مفهوم برنامه توسعه

برخی تصور می‌کنند رشد اقتصادی و توسعه هر دو به یک مفهوم هستند. جالب است بدانید تا قبل از سال 1962 در منشور سازمان ملل متحد رشد درآمد سرانه که به‌نوعی همان رشد اقتصادی است به‌عنوان شاخص توسعه کشورها در نظر گرفته می‌شد.

در این چارچوب اگر درآمد حاصل از کلیه کالاها و خدمات تولید شده در یک کشور (در طول یکسال) را بر تعداد افراد آن تقسیم کنیم عدد حاصل سهم هر فرد از کل درآمد حاصل در کشور را نشان میدهد. رشد این مقدار (سالانه 5 یا 6 درصد) به مفهوم بهبود وضع اقتصادی مردم یا توسعه خواهد بود. اما اگر دقیق به موضوع نگاه کنیم متوجه خواهیم شد این ملاک مناسبی برای توسعه کشور نمیتواند باشد؛ زیرا ممکن است این افزایش درآمد فقط مربوط به قشر خاصی باشد و جمعیت فقیر کماکان درآمد پایین داشته باشند و از بسیاری از امکانات محروم باشند. به بیان ساده توسعه علاوهبر رشد اقتصادی به مسائلی همچون بهبود توزیع درآمد بین افراد جامعه و کاهش فقر، گسترش ظرفیتهای ساختاری کشور برای افزایش تولید، ارائه خدمات آموزشی، بهداشتی و ارتباطات و اطلاعات که همگی زمینه بهبود کیفیت زندگی افراد را فراهم میکنند توجه دارد؛ بنابراین برای مثال افزایش بیمارستانها، مراکز آموزشی مجهز، سیستمهای حملونقل مناسب، ایجاد زیرساختهای صنعتی و کارخانه و... از اهداف توسعهای هستند.سبقه تاریخی برنامههایی برای توسعه کشور به بزرگانی چون امیرکبیر میرسد که در زمینههای مختلف چون آموزش (تاسیس مدرسه دارالفنون)، اقتصاد (رسیدگی به وضع مالیات و خزانه، احداث صنایع جدید)، ارتباطات و اطلاعات (انتشار روزنامه وقایعاتفاقیه) و... اقدامات ارزشمندی انجام دادهاند.

بعد از آن نیز در دورههای مختلف حاکمان کشور فعالیتهایی در زمینه توسعه انجام دادهاند همانند احداث محورهای ارتباطی و ایجاد برخی زیرساختها؛ اما ایجاد یک نظام منسجم برای برنامهریزی در مورد اهداف توسعهای در ایران به نیمه دهه 1320بازمیگردد. در آن زمان یک برنامه هفت ساله با هدف بالا بردن سطح زندگی مردم و توزیع عادلانه ثروت در شورای عالی اقتصاد تدوین شد. این برنامه بین سالهای 1327تا1334 به اجرا درآمد. جالب است بدانید در آن زمان کشور دراجرای برنامه های توسعه پیشتاز کشورهایی چون هند و چین بهشمار میرفت. اگرچه تداخل این برنامه با نهضت ملی شدن نفت قدری کار را دشوار کرد؛ اما بههر حال سازمان برنامه کشور تاسیس شد، نخستین قطب کشاورزی پایهگذاری شد، استفاده بهتر از آب رودخانه ها برای کشاورزی مقدور شد و امکان اسکان برخی عشایر فراهم گردید. بین سالهای 1334تا1341 دومین برنامه هفت ساله عمرانی با نظارت گروه مشاور آمریکایی تحت عنوان «گروه مشاور هاروارد» به اجرا درآمد. این برنامه با هدفهای تعیین شدهاش فاصله زیادی داشت، اما کارخانه ها، سدها و زیرساختهایی مثل احداث 5000 کیلومتر جاده و فرودگاه مهرآباد در این برنامه محقق شد.

بعد از آن برنامه سوم عمرانی اجرا شد که از لحاظ ساختاری نسبت به برنامههای قبل جامعتر بود و علاوهبر مشارکت بخش دولتی، بخش خصوصی نیز پا به عرصه توسعه گذاشت. تکیه بر درآمدهای نفتی و رشد بخش خصوصی براساس سیاست جایگزینی واردات موجب رشد 6 درصدی اقتصاد کشور شد. عملکرد برخی از بخشها حتی از اهداف تعیین شده نیز بالاتر رفت که در نوع خود یک نمونه تحسینبرانگیز از برنامهریزی توسعه بود. اوج شکوفایی برنامه ریزی بین سالهای 1347 تا 1351 و اجرای برنامه عمرانی چهارم بود. در این دوره نرخ رشد بخش صنعت و معدن به 14/7 درصد، بخش خدمات 13/1، نفت 14/5 و کشاورزی 5/4 درصد رسید و کل اقتصاد کشور رشد 10 درصدی را تجربه کرد.

