جای همه چیزهای خوبی را که این شهر داشت ساختمانهای ریز و درشتی گرفتهاند که بیتناسب و بیقاعده چون قارچهای مسموم از دل سیاه خاک سربرآوردهاند. خیابانها و بزرگراههای این شهر له شده در زیر فشار ترافیک، اعصاب را میفرسایند و مردمان ساکن را در ازدحام غریب خودروهای دودزا، ندیده و نشناخته به جان هم میاندازد.
شهر مسوول ندارد؟
اکنون که هوای آلوده و کشنده بخش جداییناپذیر از پاییز و زمستان تهران شده است آیا وقت آن نرسیده که به این کلانشهر بیدر و پیکر، سروسامان بدهیم؟ مسوول این وضع آشفته کیست؟ مردم باید از چه کسی مطالبه نجات پایتخت را داشته باشند؟ شرایط به گونهای است که گویی همه حتی مسوولان خود قربانیاند و مرثیهخوان بدبختی شهر و بینوایی تهرانیها هستند. دو راه بیشتر جلوی پای تهرانیها وجود ندارد. دست روی دست بگذارند و تن به مرگی تدریجی و شوم بدهند یا آنکه مطالبه نجات شهر را داشته باشند شاید که رگی بجنبد و سامانی برای مدیریت آشفته تهران بیابد. تهران یک کلانشهر است و لازم است که همچون سایر کلانشهرها از تشکیلات اداری مناسب خود برخوردار باشد. در حال حاضر هیچ نیرویی برای هماهنگی صدها و هزاران بازیگر فعال در این شهر وجود ندارد. در حالی که در همه شهرهای پیشرفته جهان، شهرداری باید پاسخگوی مسائل شهر باشد؛ اما مردم خوب میدانند که این دستگاه خود زخمخورده جریان شهرفروشی و سوداگری است و تنها در قبال بخشی از مسائل شهر پاسخگو است. بنابراین باید گفت که تهران، مسوول ندارد و تا زمانی که یک دستگاه و تشکیلات اداری مشخص و معین مسوولیت کل مسائل شهر را نداشته باشد، تنها باید شاهد بدتر شدن وضع پایتخت بود.
آلودگی هوا مسالهای نیست که بتوان از آن جان به در برد و دامن همه را میگیرد، از تمامی صاحبان امر و مسوولان انتظار میرود که بنشینند و فکری کنند. یک راه حل، پذیرفتن تشکیل شهرداری منطقه شهری تهران است تا تهران بزرگ و دهها شهر و صدها روستای متاثر از آن را سروسامانی بدهد. این همان راهی است که استانبول، توکیو، نیویورک، سیدنی، لندن و پاریس سالها پیش رفتهاند و همگی برای پرهیز از عوارض پراکندگی مدیریت و مسوولیتگریزی، تشکیلات مدیریت منطقه شهری را پذیرفتهاند. ما اکنون وضع آشفتهای داریم. گرفتاری تهران در چنبره آلودگی کم نبود، زلزله و آشفتگیهای پس از آن هم بر تراژدی زندگی تهرانیها افزود. اکنون دیگر کاملا آشکار شده است که پایتخت به شدت آسیبپذیر است و سقف توان ما برای مقابله با اوضاع، طلب دعا و توصیههای نخ نماست.
تجربه سالهای گذشته هم نشان میدهد که اندیشهای، تدبیری و نقشهای برای بهبود اوضاع زندگی در کلانشهرها و بهویژه پایتخت وجود ندارد، اگر هم باشد اراده سیاسی جدی برای عملیاتی کردن آنها نیست. باید نیروی سیاسی پشتیبان اولویت اقلیم بر سیاست، طرفدار قوانین و مقرراتگذاریهای سختگیرانه بر فعالیتهای صنعتی، ساختمانی، خدماتی و تجاری وجود داشته باشد، منابع کافی را به اموری مانند بهرهگیری از انرژیهای پاک و تجدید پذیر اختصاص دهد و در انتخاب مسوولان و مدیران به جای توجه به ویژگیهای زیست شناختی و جمعیت شناختی مانند جنس و سن، به تعهد، انگیزه و توانشان برای حفاظت از محیط زیست و بهبود اوضاع برای مردم بها دهد. شاید این راه نجاتی باشد از هوای مسمومی که تنفس میکنیم و ما را از بیسامانی و آشفتگی ناشی از حوادثی چون زلزله حفظ کند.
دنیای اقتصاد