فرهاد فزونی عضو هیات نمایندگان اتاق بازرگانی تهران؛ سالهاست وقتی از سرمایهگذاری در اقتصاد کشور صحبت میشود، اولویت به سمت مواردی میرود که بهعنوان مزیتهای نسبی اقتصاد ایران از آن یاد میشود؛ یعنی حوزه نفت و انرژی، محصولات پتروشیمی و مواد معدنی. چرا این حوزهها مزیت نسبی ایران است؟ چون این منابع زیرزمینی مورد نیاز کشورهای خارجی بوده و در بازارهای بینالمللی بهخوبی قیمتگذاری میشوند و مهمتر اینکه، عرضه آنها محدود به تعداد معدودی کشور خاص است، اما در کل جهان مورد تقاضا هستند. حال سوال این است آیا باید به این تعریف وارداتی از مزیتهای نسبی ایران اکتفا کرد، آیا باید بگذاریم دیگران مزیتهای نسبی ما را تعیین کنند؟
اگر نظام اقتصادی خود را بر مبنای پاسخگویی به نیاز اقتصادهای برتر جهانی تعریف کنیم که در این یادداشت آن را اقتصاد بروننگر مینامم (اقتصادی که چشم به بیرون و نیازهای اقتصادی سایر جوامع دارد) و در فرآیند مبادله منابع و ثروتهای خدادادی خود با پول کاغذی وارد شویم، طبیعیاست که خواسته یا ناخواسته هویت اقتصادی و مزیتهای ما توسط آنان تعریف میشود. اما اگر نظام اقتصادی خود را بر مبنای دستیابی به هدف رفع نیازهای کشور، توسعه اقتصادی درونزا و تعامل سازنده با جهان (با هدف تقویت مکانیزمهای رشد درونزا، دستیابی به همافزایی، رسیدن به دنیایی بهتر، رشد و توسعه شرکای خارجی و بهویژه همسایگان) قرار دهیم دیدگاهمان متحول خواهد شد، بهعنوان نمونه بر مبنای همین دیدگاه میتوانیم بگوییم ما فروشنده نفت نیستیم، بلکه تامینکننده امنیت انرژی جهان (یا امنیت انرژی شرکای خود) هستیم.
در این رویکرد و دنیای اقتصادی که در این یادداشت از آن با عنوان اقتصاد جوششی یا دروننگر یاد میکنم، مزیتنسبی کشور بر مبنای ترکیب مولفههایی همچون جغرافیا، ویژگیهای جمعیتشناختی، دانش و خلاقیت و.... تعریف میشود و همواره میتواند تغییر کند، آنچه که ممکن است در اقتصاد بروننگر بیارزش یا کمارزش یا نقطه ضعف تلقی شود، در اقتصاد جوششی و دروننگر میتواند منبع رفع نیازهای جامعه باشد.
تعریف درست نیازها، استفاده از دانش و خلاقیت برای کشف و شناسایی و ایجاد ترکیبی بهینه از داشتهها و مولفهها و ویژگیهای ذاتی و ساختاری کشور و ایجاد یک تعامل و بدهبستان صحیح و عمیق (فراتر از مبادله و فروش ساده کالا، منابع طبیعی و خدمات) با سایر کشورها میتواند به ایجاد مسیرهای جدید و حتی غیرمترقبه توسعه، خلق مزیتهای نسبی جدید و رفاه جامعه منجر شود.
مثال میزنم، بیابانهای خشک و گرم و آفتابگیر خاورمیانه عملا مورد نیاز کشورهای غربی نبود و بنابراین بهعنوان یک دارایی بیارزش و حتی یک نقطه ضعف قلمداد شده و طی دههها ما مردم خاورمیانه حسرت سرسبزی اروپا را در دل خود جای دادهایم. اما امروز به یمن پیشرفتهای فناورانه، خلاقیت و جسارت تعدادی کارآفرین، بیابانها تبدیل به محلی برای تولید انرژی خورشیدی ارزان، همچنین مکانی برای جذب گردشگر (تورهای بیابانگردی، سافاری و...) و درآمدزایی ارزی شده است و قطعا استفادههای بهتر و بیشتری نیز از این دارایی میتوان کرد.
همین دو قلم استفاده از بیابانها تا صدها برابر میزان فعلی به راحتی و بدون محدودیت قابل رشد و توسعه است. مثال دیگر، شیخنشین دبی با اصلاح در قوانین داخلی خود و انجام سرمایهگذاریهای هوشمندانه توانست از مزیتهای سنتی خود (منابع نفتی) رهایی یافته و در وهله اول متناسب با موقعیت جغرافیایی خود (قرار داشتن در قلب یکی از ثروتمندترین مناطق کرهزمین و نزدیکی به یکی از مسیرهای حملو نقلی بزرگ جهان) مزیتهای اقتصادی جدید برای خود ایجاد کند و به یکی از هابهای ارائه خدمات مالی، تجاری و حملونقلی تبدیل شده و در وهله بعد مزیتهایی کاملا جدید و متفاوت برای خود ایجاد کند، تبدیل شدن به یکی از قطبهای گردشگری مدرن جهان و مرکزی برای جذب مهاجران ثروتمند دنیا.
استونی، یک کشور کوچک و فاقد منابع معدنی و موقعیت جغرافیایی شاخص، امروز به نخستین کشور تماما دیجیتال دنیا تبدیل شده که از سایر کشورهای پیشرفته نیز سبقت گرفته و عملا از این مسیر یک مزیت رقابتی خاص و جدید برای خود ایجاد کرده است. از اینگونه مثالها زیاد بوده و هر یک نیز با دیگری آنقدر تفاوت دارد که درسهای بیشماری میتوان از آن گرفت، از جمله اینکه برای خلق مزیتهای جدید و ایجاد راهکارهای موثر جهت رفع نیازهای واقعی جامعه و دستیابی به یک مدل توسعه باثبات، حد و مرزی وجود ندارد.
آنچه مهم است دستیابی به دیدگاهی عمیقتر است، نیازهایمان را باید بهتر و دقیقتر تعریف کنیم، در بسیاری موارد نیاز واقعی ما متفاوت از آن است که در ظاهر دیده میشود. همچنین منابع و امکانات کشور را نه با دیدی تحلیلی (هر یک به تنهایی) بلکه با دید و تفکر ترکیبی مورد ارزشگذاری قرار داد و برای بهرهبرداری ترکیبی و چندبعدی از آنها برنامهریزی کرد.
دنیای اقتصاد