هفت درس مالی
برای من افتخار بزرگی بود که در دامن مادری بزرگ شدم که به من یاد داد میتوانی به هرآنچه میخواهی برسی.
من میتوانم در برابر هر کاری نظیر بهدست آوردن هر مقدار پول و کسب یک جایگاه اجتماعی مناسب و کنترل آینده مالی خود موفق باشم، البته اگر در مورد هرکدام از آنها هوشمندانه بیندیشم و عمل کنم. اصولا خانواده اولین مکانی است که ما عادات مالی را یاد میگیریم، بنابراین تامل درباره باورهایی که زیربنای نگرش ما را نسبت به پول میسازد، برای بقیه زندگی ما بسیار مفید خواهد بود. مادر شگفتانگیز من چند درس کلیدی در مورد مسائل مالی به من آموخت که زندگی مالی امروز مرا شکل داد و امیدوارم برای شما نیز مفید واقع شود.
هیچ شاهزاده جذابی وجود ندارد
شاید شاهزادهای وجود داشته باشد و البته شاید او کاملا هم جذاب باشد، اما شما نمیتوانید برای تامین مالی هزینههای زندگی خود روی او حسابی باز کنید یا او تنها کسی باشد که مسائل مالی زندگی شما را مدیریت کند. مادرم خیلی زود به من آموخت که باید اصول اولیه مالی را درک کنم و خودم برای داشتن آینده مالی با ثبات برنامهریزی کنم، حتی اگر شاهزادهای برای به اشتراک گذاشتن این مسائل پیدا کنم. در عمل، نصیحت او در اوایل 20 سالگی مرا به صرفهجویی و پسانداز پول و خرید یک خانه برای خود تشویق کرد. زیرا از دیدگاه او، لزومی نداشت که تا شروع زندگی مشترک صبر کنم و تصمیمات سرمایهگذاری خود را به تاخیر بیندازم. این درحالیاست که مسلما در آن زمان فشار زیادی را باید تحمل میکردم اما ریسک انجام این کار در بلندمدت واقعا میارزید.
پول ترسناک نیست
من یک کارمند بانک هستم و تا حدودی اقتصاددان، چون مادرم در امور مالی متخصص است. اوایل که در مورد پول و اعداد یاد میگرفتم فکر میکردم که چیزی برای ترسیدن وجود ندارد و مهارتهای شخصی مالی درست مانند هرچیز دیگری است که شما نیاز دارید بدانید تا بزرگ شوید. مادرم همیشه از مثال برای آموزش استفاده میکرد. شبهای یکشنبه پشت میز آشپزخانه مینشست و با یک دفتر حساب و کتاب، دسته چک و ماشینحسابی در دست به بررسی صورتحسابها و حسابهای مشتریانش میپرداخت. حتی بهعنوان مادری که به تنهایی مسائل خانه را مدیریت میکرد وقتی مشکلی پیش میآمد بازهم «پول» موضوعی نبود که از آن اجتناب شود. این درسها به من کمک میکند به یاد داشته باشم پول همه چیز نیست و آن را نباید یک مساله تهدیدآمیز دید و اغلب از آن میتوان سربلند بیرون آمد.
برای خریدهای بزرگ پسانداز کنید
کارتهای اعتباری در خانه ما کم و نایاب بودند و اگر میخواستیم یک مسافرت سرگرمکننده داشته باشیم و به یک اردوی تابستانی برویم باید ذره ذره برای آن پسانداز میکردیم. مادرم به من یک نکته ظریف یاد داده بود که آن تمایز قائل شدن بین خواستن و نیاز داشتن است و قدم بعدی آن تمرین صبور بودن برای بهدست آوردن خریدهای بزرگتر است. فراتر از داشتن یک آرمان در مورد اهدافمان، او اغلب بچههایش را برای صحبت کردن و برنامهریزی برای چگونه رخ دادن این اهداف تشویق میکرد؛ «چقدر باید هر هفته پسانداز کنید تا بتوانید در تابستان به اردو بروید؟» اینگونه بود که من یاد گرفتم چطور روش قدمهای تاکتیکی و شکستن فعالیتهای بزرگ به فعالیتهای کوچک قابل مدیریت میتواند ما را به اهداف بلند مدت خود برساند.
