نمایندگان کنگره ایالاتمتحده در اقدامی بیسابقه اعلام کردند که طرح تشدید تحریمها علیه ایران را به کاخ سفید ارائه نداده و به تعویق انداختهاند. این اقدام پس از آن انجام میشود که 131 نفر از نمایندگان کنگره آمریکا از باراک اوباما، رییسجمهوری ایالاتمتحده خواستند تا فرصت مذاکره و استفاده از ابزار دیپلماتیک با رییسجمهوری منتخب ایران را از دست ندهد.
نمایندگان کنگره ایالاتمتحده در اقدامی بیسابقه اعلام کردند که طرح تشدید تحریمها علیه ایران را به کاخ سفید ارائه نداده و به تعویق انداختهاند. این اقدام پس از آن انجام میشود که 131 نفر از نمایندگان کنگره آمریکا از باراک اوباما، رییسجمهوری ایالاتمتحده خواستند تا فرصت مذاکره و استفاده از ابزار دیپلماتیک با رییسجمهوری منتخب ایران را از دست ندهد. اگرچه از این 131 نفر، تنها 17 نفر جمهوریخواه هستند، اما نفس این اقدام از سوی نهادی که به طور سنتی مخالف اتخاذ روشهای دیپلماتیک علیه ایران است، اهمیت بسیاری دارد. هفته گذشته هم حدود 30 نفر از چهرههای برجسته سیاسی و نظامی آمریکا، درخواست مشابهی از رییسجمهوری این کشور داشتند.
جک استراو، وزیر خارجه پیشین بریتانیا هم از به نتیجه نرسیدن مذاکرات اتمی با ایران در زمانی که حسن روحانی مسوولیت پرونده هستهای را برعهده داشت، ابراز ندامت میکند و مسوول شکست آن مذاکرات را سیاستمداران تندرو در واشنگتن و همچنین اسرائیلیها میداند.یوشکا فیشر، وزیر امور خارجه پیشین آلمان هم که در آن زمان به همراه استراو و دومینیک دوویلپن، وزیر خارجه وقت فرانسه در قالب تروئیکای اروپا، مسوولیت مذاکره با ایران را برعهده داشت، به تازگی در یادداشتی تاکید کرد که هم ایران و هم مذاکرهکنندگان بینالمللی با این کشور، باید از گذشته درس گرفته و انتظارات خود را بر اساس آن تنظیم کنند.آیا چنین اقدامات و مواضعی را باید نشانهای خوب برای ایجاد تغییرات مثبت در روابط آمریکا و غرب با ایران تلقی کرد؟ آیا در شرایط جدید ایران ـ روی کار آمدن حسن روحانی ـ و همچنین وضعیت متشنج منطقه ـ برکناری مرسی در مصر، پیروزیهای اخیر نیروهای دولتی در سوریه و وضعیت متمایل به بحران مشروعیت حزب حاکم در ترکیه ـ فرصت مناسب برای نزدیک شدن ایران به غرب اعم از آمریکا، قدرتهای اروپایی و همپیمانان آنها، فرارسیده است؟
و در نهایت اینکه این موضعگیریها از کجا نشات میگیرند؟پس از حوادث یازدهم سپتامبر سال 2001، ایالاتمتحده تصمیم گرفت تا حکومت طالبان در افغانستان را سرنگون کند. ایران هم که طالبان را از دشمنان عمده خود میدانست، در راستای منافع ملی خود، به آمریکا کمک کرد تا طالبان را سرنگون کند.اما تنها چند ماه بعد، جورج بوش، رییسجمهوری وقت ایالاتمتحده، که سرخوش از پیروزی در افغانستان و سقوط طالبان بود، در سخنرانی سالانه خود ایران را در کنار عراق و کرهشمالی جزو محور شرارت قرار داد. این سخنرانی به شدت موقعیت میانهروها در ایران را تضعیف کرد. منتقدان میانهروها در ایران به درستی بر این باور بودند که نتیجه همکاری با آمریکا، قرار گرفتن در محور شرارت است. البته، مقصران این داستان نه میانهروهای ایران، که نومحافظهکاران آمریکایی و همپیمانان اسرائیلی آنها بودند.مذاکرات هستهای ایران با غرب در چنین فضایی آغاز شد، فضایی که آمریکا شادمان از پیروزی در عراق و افغانستان بود و از موضعی پیروزمندانه و از موضع قدرت، با ایران و مسائل ایران مواجه میشد. نگاه نومحافظهکاران آمریکایی و سنگاندازی آنها در مسیر موفقیت مذاکرات هستهای ایران، تا حدود زیادی متاثر از فشارهای اسرائیل و لابیهای دوستداران اسرائیل بود.