بعضی از مدیران کم تجربه به اشتباه تلاش میکنند با صدور بخشنامه و دستورالعملهای اجرایی، رفتارهای کارکنانشان را تغییر دهند و آنها را وادار به رفتار کردن به شکلی خاص کنند که البته در اغلب موارد به نتیجه مورد نظر خود نمیرسند و گاه کارکنان در جهت عکس خواستههای آنها عمل میکنند.
حال سوال اینجاست که چگونه و با چه ابزاری میتوان رفتارهای کارکنان را تغییر داد و ضمن حذف رفتارهای نادرست و منفی، کارکنان را به بروز رفتارهای مثبت و سازنده سوق داد. پاسخ این سوال بسیار ساده و مشخص است: مدیران آیینه تمام نمای کارکنان شان هستند و اگر میخواهند تغییری در رفتار آنها ایجاد کنند باید ابتدا خودشان آن رفتار را بروز دهند و از این طریق الگوی رفتاری کارکنان شوند. یک مدیر میتواند فقط با یک نگاه یا تنظیم چگونگی ورودش به اتاق، به همکارانش بیاموزد که با خود او و با همدیگر چگونه رفتار کنند. او میتواند با تکرار این کارها، سیگنال های مشخصی برای دیگران بفرستد تا آنها نیز به همان صورت با او رفتار کنند. به عبارت بهتر، کارکنان یک شرکت یا سازمان همان رفتاری را از خود بروز میدهند که از مدیرانشان میبینند؛ همانطور که فرزندان یک خانواده از رفتار و کردار پدر و مادرشان الگو میپذیرند. با این همه باید به این واقعیت نیز اشاره کرد که گاهی اوقات عادتهای رفتاری جا افتاده بین کارکنان را به سختی میتوان تغییر داد. علاوهبر این، ما مدیران میتوانیم هر جا میرویم آیینهای در برابر خود داشته باشیم که بتوانیم رفتار و کردارمان را در آن ببینیم و از طریق کنترل آنها به کارکنان مان الگو دهیم.
چه باید کرد که همکارانم مرا دوست داشته باشند و با من با احترام برخورد کنند؟
من از دو ترفند آسان برای این کار استفاده میکنم که همیشه جواب داده است. البته منظور از کلمه ترفند این نیست که کار خارقالعادهای از خود بروز دهم، مثلا با سروصدا و جیغ و داد وارد اتاقم شوم، یا چیزی شبیه به این. به نظر من شما میتوانید با حرکات تنظیم شده بدنتان یا با لبخندی موقرانه وارد شوید و همکارانتان را نیز وادار به تکرار این کار کنید و اما دو ترفند مورد استفاده من:
با همه مثل اعضای خانواده خود برخورد کنید: بهترین راه برای دوست داشته شدن، دوست داشتن دیگران است. شاید شما هم این جمله را شنیده باشید، اما باید بدانید کاملا درست است. اگر در هنگام ورود به اتاق کارتان بهگونهای رفتار کنید که انگار وارد خانه خود شدهاید، مطمئن باشید بازخوردی مشابه آن را از دیگران دریافت خواهید کرد و با نگاههای مهربانی روبهرو خواهید شد. هنگامی که من از نگرانی درباره نظر و فکر دیگران درباره خودم دست کشیدم و با دیگران مثل خواهر و برادر خودم رفتار کردم، از همه چیز لذت فراوان بردم. اگر یکی از آنها کاری احمقانه میکرد، من با خنده و رویی خوش به آن واکنش نشان میدادم.جالبتر آنکه اگر کاری احمقانه از خودم سرمی زد، خودم هم میخندیدم و دیگران نیز به تدریج به همینگونه رفتار میکردند. آری اعضای خانواده در خوشی و ناخوشی کنار هم هستند. این خیلی مهم است که با همه مثل اعضای خانواده خود برخورد کنید، چرا که این رفتار پس از مدتی به دیگران نیز سرایت کرده و آنها نیز با شما مثل اعضای خانوادهشان رفتار خواهند کرد.
برای این کار شما باید سنجیده و آهسته عمل کنید و به تدریج رفتار دوستانهتر و خودمانیتری با همکاران خود پیدا کنید. شما نباید این کار را با صحبت کردن درباره خود شروع کنید، بلکه باید ابتدا به آنها گوش فرا دهید و به آنها ثابت کنید که برایتان مهم هستند. همه افراد دوست دارند دیگران به سخنان آنها گوش دهند و پذیرای درددلهایشان باشند. هر بار که آنها را ملاقات میکنید، از آنها درباره فرزندانشان بپرسید و خود را دوست خانوادگیشان نشان دهید. وادار کردن دیگران به دوست داشتن شما، چندان سخت نیست. کافی است به آنها بفهمانید دوستشان دارید. بسیاری از کسانی که در اطراف شما هستند، در وهله اول دوست ندارند سفره دلشان را نزد شما بگشایند و منتظرند شما در این راه پیشقدم شوید و پس از آن است که همه چیز درست خواهد شد. پس اگر میخواهید یخ روابطتان با دیگران آب شود، 60درصد کار را خودتان انجام دهید و مطمئن باشید 40 درصد باقیمانده، خیلی زود از سوی طرف مقابلتان به وقوع می پیوندد. من با اطمینان به شما میگویم که این ترفند در بسیاری از روابط بین افراد کارآیی دارد؛ چه این روابط شخصی و خصوصی باشند، چه کاری و شغلی. وقتی با دیگران به مثابه اعضای خانواده خود برخورد میکنید، حرکات بدنتان باید تفاوت کند. اگر دیگران را دوست بدارید، با اعتماد بیشتری به آنها نزدیک خواهید شد و هیچ گاه از آنچه آنها دربارهتان میاندیشند، دچار هراس نخواهید شد، چون هیچکس نسبت به خانوادهاش بی اعتماد نیست.
الگوهای رفتاری مطلوب را بهطور غیرمستقیم به کارکنانتان بیاموزید: هر مدیری باید بداند که گوش کارکنان از پند و نصیحتهای مدیران پیش از او پر است و آنها زیاد خوششان نمیآید که به زور امر و نهی و الگوهای رفتاری خاصی را به آنها تحمیل کنند.در واقع، آنها همان رفتارهایی را انجام میدهند که مدیرانشان در پیش میگیرند و بدین ترتیب مدیران با رفتار عملی خودشان، به کارکنان شان درسهایی میدهند که بهطور کامل و با کمال میل آموخته میشوند. شبیه همین پذیرش رفتارها را میتوان در کلاس درس مدرسه سراغ گرفت؛ جایی که معلمها با رفتارشان به دانشآموزان شان درس رفتار و کردار میدهند و دانش آموزان نیز چون همان رفتارها را از معلم هایشان میبینند، آنها را با کمال میل میپذیرند و انجام میدهند.
دنیای اقتصاد