جایگاه الگوی مصرف خانواده ایرانی در دنیا

بدون شک الگوی مصرف یکی از مهم‌ترین ابعاد مدیریت خانواده است که اگر در یک چارچوب اصولی کنترل شود به اقتصاد خانواده کمک قابل توجهی خواهد کرد. الگوی مصرف به‌طور کلی با استفاده از سه مولفه «میزان مصرف کالاها و خدمات»، «ترکیب کالاها و خدمات مصرفی» و «نوع خدمات مصرفی» قابل تبیین است.

اینکه خانواده چند درصد از درآمد خود را صرف خرید کالاها و خدمات مصرفی کند در حیطه سطح مصرف میگنجد. اینکه از درآمد لحاظ شده برای مصرف، چه درصدی از آن صرف خوراک، پوشاک، آموزش و... شود در حیطه ترکیب مصرف خانواده قابل بحث است. در مرحله بعد، زمانی که ترکیب کالاها مشخص شد، اینکه در بودجه تخصیص دادهشده برای کالاهای خوراکی، چه کالاهایی خریداری شوند یا چه نوع کالای پوشاکی خریداری شود، اهمیت مییابد. بدون شک، خانواده در هر یک از سه مرحله بالا با طیفهای مختلفی از انتخاب مواجه میشود، هر چه این انتخاب بهصورت اصولیتر صورت گیرد، از یک طرف اقتصاد خانواده به نحو بهتری مدیریت میشود و از طرف دیگر، خانواده به عنوان مهمترین بازیگر یک اقتصاد، نقش خود را در بهبود اقتصاد ایفا کرده است. در پژوهشی که در سال ۱۳۸۸ حمید رفیعی با عنوان «تاثیر مدیریت اقتصاد خانواده بر الگوی مصرف» انجام داده، الگوی مصرف در مراحل سهگانه بالا مطرح و عوامل موثر بر الگوی ناصحیح مصرف خانوادههای ایرانی مورد بررسی قرار گرفته است.


جایگاه الگوی مصرف خانواده ایرانی در دنیا


ترکیب مصرف در آمریکا



در مجموع ترکیب مصرفی کالاها به عوامل مختلفی از جمله فرهنگ مصرفی، درآمد سرانه، دوره سنی و... بستگی دارد. بررسیها نشان میدهد در ۳۰ سال گذشته، الگوهای مصرفی خانوادههای آمریکایی بهعنوان یک کشور توسعهیافته، تغییرات قابلتوجهی کرده است. در یک دستهبندی، کالاها و خدمات مصرفی خانوارها به سه دسته «کالاهای بادوام»، «کالاهای بیدوام» و «خدمات» تقسیم میشوند. در بازه زمانی یاد شده، وزن دو گروه کالاهای بادوام و خدمات در سبد مصرفی خانوارهای آمریکایی افزایش یافته است. نرخ رشد سالانه مصرف کالاهای با دوام بهازای هر خانوار بهطور متوسط ۹/ ۲ درصد، نرخ رشد سالانه خدمات ۹/ ۱ درصد و مصرف کالاهای بیدوام به ازای هر خانوار تنها ۵/ ۰ درد افزایش یافته است. به این معنی که خانوارهای آمریکایی از یک حالت مصرف جاریگرایی به سمت مصرف بلندمدت و خدمات روی آوردهاند. مهمترین توجیه برای این تغییر الگوی مصرفی را میتوان به درآمد سرانه نسبت داد. به این معنی که با افزایش پایدار درآمد سرانه، بهتدریج تمایل خانوار برای رفع نیازهای غیرخوراکی بیشتر میشود. بهعنوان مثال انتظار میرود وزن خدمات بیمهای برای یک خانوار با درآمد بالا بیشتر از یک خانواده با درآمد پایین باشد.


