eranico
www.eranico.com
شناسه مطلب: 43805  
تاریخ انتشار: 18 مهر 1394
print

در میزگردی با حضور کارشناسان مطرح شد

سرنوشت صنعت فولاد در گرو تحریک تقاضا

بحران صنعت فولاد اگرچه فولادسازان را با فشاری مضاعف برای ادامه مسیر تولید همراه کرده است، اما از سویی فرصتی را ایجاد کرده تا فعالان صنعت فولاد روبه‌روی یکدیگر بنشینند و به بررسی دقیق‌تری از مشکلات صنعت فولاد بپردازند.

با این رویکرد که دوران بحران بهترین زمان برای بازسازی زیرساخت‌ها و حل مشکلات است، میزبان چهار تن از فعالان صنعت و بازار فولاد بود تا این کارشناسان فرصتی برای واکاوی دقیق‌تر از مسائل داشته باشند. 

نعمت‌الله محسنی، مدیر بازاریابی و فروش ذوب آهن اصفهان، شهرام میرآخورلو، مدیرکل صنایع فلزی سازمان حمایت از تولیدکنندگان و مصرف‌کنندگان، محمد آزاد، رئیس اتحادیه آهن‌فروشان و علی‌اصغر بهرامی، مدیر بخش فلزات کارگزاری مفید میهمانانی بودند که در رابطه با بحران فعلی صنعت فولاد مسائلی را مورد اشاره و بررسی قرار دادند. این کارشناسان با تاکید بر اینکه در حال حاضر بحران اصلی رکود در بخش تقاضاست، راهکارهایی برای تحریک تقاضا در بازار فولاد پیشنهاد کردند که از جمله آنها تخصیص تسهیلات به مردم برای خرید، شفاف کردن فضای اقتصاد کشور برای مردم به این منظور که قیمت‌ها به سه یا چهار سال گذشته بازنمی‌گردند و کاهش هزینه‌های تولید از سوی فولادسازان بود.

در میان بحث، میزان مصرف واقعی فولاد در شرایط فعلی کشور نیز مطرح شد که کارشناسان هرکدام با دلایل خاص خود به اعداد 9 و 15 میلیون تن اشاره کردند. در ادامه بخش نخست میزگردی را می‌خوانید که شرکت‌کنندگان در آن با وجود تاکید بر بحران، امیدهایی نیز برای خروج از آن دارند.

محمدآزاد: من بیش از پنجاه سال در بازار بوده‌ام اما چنین رکودی را به یاد نمی‌آورم. بازار خیلی وقت‌ها افت‌و‌خیز پیدا می‌کند اما حالا مساله این است که این رکود در کل اقتصاد مشاهده می‌شود، نه فقط در یک یا چند کالا. در صنعتی مانند فولاد که صنعت مادر به‌شمار می‌رود واقعا تا به حال چنین رکودی را تجربه نکرده بودیم. رکودی که حالا شاهد آن هستیم واقعا سنگین است و به قدری ادامه پیدا کرده است که برای جهش توانی ندارد. با این وجود من معتقد هستم هنوز هم می‌توان این وضعیت را اصلاح کرد، اما اقتصاد بیمار است بنابراین شرط اصلاح وضعیت فولاد، درمان بیماری اقتصاد است.

علی اصغر بهرامی:تولید زیر یک میلیون تن در حال حاضر اصلا صرفه اقتصادی ندارد و به نظر می‌رسد شاید بد نباشد بحث تجمیع تولیدکنندگان بررسی شود.

آزاد: زمانی بود که کار تولید فولاد خیلی جذاب و شیرین به نظر می‌رسید و هر‌کسی که توانش را داشت زمینی را تهیه می‌کرد و دستگاه نورد را در آن می‌گذاشت بعد شمش را می‌خرید و شروع می‌کرد به تولید میلگرد. حالا کاری هم به استانداردها نداشت، زیرا زمانیکه مصرف زیاد می‌شود مردم هم توجه چندانی به استانداردها ندارند و کمتر به آن توجه می‌کنند.

