مهارت‌های مدیریتی

دلایل شکست کسب‌وکارهای نوپای دانش‌بنیان

کسب‌وکارهای نوپای دانش‌بنیان معمولا توسط تکنولوژیست‌ها بنیان گذاشته و اداره می‌شوند، نه متخصصین مدیریت یا مدیران باتجربه. سهم قابلیت‌های مدیریتی در مجموعه قابلیت‌های استراتژیک در این‌گونه شرکت‌ها به مراتب از شرکت‌های خصوصی کمتر است. افراد در این شرکت‌ها با آورده دانش فنی به جایگاه تصمیم‌گیری مدیریتی می‌رسند.

یک کسبوکار برای موفقیت به مجموعهای متنوع از قابلیتها شامل انواع قابلیتهای تکنولوژیک و مدیریتی و آشنایی با مسائل قانونی و حقوقی نیاز دارد. توانمندی تکنولوژیک پیشنیاز و بستر شکلگیری کسبوکار نوپا است و به احتمال زیاد از ابتدای شکلگیری هسته اصلی کسبوکار حول این قابلیت تشکیل میشود؛ اما توان مدیریتی بر خلاف توان فنی در ابتدای شکلگیری کسبوکار نقش پررنگی ندارد، مشتریان اولیه کسبوکار در بسیاری موارد در ابتدا مشخص هستند و ارزش محصول را میدانند.

هسته اولیه نیروی انسانی هم معمولا حول صاحبان دانش اولیه شکل میگیرد؛ بنابراین توانمندی مدیریتی در شروع کار و فازهای اول رشد به نسبت توانمندی تکنولوژیک نقش کمرنگتری دارد و به مرور و با تغییراتی که در شرکت، محصولات و مشتریان اتفاق میافتد تاثیر استفاده از مباحث علمی مدیریتی جدیتر میشود. اگر دلایل شکست کسبوکارهای نوپای دانش بنیان را بررسی کنیم اکثر دلایل شکستشان در مباحث مرتبط با مدیریت است، نه در تکنولوژی.

ایجاد یک کسبوکار نوپای دانش بنیان معمولا معلول دو رویداد همزمان است. اول دستیابی به تکنولوژی یا توانمندی صنعتی در آزمایشگاههای علمی و دوم شناسایی فرصتی در بازار و مشتریانی برای این تکنولوژی که این دستاورد علمی ارزشی ملموس و قابل ادراک برای آنها دارد و حاضر هستند برای دریافت آن ارزش هزینه کنند. مشتریان اولیه کسبوکارها برای خرید این خدمات و محصولات اقدام میکنند و مدیران کسبوکار بعد از فروش و دریافتهای مالی از اولین مشتریان در اثر خطاهای ناخودآگاه قضاوت به این نتیجه میرسند که توانمند هستند، این حس با حضور سرمایهگذاران اولیه و پیشنهادهای جدید تقویت میشود؛ اما اینکه این تصور و ادراک چقدر دقیق است، جای سوال دارد.

یکی از خطاهای قضاوت انسان توهم مثبت
(positive illusion) است. توهم مثبت پدیدهای در سطح ناخودآگاه ذهن و غیرارادی است که طی آن ادراک فرد نسبت به خود، دنیای اطراف و آینده بسیار روشنتر از واقعیت است. پدیده روانشناختی سوگیریهای خودخواهانه
(self-serving attributions) نیز در سطح ناخودآگاه انسان فعالیت میکند که طی آن فرد در تحلیل دلایل یک نتیجه موفقتآمیز، تاثیر خود و عملکرد خود را بسیار بیشتر از واقعیت و در تحلیل یک شکست، عوامل بیرونی و محیطی را بیش از واقعیت تاثیرگذار میبیند. این احساس توهم مثبت به همراه سوگیریهای خودخواهانه دامنه تصور توانمندی مدیران اولیه یک کسبوکار نوپا را به تمام حیطهها میکشاند.