اما واقعیت این بود که ساقط کردن دو دشمن بزرگ ایران، یعنی صدام حسین در عراق و طالبان در افغانستان، منجر به تقویت موقعیت ایران در منطقه شد و حوزه نفوذ تهران را در خاورمیانه افزایش داد و این مسالهای بود که آمریکاییها در محاسبات خود از آن غفلت کرده بودند.در سال 2006 و تنها سه سال پس از زمانی که آمریکاییها، متکبرانه، هرگونه مذاکره با ایران را رد میکردند، از تهران خواستند تا با هدف کاستن از تلفات سنگین نیروهای آمریکایی در عراق، با واشنگتن به طور مستقیم وارد مذاکره شود، مذاکرهای که اتفاقا انجام شد به کاهش شدید تلفات نیروهای آمریکایی انجامید.شاید در همان زمان بود که آمریکاییها متوجه شدند که برای موفقیت در خاورمیانه، نمیتوان ایران را نادیده گرفت.با این حال فشار لابی اسرائیل در آمریکا و مواضع افراطی نئوکانها از یک سو و کارشکنی لابی اعراب در آمریکا که اساسا هرگونه نزدیکی ایران و آمریکا را به ضرر خود میدانند و بر این باورند که چنین اتفاقی آنها را به دوستان درجه دوم واشنگتن در خاورمیانه تبدیل میکند، از سوی دیگر، مانع نزدیکی تهران- واشنگتن شد و مذاکرات هستهای ایران و غرب را وارد دور باطل مذاکره بدون نتیجه و تحریم کرد.
اما انتخاب حسن روحانی به عنوان هفتمین رییسجمهوری و برگزاری یک انتخابات سالم و بانشاط در ایران بود که امیدها برای دستیابی به یک توافق بزرگ هستهای را دوباره زنده کرد. این دقیقا همان موضوعی است که مقامات رژیم صهیونیستی از جمله بنیامین نتانیاهو را بهت زده و سراسیمه کردهاست. نتانیاهو در واکنش به نتیجه انتخابات ایران و مواضع میانهروها در غرب، در سخنانی که آشکارا از ضعف او حکایت دارد، تلاش میکند تا ثابت کند هیچ چیز تغییر نکرده و باید به سیاست اعمال فشار بر ایران ادامه داد.اما همین موضع عاجزانه مقامات رژیم اسرائیل در کنار فاکتورهای دیگر نشان میدهد که اکنون بهترین زمان برای مذاکره و امتیاز گرفتن از غرب و افزایش انزوای اسرائیل است.
بنابراین در مجموع، در نمایی کلی و با توجه به متغیرهای گوناگونی که بیان شد، فضای موجود برای رسیدن به توافقهای مثبت و سازنده میان ایران، آمریکا و کشورهای اروپایی را میتوان چنین ترسیم کرد:
1- ایران از یک انتخابات بزرگ و سرنوشت ساز که آینده یک ملت را تعیین میکند، سربلند بیرون آمده و رییسجمهوری میانهرو به قدرت رسیدهاست که رهبر انقلاب به او اعتماد دارد. روحانی یکی از دو نماینده رهبری در شورای عالی امنیت ملی است و به پیشنهاد ایشان به عنوان رییس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام انتخاب شدهاست. (کتاب امنیت ملی و دیپلماسی هستهای، نوشته حسن روحانی). این انتخابات که به قول روحانی بازندهای نداشت و همه در آن احساس پیروزی کردهاند، باعث شدهاست تا ایران با اتکا به مشارکت 73 درصدی مردم و اجماع اکثریت رای دهندگان بر روی حسن روحانی، از موضع بالاتر بتواند وارد مذاکرات شود. این همان اتفاقی بود که تمام محاسبات غرب به طور اعم و اسرائیل به طور اخص را بر هم زد.
2- ترکیه و مصر که از پشیتبانان اصلی مخالفان سوریه بودند، اکنون در وضعیتی بحرانی به سر میبرند. مخالفان رجب طیب اردوغان، نخستوزیر ترکیه، او را به خودکامگی در حکومتداری و همچنین تبعیت بیچون و چرا از سیاستهای آمریکا متهم میکنند.
از سوی دیگر محمد مرسی، رییسجمهوری پیشین مصر که از اصلیترین حامیان مخالفان سوریه بود، ساقط شدهاست و ارتش سوریه در حال پیشروی به مناطق تحت کنترل شورشیان است. این در شرایطی است که در نحوه کمکرسانی به سوریه در میان کشورهای غربی اختلافات شدیدی بروز کرده و همزمان معارضان سوری نیز به شدت با هم درگیر شدهاند. آخرین اخبار حکایت از آن دارند که ارتش آزاد سوریه وارد جنگ با القاعده و سلفیهای سوریه شدهاست.