نعمت‌الله‌محسنی: واقعیت این است که برنامه تولید و احداث کارخانه باید با توجه به میزان مصرف باشد، اصولا قبل از راه‌اندازی هر تجارتی یک مطالعه اقتصادی بر روی آن انجام می‌شود اما در سال‌های گذشته با توجه به اینکه استانداردهای متفاوتی را بر جامعه خود سوار کرده‌ایم، وقتی از دیدگاه‌های مختلف نگاه می‌کنیم این سوال پیش می‌آید که ما چطور جامعه‌ای هستیم؟ توسعه نیافته، در حال توسعه و یا توسعه یافته؟ با توجه به هرکدام از این تعاریف فولاد می‌تواند به‌عنوان یکی از شاخص‌هایی که نشان می‌دهد یک جامعه در چه مرحله‌ای از پیشرفت قرار دارد، اعداد و ارقامی را ارائه دهد. ما خیلی وقت‌ها که می‌خواستیم تقاضا را تحریک کنیم می‌گفتیم که یک جامعه در حال توسعه هستیم، این را حدود 25 سال قبل می‌گفتیم. معنی این حرف در آن زمان این بوده که مصرف سرانه ما 250 کیلوگرم است که جا دارد تا 400 کیلو گرم نیز برسد.

بر این اساس حساب و کتابی کردیم و گفتیم مثلا مصرف ما در سال 75، سیصد کیلو برای هر نفر است، این عددی است که در آن زمان مطرح شد، آن را در جمعیت ضرب می‌کردیم و به میزان مصرف ظاهری می‌رسیدیم. حالا چقدر کم داریم و ظرفیت‌های ما چیست، بستگی به این داشت که می‌خواستیم کارخانه اضافه بکنیم یا خیر. در نهایت به جایی رسیدیم که گفتیم می‌خواهیم تا سال 1404 به تولید 55 میلیون تن برسیم، اما آیا واقعا مواد اولیه این 55 میلیون تن در کشور موجود هست؟ آیا مصرف این میزان فولاد در کشور وجود دارد؟ و آیا برنامه‌ای برای بازاریابی و فروش مازاد این تولید در خارج از کشور هست یا خیر؟ تمام این سوال‌ها در رابطه با تولید 55 میلیون تنی وجود دارند و نیاز به بررسی دارند. ما باید بدانیم که اگر می‌خواهیم صادرات کنیم باید به کدام بازار محصول بدهیم، اما هیچ‌وقت در هیچ برنامه‌ریزی ما تولید سالانه 10 میلیون تنی کشوری مانند عمان که همسایه ماست و ارتباط سیاسی خوبی هم با ما دارد را در نظر نمی‌گیریم. خب آنجا 10 میلیون تن کالا تولید می‌شود در صورتی‌که ما آنجا را به‌عنوان بازار هدف در نظر گرفته‌ایم یا در عربستان و امارات نیز همین اتفاق در حال رخ دادن است.