اشتباه دیگری که مدیران تکنولوژیست جوان مرتکب میشوند، زمانبندی ذهنی نادرست است. فرآیندهای مدیریتی کسبوکار مانند فرآیندهای فنی سریع نیستند و انجام محاسبات زمانی آنها با مدل ذهنی مهندسی به تخمینهایی بسیار خوشبینانه و غیردقیق منجر میشود. بخش عمدهای از مسائل عمومی مدیریتی مطالب منطبق با عقل سلیم
(common sense) هستند، مطالبی که وقتی برای کسی توضیح میدهید منطقی، قابل قبول و حتی در مواردی بدیهی به نظر میرسند. در بسیاری مواقع دادههای خام فرآیند تصمیمگیری مدیریتی، اطلاعات مطالعه بازار و اطلاعات داخلی خود شرکت هستند که دومی محصولی داخلی است که خود مدیران آنرا تهیه میکنند یا در تهیه آن نقش اساسی دارند. اینکه اطلاعات خود شرکت با اطلاعات محیطی در فرآیندی منطقی و منطبق با عقل سلیم جمعبندی شود و خروجی آن تصمیمات مهم شرکت باشد برای مدیر جوان و بدون تجربه یک کسبوکار نوپا این تصور را بهوجود میآورد که فرآیند تصمیمگیری و توانمندی مدیریتی بخش بدیهی اداره شرکت است. درحالیکه اتخاذ این تصمیمگیریهای علمی مدیریتی براساس ساختاردهی روشمند علمی به اطلاعات ورودی و تحلیلهای روشمند روی آن اطلاعات انجام شده است؛ اگرچه هنگام توضیح دادن خیلی عجیب و پیچیده به نظر نمیرسند، اما نباید از یاد برد برای این نتیجهگیری علمی فرآیندی علمی طی شده است و بداهت تصمیم و نتیجه پیشنهادی در اکثر اوقات چون بداهت معمای حل شده است.

تصور مخربی در بین تکنولوژیستها در عدم اعتماد به مشاوران کسبوکار رایج است. بسیاری از آنها اعتقاد دارند که برای مشاوره فقط افرادی واجد صلاحیت هستند که تجربه انجام کار مشابه آنها را داشته باشند. این تصور اشتباه است، همانطور که نداشتن تجربه کارگری در یک پروژه ساختوساز موجب سلب صلاحیت طراحی یک برج بلند از یک مهندس عمران نمیشود، برای مباحث مدیریتی هم باید تخصص علمی مشاور معیار ارزیابی باشد.

سوگیریهای خودخواهانه و توهم مثبت به مدیران موسس شرکتهای نوپای دانشبنیان شجاعت اتخاذ تصمیمهای خارج از حیطه تخصصشان را میدهد. تصمیماتی که بسیار حیاتی هستند و بقا و فنای شرکت به آنها وابسته است. اما زمان مشخص شدن نتیجه تصمیمات معمولا از تخمینهای انجام شده بیشتر است و در این فاصله زمانی شرکت باید مشغول فعالیت و هزینه کردن باشد. با توجه به اینکه عموم شرکتهای نوپای تکنولوژیک از سرمایهگذاری مالی قدرتمندی برخوردار نیستند، زمانی برای سعیوخطا و تجربهکردن وجود ندارد و این شرکتها عملا نمیتوانند به مرور قابلیتهای مدیریتی خود را افزایش دهند و همزمان شرکت را مشغول فعالیت نگهدارند. بنابراین معمولا در مکانیزمی غیرقابلجبران تصمیمات بزرگ و جدی که بدون تخصص و صلاحیت اتخاذ میشوند، چرخههای پویای ذوب سازمانی و نابودی شرکت را به راه میاندازند و شرکت را به سمت نابودی و انحلال پیش میبرند.

در قدم اول برای جلوگیری از این اتلاف وقت، انرژی و سرمایهگذاری، مدیران و بنیانگذاران تکنولوژیست کسبوکارهای نوپای دانشبنیان باید از خطاهای ذهنی که در کمین آنها است آگاه باشند و در قدمهای بعد باید سهم قابلیتهای مدیریتی را در مجموعه قابلیتهای استراتژیک شرکت افزایش دهند؛ این افزایش میتواند در قالب گسترش طیف توانمندیهای شرکای اولیه به متخصصان مدیریت علاوه بر متخصصان تکنولوژی یا در قالب استفاده از خدمات مشاوران مدیریت و برون سپاری بعضی کارها به شرکتهای تخصصی مدیریتی باشد. این رویکرد تخصصگرایی، علاوه بر کاهش ریسک و افزایش احتمال موفقیت و بقای کسبوکار نوپا، به مدیران تکنولوژیست کسبوکار اجازه میدهد بر قابلیتهایی که در آن تخصص دارند تمرکز کنند، به توسعه تکنولوژی بپردازند و جایگاه تکنولوژیک شرکت را ارتقا دهند.

مشاهده نظرات