شروع به برنامهریزی برای دوران بازنشستگی کنید
اولین باری که بعد از دوره کارآموزی استخدام شدم و پس از بیش یک ماه کار کردن چک حقوق خود را با شادی به خانه آوردم فکر میکردم که برای آینده خود قدم موثر و مفیدی برداشتهام. اما جشن من با سوالی که مادرم پرسید خیلی زود به پایان رسید. او پرسید آیا برای بازنشستگی اقدام کردهام؟ یادم میآید که خیلی گیج شده بودم. بازنشستگی؟ چه کسی در مورد بازنشستگی فکر میکرد؟ من تازه کار خود را شروع کرده بودم!اما در آن لحظه او به من آموخت که سالهای اولیه کارکردن بهترین زمان برای آغاز پسانداز بازنشستگی است. حتی اگر درآمد ما خیلی ناچیز و کم باشد. جادوی ارزش زمانی پول به این معنا است که تلاشهای اولیه کوچک نتیجهای برای رسیدن به نتایج بزرگ در پی دارد. شما خیلی خوشحال خواهید شد اگر بدانید که تلاش اکنون شما 10 سال آینده شما را خواهد ساخت.
یک صندوق برای کارهای اضطراری در نظر داشته باشید
مادرم کمی با سنتها مخالف بود و حساب شخصی خود را در طول ازدواجش نگه داشته بود. حتی وقتی ما بچهها به کفشهای جدید احتیاج داشتیم یا سقف خانه شروع به چکه کردن کرد. قطعا پول ارزش خود را در طول زمان از دست میدهد. اما این یکی از چیزهایی بود که به او کمک کرد تا شجاعت و اعتماد بهنفس لازم را برای زمانی که دوران سختی پیش میآمد و او نیاز داشت تا کودکان خود را به تنهایی بزرگ کند، پیدا کند. درست است که ما هرگز نمیخواهیم به موضوعات چالشبرانگیز فکر کنیم و امیدواریم آنها هیچ وقت برای ما پیش نیایند اما داشتن امنیت مالی شخصی میتواند یک احساس آزادی و راحتی برایتان به ارمغان بیاورد که میدانید همیشه منبعی برای خودتان دارید که به آن وابسته باشید و نیازهای خود را در صورت لزوم با آن رفع کنید.
ارزش بازاری خود را بدانید.
هیچ پولی از چشم مادرم مخفی باقی نمیماند. وقتی او میداند که من یک پرونده بررسی عملکرد دارم، سوالی که به دنبال آن میآید در مورد افزایش حقوق است. اگر افزایشی در کار نباشد یا حتی کمتر بگیرم یا بدتر از آن اگر فکر کنم که سزاوار افزایش حقوق نیستم، این سوال باعث میشود که چند دقیقهای به راههای مختلفی برای برخورد با رئیسم فکر کنم. مادرم همیشه برای اضافه کردن توقعاتم به من اطمینان میدهد و یادآوری میکند که من قطعا بهتر از دیگران نیستم اما باید همیشه انتظار پرداخت منصفانه برای یک کار عالی داشته باشم.
گاهی اوقات یک کفش بخرید.
یکبار که با دوستانم به سفر رفتم، برای مادرم عکسی از یک جفت کفش رزق و برقدار فرستادم. اما واقعا برنامهای برای خرید آن نداشتم. او فورا به من زنگ زد و گفت: «آنها زیبا هستند و تو دیوانه هستی اگر فردا آنها را با خود به خانه نیاوری!» دیدن این احساسات از جانب یک مادر محافظهکار سورپرایز بزرگی برای من بود. این نکته بسیار جالب توجه بود که اگر چه مادرم همیشه در مورد مسائل مالی احساس مسوولیت میکرد اما بعضی اوقات هم خارج از چارچوبها حرکت میکرد تا کمی احساس آزادی و متعادل بودن داشته باشد. بنابراین توصیه من در این مورد این است که نه هر آخر هفته، اما بعد از اینکه سهم زیادی از برنامهریزی و صرفهجویی ماهانه خود را انجام دادید و اندیشمندانه در مورد مسائل مالی خود تصمیم گرفتید، بد نیست که برای خود یک جفت کفش بخرید.
-
آخرین اخبار
- اخبار بیشتر
-
آخرین مقالات
- مقالات بیشتر