در کنار تمام نکاتی که به آن اشاره شد، ما مساله‌ای داریم به نام جانمایی برای ساخت کارخانه‌های فولاد. به هرحال جانمایی یکی از مهم‌ترین‌ پارامترها در ایجاد هر صنعتی است که نگاهی علمی نیز به‌شمار می‌رود. محل احداث، زمان احداث و چگونگی معرفی کردن محصولات همگی از پارامترهایی هستند که امروزه با دید علمی به آن نگاه می‌شود و البته در احادیثی که به تجارت مربوط می‌شوند نیز توسط ائمه به آنها اشاره شده است. اما ما چه کارمی‌کنیم، در حالی‌که سرمایه کم داریم و زمین هم گران است، می‌رویم در وسط کوه‌ها فولاد احداث می‌کنیم بعد تجهیزاتی را به این کارخانه دورافتاده می‌بریم که در خاورمیانه نمونه‌اش وجود ندارد، بعد خروجی آن را که نگاه می‌کنیم می‌بینیم زیان می‌دهد. در همین شرایط به ترکیه که نگاه می‌کنیم می‌بینیم یک کارخانه‌ای که دو هزار متر است قطعه فولادی تولید می‌کند و آن را به پوسکو یا هیوندای می‌فروشد در حالی‌که فقط دو هزار متر فضا دارد! کل نیروهای آن نیز 14 نفر است. سال گذشته همین کارخانه 800 هزار دلار به پوسکو صادرات داشته است. به این ترتیب ما به جاهایی رفته‌ایم و کار کرده‌ایم و در این میان عده‌ای کشاورز را نیز از کار بیکار کرده‌ایم و به کارخانه برده‌ایم که در نهایت با زیان همراه بوده است و علت اصلی تمام این اتفاقات نیز این است که جانمایی درستی برای احداث کارخانه انجام نداده‌ایم.

ما اگر تجربه‌های جهانی را نگاه کنیم متوجه می‌شویم که هیوندای سالی 23 میلیون تن تولید فولاد دارد و پوسکو نیز 36 میلیون تن تولید دارد. من یک‌بار از مدیرعامل هیوندای استراتژی آنها را برای تولید پرسیدم که چگونه این میزان تولید توجیه دارد، او در پاسخ گفت ما به این نتیجه رسیدیم که برای تولید پررونق باید چرخه‌‌ای کامل داشته باشیم. برای همین خودمان فولاد می‌سازیم، کشتی‌سازی و خودروسازی نیز داریم، از آن طرف قراضه‌هایی که داریم را ذوب می‌کنیم و بار دیگر آن را به چرخه می‌آوریم. آنها حتی ساختمان‌سازی نیز دارند، پروژه‌هایی را می‌سازند و بعد از ده سال خراب می‌کنند و به این ترتیب تقاضا برای خود ایجاد می‌کنند. آنها در واقع چرخه‌ای کامل را ایجاد کرده‌اند که چرخ‌های صنعت به واسطه آن می‌چرخد اما به اعتقاد بنده ما در فرآیند ابتدا تا انتهای فولاد، خیلی نقص داریم. دلیل اصلی آن نیز نخواستن نبوده است بلکه نبود مطالعه و بررسی در کشور است که باعث شده است تصمیماتی که ما اتخاذ می‌کنیم بر اساس یکسری اطلاعات اشتباه باشد که نخستین اشتباه میزان مصرف سرانه بوده است.

*ما در سال‌های گذشته تا 21 میلیون تن هم تقاضای فولاد داشته‌ایم، اما حالا تولید بیش از 16 میلیون تنی ما نیز با مشکل فروش مواجه است، با توجه به این مساله در حال حاضر میزان تولید با میزان واقعی مصرف چقدر فاصله دارد؟ در واقع میزان تقاضای واقعی در حال حاضر چقدر است؟

نعمت‌الله‌محسنی: عدد واقعی استفاده از ظرفیت‌های فولادی در کشور در سه ماه گذشته 52‌درصد بوده است، یعنی 48 درصد از ظرفیت ما بدون استفاده باقی مانده است.

البته این میزان تقاضا مشخص نیست که صرفا برای تولیدکنندگان فولاد خام است یا خیر زیرا نام تولیدکنندگان نوردی نیز در این میان دیده می‌شود.

به این ترتیب ما با وجود اینکه ظرفیت برای تولید داشته‌ایم، شاهد بوده‌ایم که تعداد زیادی از تولیدکنندگان کاهش تولید داده‌اند؛ اما اگر ما روی این عدد حساب کنیم و روی ظرفیت تولید حدود 22 میلیون تن که تولیدکنندگان به اجبار کاهش داده‌اند، به عددی حدود 12 میلیون تن می‌رسیم. در کنار این اعداد دوستان حتما بهتر از موجودی‌ انبارها مطلع هستند، بنده فکر می‌کنم امروز موجودی انبارهای ما در کشور نزدیک به 2/5 میلیون تن باشد. این عدد را اگر از 12 میلیون تن یاد شده کم کنیم، در شرایط فعلی میزان تقاضای واقعی حدود 9/5 تا 10 میلیون تن خواهد بود که تقریبا با شرایط فعلی بازار همخوانی دارد.