تغییر سبک زندگی ایران



در پژوهش یاد شده میزان رشد هر یک از زیرگروههای کالاها و خدمات در ترکیب مصرف خانوادههای ایرانی در ۵۰ سال گذشته مورد بررسی قرار گرفته است. نتیجه حاکی از آن است که در پنج دهه گذشته زیرگروههای «ارتباطات و حمل و نقل»، «خدمات آموزشی، فرهنگی و تفریحی» و «بهداشت و درمان» بیشترین رشد را تجربه کردهاند. به این معنی که این گروهها در یک خانواده ایرانی امسال نسبت به ۵۰ سال پیش، سهم بیشتری داشتهاند. از طرف دیگر، زیرگروه «خوراکیها، آشامیدنیها و دخانیات» تنها با یک درصد رشد کمترین میزان رشد را داشته است. به عبارت دیگر، در طی زمان الگوی زندگی خانوادههای ایرانی به سمت کالاها و خدمات غیرخوراکی تغییر کرده است. البته، مهمترین عامل موثر در این تغییر را میتوان به افزایش نقش تکنولوژی در بطن زندگی مردم و پیدایش نیازهای جدید مانند ارتباطات جدید، خدمات بهداشتی جدید و... اشاره کرد. به این معنی که درصد کمی از این تغییرات را میتوان به افزایش درآمد سرانه حقیقی نسبت داد.


مقایسه ترکیب مخارج ایران با دنیا


در پژوهش یاد شده، ترکیب سبد مصرفی خانوارهای ایرانی با متوسط کشورهای دنیا در سال ۲۰۰۵ مقایسه شده است. بررسیها نشان میدهد خانوادههای ایرانی حدود ۲۳ درصد از بودجه خود را صرف گروه غذا و آشامیدنی میکنند. این در حالی است که بهطور متوسط در دنیا حدود ۱۲ درصد از بودجه خانوارها صرف گروه خوراکی و آشامیدنی میشود. به عبارت دیگر، اگرچه با گذشت زمان وزن گروههای خوراکی در سبد خانوادههای ایرانی کاهش یافته، اما هنوز وزن آن تقریبا ۲ برابر دنیا است. این در حالی است که درآمد سرانه در ایران حدود نصف درآمد سرانه در دنیا، در سال یادشده بوده است. سهم مخارج در دو حوزه انرژی و مسکن نیز در ایران بزرگتر از متوسط جهانی است. با توجه به اینکه هر سه سبد یاد شده در زمره گروههای ضروری قرار میگیرند، میتوان نتیجه گرفت که هنوز درآمد سرانه خانوادههای ایرانی به حدی نرسیده است که وزن قابلتوجه و رضایتبخشی برای کالاها و خدمات غیرمصرفی مانند خدمات بیمهای یا کالاهای مصرفی با دوام قائل شوند.



در مجموع، در بین ترکیب سبد مصرفی خانواده، هر چه وزن دستههایی مثل آموزش، تفریح، خدمات بیمهای و... افزایش یابد، از یک طرف اقتصاد خانواده بهبود پیدا میکند و از طرف دیگر خانواده به حد قابلتوجهی به اقتصاد کلان کمک کرده است. از حیث بهبود اقتصاد خانواده باید توجه کرد که دستههای یاد شده در زمره مصارف سرمایهگذاریمحور قرار میگیرند. چرا که مخارجی که امروز برای آموزش هزینه میشود، در دورههای بعدی در قالب افزایش سرمایه انسانی، جریان درآمدی خانواده را افزایش خواهد داد. چرا که در اقتصاد هر فرد به اندازه بهرهوری خود حقوق و دستمزد دریافت میکند و افزایش آموزش بهرهوری فرد را افزایش خواهد داد. از طرف دیگر، بهبود الگوی مصرف خانواده به سمت کاهش وزن کالاهای غیرضروری، باعث میشود که زمینه برای بهبود تولید داخلی فراهم شود و فشارهای تورمی کاهش یابند.

مشاهده نظرات