نمی‌توانید آینده را پیش‌بینی کنید اما می‌توانید آن را خلق کنید

می‌توان با جرات ادعا کرد که تمام بزرگان و صاحب‌نظران دنیای مدیریت و کسب‌وکار معتقدند که شما نمی‌توانید آینده کاری‌تان را پیش‌بینی کنید اما می‌توانید آن را خلق کنید.

آنچه در این میان اهمیت دارد این است که با برنامهریزی راهبردی مطابق با محیط میتوان به موفقیتهای بزرگ دست یافت. شاید کسی بپرسد چطور میتوان آینده را پیشبینی کرد درحالیکه وقتی امروز شروع به اجرای برنامه خود میکنیم، هرچه پیش میرویم محیط رو به تغییر است.

منظور از «محیط» همان موقعیتی است که شامل فناوری، شرایط اقتصادی و سیاسی و... است. شما نمیتوانید محیط آینده را پیشبینی کنید، با این حال، آنچه میتوانید انجام دهید خلق آینده است.باید دانست که برنامهریزی راهبردی، یکی از وظایف اولیه، دشوار و بسیار پرمخاطره مدیریت است. البته برنامهریزی راهبردی، تصمیمگیری در مورد آینده نیست، چون تصمیمات میتوانند در زمان حال اتخاذ شوند و در آینده اجرا شوند. هدف اصلی خلق آیندهای مطلوب برای شرکتها و رسیدن به هدفهایی است که از قبل مشخص شدهاند. اجرا و عمل کردن به برنامهها اهمیت بسیاری دارند. هرکس خواهان موفقیت خود و شرکت محل خدمتش است، باید آینده را خلق کند. گاهی اوقات افراد بزرگ آیندهای را خلق میکنند که از دید خیلیها در نقطه شروع غیرممکن به نظر میرسد.

در هر زمینهای، افرادی هستند که منابع کمی برای شروع کار دارند اما آینده خود را میسازند. آنها در ابتدا قدرت، ثروت، تحصیلات یا هر آنچه تصور میکنید برای موفقیت در حوزهای مشخص نیاز است را ندارند اما شرکتهای چند میلیارد دلاری تاسیس کرده و حتی صنایع جدیدی را راهاندازی میکنند و به سایر اهداف خود نیز میرسند.شما هم باید بدون توجه به سن، پیشینه یا ثروت کنونی خود، تصمیم بگیرید شرکت و آینده خود را بسازید، خواهید دید که به هر نحوی راه انجام کار را خواهید یافت.

فرآیند خلق آینده

در واقع فرآیند خلق آینده شما، با آرمانها و هدفهایتان آغاز میشود. این موارد باید کاملا مشخص باشند. سپس باید عملکردهایی را تعیین کنید تا به اهداف آتی برسید. فرض اینکه روند امروز هرچه باشد تا آینده ادامه خواهد یافت خطرناک است. این جایی است که مسائل گمراهکننده میشوند و چطور میتوانید کار را شروع کنید درحالیکه نمیتوانید گذشته را فراموش کنید؟

البته این به آن معنا نیست که برنامهریز باید گذشته را فراموش کند بلکه نباید فرض کند گذشته و حال در آینده ادامه دارند. در اینجا باید روی آرمانهای آتی تمرکز کرد و سپس آنچه با آن در حال مواجهه بودهایم را درنظر گرفته و برای رسیدن به آرمانهای آتی اقدام کنیم. با پیشرفت ما، محیط و شرایط تغییر میکنند هر چند که ما در بدو امر نمیتوانیم این تغییرات را پیشبینی کنیم اما از سویی دیگر اگر سطح عملکردی اولیه را حفظ کنیم و در گذشته توقف کنیم هم نمیتوانیم به آیندهای که مدنظرمان است، دست یابیم بلکه باید عملکردهای جدید را صورت دهیم تا قادر به پیشرفت و رسیدن به این آرمانها باشیم. طبق این نظر، فرد باید تصمیماتی ضروری اتخاذ کند و به تمرکز بر هدف نهایی ادامه دهد.افراد نباید به محصولات قدیمی، خدمات، رسوم و شیوههای سنتی تجارت بسنده کنند چون با این روش راه به جایی نمیبرند. آنها باید به تغییراتی توجه کنند که نیاز به عملکرد جدیدی دارند و باید سوالهای «چه میشود اگر» را از خود بپرسند. این سوالهای «چه میشود اگر» مسائل بالقوه، فرصتها و خطرهایی را مشخص میکنند که ممکن است در مسیر رسیدن به آرمانها رخ دهند: «چه میشود اگر صنعتی که به آن وابسته هستید ورشکسته شود؟»، «چه میشود اگر نتوانید مواد اولیه تهیه کنید؟»، «چه میشود اگر جنگی رخ دهد؟»، «چه میشود اگر تقاضای بازار یکباره چهار برابر شود؟»