اقدامات وحشیانه سلفیها در سوریه – از جمله خوردن قلب یک سرباز ارتش سوریه- و حضور القاعده در میان کسانی که با اسد مبارزه میکنند این سوال را برای مقامات غربی و حامیان مخالفان سوری پیش آوردهاست که در صورت کمک تسلیحاتی به مخالفان سوریه، این سلاحها در نهایت به دست چه کسانی خواهد افتاد؟ میانهروهای سوری یا القاعده و گروههای تکفیری؟ آنها همچنین از خود میپرسند که آلترناتیو حکومت اسد چه خواهد بود؟ نظامی واقعا دموکراتیک یا حکومتی شبیه طالبان در افغانستان؟
این پرسشها در کنار نظرسنجی اخیر نهاد اطلاعاتی ناتو- سازمان پیمان آتلانتیک شمالی- از مردم سوریه، که نشان داد 70 درصد مردم این کشور خواستار ابقای بشار اسد در قدرت هستند، غرب را دچار بنبست راهبردی در قبال سوریه کردهاست. به نظر میرسد ترکیه بازنده اصلی بحران سوریه است، کشوری که مبتنی بر برآوردهای اشتباه سازمانهای اطلاعاتی خود باور داشت که حکومت اسد دو ماهه سقوط میکند و به همین دلیل میلیاردها دلار از قراردادهای خود در سوریه را به طور یکجانبه لغو کرد. با اتکا به این فاکتورها، به نظر میرسد که ایران در بحران سوریه در برابر سه رقیب منطقهای خود یعنی ترکیه، عربستان و مصر دست بالا را در اختیار دارد.
3- بهار عربی در دو سال اخیر، اسرائیل را بیش از هر زمان دیگری در خاورمیانه منزوی کرده است. موج دموکراسیخواهی ایجاد شده در خاورمیانه، این رژیم را در موضع ضعف قرار دادهاست. از سوی دیگر اسرائیل با کسری بودجه هنگفت و نارضایتیهای شدید از بیعدالتی اجتماعی دست و پنجه نرم میکند. همین مسائل است که نتانیاهو را ناچار به فرافکنی کرده و او را واداشتهاست تا با تاکید بر تهدید ایران، مسائل اقتصادی- اجتماعی اسرائیل را تحتالشعاع قرار دهد.
4- اروپا تنها تحت فشار لابی اسرائیل و آمریکا ناچار به همراهی با تحریمها شدهاست. این قاره اکنون با بحران بزرگ اقتصادی مواجه است و باز شدن درهای بازار اقتصادی ایران، میتواند فرصتهای اقتصادی خوبی را برای اروپا فراهم کند. کشورهای اروپایی به نحو چشمگیری از تحریمها علیه ایران متضرر شدهاند و اگر روابط فرا آتلانتیکی به جا مانده از جنگ جهانی دوم و همچنین «روابط خاص» آمریکا و بریتانیا – اصطلاحی که وینستون چرچیل، نخستوزیر پیشین بریتانیا برای اولین بار پس از جنگ جهانی دوم آن را برای توصیف روابط لندن-واشنگتن مطرح کرد- نبود، طرفهای اروپایی، به ویژه در شرایط فعلی بحران اقتصادی، چندان از تحریمها علیه ایران حمایت نمیکردند.مجموعه این عوامل خارجی از سویی و به وجود آمدن فضای وحدتبخش و آرامش آفرین پس از انتخابات ریاستجمهوری ایران، تهران را در موضعی مناسب قرار دادهاست. از سوی دیگر میانهروها در غرب به این نتیجه رسیدهاند که ایران، عراق، کرهشمالی و لیبی نیست و راهی جز مذاکره و توافق با تهران وجود ندارد.به نظر میرسد اکنون، هم برای ایران و هم برای غرب، زمان مناسبی برای نشستن بر سر میز مذاکره است. به شرط آنکه فضای آرام و متحد داخل ایران پایدار بماند و همه در کنار رییسجمهوری منتخب باشند و به او کمک کنند و از سوی دیگر مقامات کاخ سفید هم سیاستهای خود را در همین کاخ اتخاذ کنند و نه هزاران کیلومتر دورتر، در تلآویو؛ مرکز تنها رژیمی که به قول حسن روحانی، از تحریمها علیه ایران سود میبرد.
احسان ابطحی
روزنامه دنیای اقتصاد