لزوم تغییر نگرش فردی به نگرش سیستمی

یکی از مسائل و مشکلاتی که در اکثر امور در کشور مطرح است ناکامی پروژه‌ها و فرآیندهایی است که سالیان سال در حال انجام است و هزینه و زمان زیادی هم بابت آنها صرف شده است. هراز چند گاهی می‌شنویم که پروژه ای بنا به دلایلی که اکثرا مبهم هستند، به نتیجه نرسیده است یا پس از چند سال از اتمام آن با مشکلات جدیدی مواجه شده است.

یکی از مسائل و مشکلاتی که در اکثر امور در کشور مطرح است ناکامی پروژهها و فرآیندهایی است که سالیان سال در حال انجام است و هزینه و زمان زیادی هم بابت آنها صرف شده است. هراز چند گاهی میشنویم که پروژه ای بنا به دلایلی که اکثرا مبهم هستند، به نتیجه نرسیده است یا پس از چند سال از اتمام آن با مشکلات جدیدی مواجه شده است.

این بحث مقدمهای برای طرح این سوال است که علل این مشکلات و ناکامیها چیست؟ یا از طرف دیگر چرا وقتی که در اکثر سازمانها و نهادها اعم از دولتی و خصوصی وارد میشویم با انبوهی از مشکلات و مسائل مواجه میشویم؟ شاید پاسخ به این سوالات را به دو طریق بتوان بیان کرد.

اولین پاسخ میتواند این باشد که هیچگونه تلاشی انجام نمیشود و هیچ شخصی به دنبال حل مسائل و مشکلات نیست که شاید این جواب چندان منصفانه به نظر نرسد، چون قطعا تلاشهای صادقانه زیادی انجام میشود تا مسائل و مشکلات سازمانها هرچه بیشتر رفع شود اگر چه در این بین، روابط و رانتها باعث کندی امور و بعضا به نتیجه نرسیدن آنها میشود اما نمیتوان این مسائل را به تمامی افراد تعمیم داد.

پس مشکل در کجاست؟ وقتی میدانیم خیلی از افراد درحال تلاش هستند پس چرا به نتیجه نمیرسیم؟ چرا آنگونه که باید منطبق با تلاشهای صورت گرفته به اهداف تعیین شده نمیرسیم؟

اما پاسخ دوم را میتوان اینگونه بیان کرد که اگرچه تلاشها و زحمات زیادی به همراه زمان و هزینه بسیار در حال انجام کارها است اما مسیر و راه رسیدن به مقصد صحیح نیست. به عبارت دیگر میتوان اینگونه بیان کرد که نبود یک سیستم مشخص و منظم میتواند جواب این سوالات و دلیل اصلی این مشکلات باشد.

امروزه در تمامی جوامع پیشرفته و نیز شرکتهای موفق دنیا این مسائل و مشکلات کمتر به چشم میخورد و شاید حتی بتوان گفت که این مسائل به نوعی حل شده است. شاید دلیل اصلی این موفقیتها را بتوان در یک چیز دانست آن هم وجود یک سیستم مشخص و منظم در آن جوامع است.

در مباحث تئوری، سیستم را مجموعهای از اجزای به هم پیوسته تعریف میکنیم که در راستای رسیدن به اهداف مشخص در حال فعالیت هستند. در حقیقت در یک سیستم موفق مهمترین عامل، هدف گرا بودن آن است. یعنی تمام اجزای یک سیستم میدانند چه کاری انجام دهند و چرا و برای چه هدفی این کار را انجام میدهند درحالیکه شاید در کشور ما اینگونه نباشد. اگر چه به نظر میرسد که افراد در حال انجام وظایف و امور محوله هستند اما بهدلیل نبود نظم و هدف مشخص این تلاشها چندان مثمر ثمر نخواهند بود.
اما مساله مهمتر در این رابطه داشتن یک نگرش و باور سیستمی است نه خود سیستم. شاید این موضوع چندان ملموس به نظر نرسد اما منظور از نگرش سیستمی این است که هر یک از افراد جامعه یا سازمان به این باور برسند که میتوان هر یک از امور را تیمی انجام داد و خود را داخل یک سیستم بزرگتر در نظر بگیرند.

درحقیقت ریشه تمام این مشکلات در کشور و در سازمانها ارجحیت منافع فردی بر منافع جمعی و تیمی است. وجود نگرش فردی به جای نگرش سیستمیخود مشکل اساسی در اکثر سازمانها به شمار میآید و تا این مساله بهطور کامل حل نشود شاید نتوان انتظار زیادی از بهبود امور داشت. اگر بتوانیم به گونهای حرکت کنیم که هر شخص خود را در قالب یک سیستم ببیند و موفقیت خود را در گرو موفقیت سیستم بداند خیلی از مشکلات حل خواهد شد. به عنوان یک مثال ساده اگر موفقیت بیشتر ورزشهای انفرادی نسبت به تیمی را در نظر بگیرید گویای همین مطلب است.

بنابراین باید با تغییر نگرش و باور یکایک افراد جامعه و سازمانها از بالاترین مقام تا پایینترین آن (مساله مهم این است که ابتدا باید نگرش مدیران و روسا تغییر کند) نگرش سیستمی ایجاد کرد و آن را بسط داد تا به این طریق هر شخص خود را جزئی از یک سیستم بزرگتر بداند و برای ارتقای آن نهایت تلاش خود را انجام دهد و در مقابل آن پاداش کارهای خود را هم دریافت کند، چون باید بپذیریم که این مساله یک مفهوم دو طرفه است. به این خاطر هم بیان میشود که اگر نگرش سیستمی جایگزین یک نگرش فردی شود هم افراد جامعه و سازمانها رضایت خواهند داشت و هم متولیان و روسای آنها.

البته این مساله کوچکی نیست که انتظار داشته باشیم طی چند روز یا چند ماه حل شود، بلکه باید یک کار بنیادی و تحول اساسی در نگرش افراد جامعه ایجاد شود و باید تلاشهای درست در مسیر واقعی آنها به دور از هرگونه تعصب و سوءنگری انجام شود.

چون این مساله به صورت یک چرخه است به این صورت که تغییر نگرش هریک از افراد منجر به تغییر نگرش و بهبود در سازمانها شده که خود باعث افزایش کیفیت محصولات، افزایش تولید و بهرهوری و در نهایت بهبود وضعیت جامعه میشود که در نتیجه این مزایا به هریک از افراد جامعه برمیگردد.

بنابراین به راحتی میتوان فهمید که هر شخص با بهبود و تغییر نگرش خود به یک نگرش سیستمی باعث افزایش سطح رفاه جامعه و در نهایت سطح رفاه و رضایت خود میشود.

 

دکتر مهدی علینژاد ساروکلائی - استادیار گروه حسابداری دانشگاه آزاد اسلامی

مشاهده نظرات