در این برنامه صدها واحد صنعتی تاسیس شد که کارخانههای ذوبآهن و ماشینسازی دستآوردی از آن برنامه عمرانی هستند. بعد از آن برنامه پنجم عمرانی تدوین گردید که با مقارن شدن با انقلاب اسلامی بهغیر از سه سال اول یعنی سالهای 52، 53 و 54 که رشد اقتصادی بسیار چشمگیر بود در بقیه سالها اهداف آن محقق نشد. متوسط رشد سالانه بدون نفت برابر با 15 درصد، رقم با ارزشی در مفاهیم اقتصاد و توسعه بهشمار میرود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و مشکلات ناشی از تغییر حکومت و همچنین جنگ تحمیلی، روند برنامههای توسعه با وقفه روبرو شد. سرانجام با پایان جنگ، ازسال 1368 برنامه پنجساله اول توسعه اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی به اجرا درآمد. بهطور خلاصه برنامههای توسعه بعد از انقلاب اسلامی همواره اختلاف زیادی بین اهداف تعیین شده و آنچه در عمل صورت گرفته وجود داشته است. بهغیر از برنامه سوم توسعه که در آن تورم محقق شده از میزان تعیین شده آن کمتر بوده در بقیه سالها میزان رشد اقتصادی و تورم با اهداف برنامه توسعه فاصله داشته است.

برنامه اول توسعه با هدف بازسازی اقتصادی و خصوصیسازی پیریزی شد، اما در عمل دولت ابعاد بسیار بزرگتری نسبت به قبل پیدا کرد. در برنامه دوم (1374-1378) رشد متوسط 5/1 درصدی مدنظر بود که در عمل 3/2 درصد محقق شد. در برنامه سوم (1379-1383) رشد اقتصادی 5/4 درصد محقق شد که 0/4 درصد از میزان مورد انتظار کمتر بود و... . اما شاید خالی از لطف نباشد که بهجای روایت تاریخی برنامههای توسعه بعد از انقلاب اسلامی به دلایل عدم موفقیت آنها اشاره کلی کنیم. شاید یکی از اختلافهای مهم برنامههای قبل و بعد از انقلاب انسجام و پیوستگی آنها باشد. تدوین برنامههای هفت ساله با حکومت تنها یک فرد انجام شد، اما در حال حاضر دولتها عمری چهار ساله دارند و برنامهها در بازه های زمانی پنجساله تدوین میشوند. که با شروع و پایان کار دولتها همزمانی ندارد. این موضوع سبب میشود نظم و انضباط مالی و مهمتر از آن اهداف برنامه ها باسلایق مختلف دولتها تغییر کند. برای مثال طرح بنگاههای زود بازده یا مسکن مهر را بهخاطر بیاورید. این طرحها با هدفی ارزشمند شروع به فعالیت کردند، اما ورود حجم زیاد پول به بازار از یک طرف خزانه بانکها را خالی کرد، و از طرف دیگر بالا رفتن تقاضا و نبود تولید کافی در کشور، راه را برای ورود کالاهای خارجی و خروج ارز از کشور باز کرد. چنین وقایعی شروع کار دولت بعدی و برنامهریزی آن را با چالش مواجه میکند.

اگر در برنامههای قبل از انقلاب رشد اقتصادی خوبی داشتیم؛ ولی برخی ایرادات مثل توزیع ناعادلانه درآمد و تمرکز زیرساختها و امکانات در شهرهای بزرگ را نیز داشتهایم. اکنون نیز برنامههای توسعه بیش از آنکه سازگاری ساختار اقتصادی با اهداف تعیین شده تمرکز داشته باشد ،رویاپردازانه است. برای مثال اگر یکی از اهداف توسعه کشور رسیدن به جمعیت بیش از 100 میلیون نفری است نخست باید وضع معیشتی و اشتغال نیروی جوان در سن ازدواج را بهبود بخشید. بهدیگر بیان اگرچه اهداف توسعهای کشور بسیار ارزشمند و متعالی هستند، اما پاشنه اصلی آن روی محور اقتصادی میچرخد بنابراین برنامهریزی در طرحهای توسعه باید سازگار با شرایط اقتصادی صورت گیرد تا بتوان نتیجه جدیدی در این زمینه حاصل کرد.

مشاهده نظرات