دوگزینهای اندیشیدن؛ عامل تعارض در محیط کار
ما در عصر فروریزی دیوارها زندگی میکنیم. ما شاهد رشد اقتصادی بیحد و حصر هستیم. دانش در مسیر برداشتن دیوارهای تصنعی است که مدتها است ذهن انسان را به بند کشیده، اما سختترین دیوارها مثل سابق بین انسانها است.
غالب این دیوارها نامرئیاند، اما باعث سلب اعتماد، عدم تبادل نظر، پیدایش و رشد خلاقیت میشوند. در محیط کار امروزی، ما نمیتوانیم وجود این موانع را تحمل کنیم. به این نکته فکر کنید که چنانچه در سازمانی دایره توزیع با قسمت بازاریابی دائم در ستیز باشد، کارکنان و مدیران به یکدیگر اعتماد نداشته باشند، سازمان متحمل چه هزینه هنگفتی خواهد شد. زمانی که هیچ کس شهامت صادق بودن نداشته باشد و پیوسته به دنبال دسیسه باشد، انکار حقایق و بازرسی موضوع روز خواهد شد. کلید تخریب این دیوارها در شکیبایی و شهامت اخلاقی است.
اندیشیدن «ما» به جای «من». چنانچه ما گوش کنیم برای درک کردن، اگر ما باور کنیم که گزینه سومی نیز وجود دارد، میتواند اتفاقات جالبی رخ دهد. هر کسی میداند که محیط کار مملو از موانع است. دیوارها بین گروهها، قسمتها و بخشها به وجود میآیند. دیوارها خالقین را از حسابدارها جدا میکنند. دیوارها بین کارکنان و مدیران، بین سازمانها و مشتریان آنها به وجود میآیند. طبیعتا هر کسی از دیوار خودش محافظت میکند. به همین سبب محیط کسبوکار مملو از جدل و مشاجره است.
علت اصلی آن همان دوگزینهای اندیشیدن است که به تدافعی اندیشیدن میانجامد یا اگر به دیدی مثبت بیان کنیم، در یک سازمان به این دلیل اختلافات بروز میکنند که وقتی کسی مکلف میشود کاری انجام دهد، سپس تمام متفکران، استعدادها، قابلیتها و حتی همکاران موقتی هم تصوری متفاوت از راه حل مطلوب دارند. نظرات متفاوت اغلب عجیب و غریب، بیمعنی، غیرمنطقی، متناقض، اما بعضی اوقات هم مفید هستند.
مدیری که عادت به اندیشیدن دو گزینهای دارد و در دام آن گرفتار است، فقط دو حالت را میشناسد. مبارزه و مقاومت یا تسلیم و ترک میدان. برای روشن شدن موضوع، بهطور مثال یک آدم مبارز را تصور کنید؛ مدیری موفق که مسوولیت اجرایی یکی از بزرگترین موسسات رسانهای دنیا را پذیرفت. طبق آنچه در مورد او گفته میشد، او شنونده خوبی نبود و نزدیکان خود را فقط از بلهقربان گویان انتخاب میکرد. همکاران او این احساس را داشتند که او آنها را آدمهای احمقی میداند و مدام مورد انتقاد قرار میدهد. روش مدیریت او این بود که بلافاصله حالت تهاجمی به خود میگرفت. او پس از شش ماه سمت خود را از دست داد. همه میدانستند او فرد باهوشی بود؛ اما این ذکاوت، با نقیصههای انسانی او در تعادل نبود.
-
آخرین اخبار
- اخبار بیشتر
-
آخرین مقالات
- مقالات بیشتر