چرا اغلب مدیران تنها هستند؟

یک کارتون قدیمی هست که من همیشه به مدیرانی که با آنها کار میکنم نشان میدهم. این فیلم یک تیم اجرایی لبخند به لب را دور یک میز طولانی نشان میدهد. مدیرعامل میپرسد «همه چیز خوب است؟» اندکی بعد همه دستها به نشانه تایید بالا میرود درحالیکه ابری بالای سر هرکدام حرفهای متفاوتی را بیان میکند: «حتما شوخی میکنی»، «خدا نکند»، «خدا به دور». پشت هر خنده حقیقتی پنهان است.

من برای این معجون حاوی تمکین، تطابقپذیری و خشونت غیرفعال، نامی را برگزیدهام که باعث اختناق افراد و تیمها میشود. من آن را «نزاکت خشمآمیز» میخوانم.
من بارها و بارها شاهد این موضوع بودهام. بعد از کمی بحث که اغلب به آن «توفان فکری» میگویند سرانجام تیم بر سر بیضررترین پیشنهاد به توافق میرسد و همه آن را بهطور نیم بند دنبال میکنند تا هیچگاه مجبور نشوند به آنچه که همه در دل خود میدانند، اعتراف کنند: این روش جواب نمیدهد.
این موضوع با «تفکر گروهی» تفاوت دارد. البته این مساله همیشه با احساس راحتی، ترسویی و پشتگرمی یا عدم تعهد و مقاصد شیطانی ارتباط ندارد.
ما بنا برعادات شخصی این موضوع را اینگونه توجیه میکنیم که نمیخواهیم دیگران را خجالتزده کنیم یا میخواهیم خود را حامی نشان دهیم. ما این مساله را به صورت یک قاعده گروهی درآوردهایم که این یک فرهنگ «سازنده» است که اختلاف عقیده را با مشارکت و همدلی کمرنگ میکند.
ما همیشه این اصل را نادیده میگیریم که با سانسور کردن خود در جهت پنهان کردن آسیبپذیری مان اغلب در ایجاد سوءتفاهم مشارکت کردهایم. 

 

برچسب ها:
مشاهده نظرات