اکثر تصمیمات ما در خلال گسترش کسب و کارها، حول این محور است که برای چه کارهایی باید کارمند استخدام کنیم، چه افرادی را باید استخدام کنیم و چگونه باید ضمن خدمت به کارکنان، پاداش اعطا کرده و آنها را مدیریت و ترغیب بهکار کنیم.در کل سه «سندروم» وجود دارد که بدون شک شما را از کارکنان گریزان میکند. در اینجا اشاره میکنیم که چگونه آنها را تشخیص دهید و چرا هرگز نباید با آنها کنار بیایید.
1- سندروم «این وظیفه من نیست»
احتمالا با این سندروم آشنایی دارید. آیا تا به حال رفتار «صاریغ» را دیدهاید؟ صاریغ حیوانی است که رفتار دفاعی عجیبی دارد. زمانی که این حیوان مورد تهدید قرار بگیرد خود را به مردن زده و با بوی بدی که از خود متصاعد میکند، وانمود میکند حیوانی مرده با جسدی متعفن است و به این وسیله حیوانات تهدیدکننده را از خود دور میکند. مثلی در مورد این حیوان وجود دارد که میگوید رفتار صاریغ ممکن است در محل زندگیاش جواب دهد، اما اگر بخواهد این کار را در وسط یک جاده انجام دهد، خواهد مرد. تقریبا همه با چنین الگوی رفتاری آشنا هستیم، زیرا همه این تجربه را داشتهایم یا کارکنانی را میشناسیم که بسیار مصمم بودهاند افراد سادهلوحی به نظر نرسند که هر وظیفهای که رسما در حوزه کاری آنها نمیگنجد را انجام دهند یا زمانی که از آنها سوال میشود چرا در رفع یک اشتباه یا شرایط فاجعه بار تلاشی نکردهاند، به نوعی پاسخ دهند که «این وظیفه من نیست».
تصور کنید اگر هیچیک از کارکنان شما هیچیک از کارهایی که حقیقتا وظیفه آنها نبود را انجام نمیدادند، چه اتفاقی میافتاد؟ هر زمان که یکی از کارکنان شما در مرخصی است یا بهدلیل بیماری سر کار نیامده، ماشین به خوبی روغن کاری شده شما دچار اختلال خواهد شد. در این صورت، حجم کاری بیش از انتظار یا بحرانی در پروژه، میتواند باعث شود از نظر روحی به هم بریزید و در نهایت دچار سردرگمی شوید. در این صورت با مشکلی بزرگ مواجه خواهید شد. اگر نمیتوانید این نگرش کارکنانتان را تحمل کنید، بنابراین تاب تحمل این را نخواهید داشت که یکی از آنها از جمله «این وظیفه من نیست» به عنوان دلیلی برای اجتناب از انجام مسوولیتها و وظایف، استفاده کند.
2- سندروم «این وظیفه من است، در آن دخالت نکن»
ما اغلب این سندروم را با ویژگی تحسین برانگیز «مسوولیت کاری را پذیرفتن»، اشتباه میگیریم. این فوقالعاده است اگر کسی را دارید که مسوولیت پیامد یک وظیفه یا پروژه را میپذیرد، اما وقتی آنقدر در این مورد زیادهروی میکند که به هیچ فرد دیگری حتی اجازه کمک نمیدهد، خود و تیم را در بن بستی گیر میاندازد. وقتی میدانید به دنبال چه هستید، آنچه باید به آن توجه داشته باشید این است که دیگر افراد تیم به پیامدهایی که این فرد «مسوولیتش را بر عهده گرفته»، کمکی نمیکنند. وی همچنین اغلب اعتراض خواهد کرد که دیگر افراد تیم، کارها را با استانداردی که مد نظر اوست اجرا نمیکنند.
این دوباره چیزی است که ما اغلب آن را با ویژگی مثبت «ذهنیت کمالگرا» اشتباه میگیریم؛ اینکه عدهای نتایجی که عده دیگر برای کسب آن تلاش میکنند را خراب میکنند. زمانی که این نگرش را به جای میل به کسب نتایج برتر، نوعی انحصار طلبی ببینید، درمییابید که این نگرش تا چه حد میتواند افراد تیم را از پیشرفت و ترقی، باز دارد. همچنین میتوانید پسرفت در فرآیند کاری یا افت سیستمهای خود را شاهد باشید، چرا که این فرد هرگز پذیرای آنها نبوده است. حتی متوجه خواهید شد که تا چه حد به این فرد وابسته هستید و این فرد چقدر دانش و مهارت را صرفا در انحصار خود درآورده است. در نهایت مجبور هستید این رفتار او را که در برابر تمامی پیشنهادهای کمک، مقاومت میکند، برای همیشه پایان دهید، مگر اینکه بخواهید همواره گروگان قدرت طلبی او باشید.
3- سندروم «خدای من، این یک بحران است، اما مشکلی نیست من حلش کردم»
این سندروم را «من شوالیه سفید هستم» نیز مینامند. وقتی کارمندی با این طرز فکر دارید، روزهای کسل کننده کمی خواهید داشت، زیرا هر روز مملو از ماجراها و شوکهایی خواهد بود که به دست او رقم خوردهاند و احتمالا نام او را در فهرست افرادی که باید هر روز از آنها قدردانی کنید، خواهید یافت؛ زیرا هر چالشی که پیش آید، الهه نجاتش او خواهد بود. اما وقتی بیشتر توجه میکنید، در مییابید این گونه افراد شبیه آتش نشانان قهرمانی هستند که تدریجا به فردی بدل میشوند که بهطور عمدی ایجاد حریق میکند. آنها به اینکه به عنوان فردی شناخته شوند که در بحران خود را به خطر میاندازند، اعتیاد دارند؛ بحرانی که خود آنها به آتش آن دامن زدهاند تا مطمئن شوند صحنهای برای قدرتنمایی وجود دارد. این مساله ممکن است به صورت این شایعه درآید که او تیم خود را برای مسالهای که عمدتا بیاهمیت است، دچار تشویش و نگرانی میکند.
یا حتی ممکن است این کار وجهه خرابکاری و کارشکنی جدیتری به خود بگیرد. بهای داشتن افرادی از این دست در تیم، امری بدیهی است. حتی اگر آنها هر روز را به خیر بگذرانند، اما افزایش تنش و کاهش بهرهوری، اثرات مخربی همراه خواهد داشت. به خاطر داشته باشید رفتارهای مربوط به این نوع «سندرومها»، به ندرت محصول ذهنیتی هوشیار هستند و میتوان گفت هرگز نیت بدی در پس اینگونه رفتارها نهفته نیست. این امکان وجود دارد که بتوان با هدایت کافی، این سندرومها را مهار کرد، این رفتارها را اصلاح کرد و این ذهنیت را به ذهنیت حمایت و همکاری تیمی سوق داد. اما اگر اجازه دهید که هر یک از این سندرومها در تیم شما جای گیرد، بهزودی متوجه خواهید شد که این ذهنیت در کل فرهنگ تیمی شما رخنه کرده و روحیه تیمی را به زوال کشیده، بهرهوری را از کسب و کار شما بیرون رانده و موجب دردسرهایی برای شما شده است.
دنیای اقتصاد