البته این به آن معنا نیست که باید هر تغییر احتمالی ممکن را در آینده، درنظر بگیرید، بلکه مواردی که بسیار مرتبط با موضوع هستند را باید مدنظر داشته باشید. برای هر کدام، چه فرصت یا تهدید و خطر، باید تصمیم بگیرید چه کاری انجام خواهید داد. در پرواز، شماره برنامه پروازی عادی از نقطه A به نقطه B را در اختیار دارید اما ناگهان جهت جریان باد تغییر میکند و باید اصلاحات جهتی صورت دهید تا در مسیر باقی بمانید. این مشابه نمایش موقعیت است که پیتر در مورد آن صحبت میکرد و نیاز به انجام اصلاحات و عدم تکیه برگذشته دارد. اما چه میشود اگر موقعیتی اضطراری داشته باشید؟ بهطور مثال باک سوخت نشت میکند و نمیتوانید در تمام مسیر به این شکل ادامه دهید. در این حالت باید اهرم فرود را بهکار برید اما آن هم درست کار نمیکند و بعد از چند دقیقه تمام ارتباط خود را با برج کنترل از دست میدهید.

نکته اینجا است که تحت این شرایط، شما وقت ندارید که از نو برنامهریزی کنید بلکه این موارد را باید در لحظه بررسی کرد. هر هواپیمایی که با آن پرواز کردم چیزی به اسم «برگههای حاشیه قرمز» در دستورالعمل پروازی داشت. آنها روشهای اضطراری بودند که شما بهعنوان خلبان باید همه را به خاطر میسپردید، چون در موقعیتهای بسیاری در آسمان اگر شما با آنها روبهرو شوید برای مرور آنها و یافتن راهحل وقتی نخواهید داشت. در برخی موارد، عملکرد شما باید فوری و غریزی باشد. برخی از این روشها تنها زمانی قابل محاسبه هستند که بدانید کجا میروید و شرایط دیگر را بررسی کنید. برای مثال، اگر نیاز به فرود سریع است، نزدیکترین محل فرود که مناسب هواپیمای شما است کجاست؟

در تجارت، مورد مشابه صحت دارد. شما نمیخواهید به خاطر تغییراتی که در محیط کاری رخ میدهد مانند عملکرد رقیب، الزام قانونی جدید، ممنوعیت خارجی یا هرچیز دیگری که بر راهبردهای شما اثر دارند و غیرقابل پیشبینی هستند، آشفته شوید اما باید هر لحظه آماده باشید تا از خطرات دوری کنید، مشکلات را رفع کنید و از موقعیت سود ببرید و این «پلان بی» یا همان برنامه ثانویه شما است. اهمیت دارد به خاطر بسپارید که وقتی تحلیل برنامه با موقعیت حال و روند گذشته را بررسی میکنید، این تنها نقطه شروع شماست و تمام اینها با گذشت زمان تغییر میکنند چون شرایط تغییر میکند و شما تصمیمات جدید اتخاذ کرده و راهبردهای جدید را معرفی میکنید تا به مسیر خود در جهت آرمانها و هدفهای آیندهتان تداوم بخشید.

مشاهده نظرات