البته در کنار این عدد باید میزان واردات را هم در نظر بگیریم. واردات پنج ماه ابتدای امسال چیزی حدود یک میلیون و 600 هزار تن بوده است، هرچند چیزهایی وارد شده است که در کشور تولید نمی‌شده مانند ورق 2، کلاف‌های خاص، فولاد اچ که تمام اینها در کشور به تولید نمی‌رسند. حالا اگر ما کاری به ترکیب محصولات وارد شده نداشته باشیم، در کنار ظرفیت تولید فعلی و ظرفیت نصب شده برای تولید فولاد در کشور که به روایتی 18 میلیون تن است، به همان میزان تقاضای حدود 9 میلیون تن در کشور می‌رسیم که در میان اعداد مختلفی که اعلام می‌شود محتمل به نظر می‌رسد.

* عدد 9 میلیون تن برای تقاضای داخلی بسیار کم به نظر می‌رسد، در این میان چه راهکاری برای تحریک تقاضا به نظر می‌رسد؟‌

علی‌اصغربهرامی: به نظر بنده یکی از بهترین‌ راه‌های تحریک تقاضا اختصاص نقدینگی به پروژه‌های عمرانی کشور است، اما متاسفانه در سال گذشته هیچ تحریکی برای تقاضا نداشتیم و امسال هم که بودجه عمرانی کشور حدودا نصف شده است. در کنار این موضوع مدیریت بازار نیز مهم به نظر می‌رسد، برای مثال ذوب آهن اصفهان در حال انجام اقداماتی برای کنترل بازار است و در بازار تیرآهن شاهد این اتفاق هستیم و در بازار میلگرد هم اقداماتی برای کنترل احساس می‌شود؛ اما به عقیده بنده این روش‌ها زیاد موفق نخواهد بود زیرا ما برای 9 میلیون تن مصرف در کشور تقاضا داریم و این میزان را به شرطی می‌توان مدیریت کرد که ساخت و سازها یا بازار صادراتی را تقویت کنیم زیرا در اینجا فقط ذوب آهن و تلاش آن برای مدیریت مطرح نیست و ما با مشکلی سراسری همراه هستیم.

ما طی دو یا سه سال گذشته که با رشد نرخ ارز همراه شدیم، بازارهای صادراتی خود را از دست دادیم، ورود ترکیه، عربستان و هند نیز در این ماجرا بی‌تاثیر نبود. فکر می‌کنم الان مهم‌ترین بحث ما تخصیص بودجه‌های عمرانی باشد که البته هیچ چشم‌انداز مثبتی نیز برای آن مشاهده نمی‌شود.

نعمت‌الله‌محسنی: در این زمینه بهتر است ما از شرایط جهانی غافل نشویم زیرا شرایط جهانی فولاد نیز خیلی خوب نیست. از طرفی نامه‌ای که حالا به هر دلیلی از سوی چهار وزیر به رئیس‌جمهوری نوشته شده است نیز نشان می‌دهد که با وجود اینکه همه از نامساعد بودن شرایط باخبرند، بالاخره چند نفری پیدا شدند و به آن تاکید کردند که حال ممکن است این نامه نیز اثرگذار باشد.

توضیح این نامه در این بوده است که آنها به این نکته تاکید کرده‌اند که حالا تقاضا در کشور با رکود و مشکل همراه است و امروز حتی اگر سرمایه در گردش نیز به واحدهای تولیدی بدهیم اتفاقی رخ نمی‌دهد، زیرا در بخش تقاضا تمایلی برای خرید وجود ندارد. از طرفی کاهش سود بانکی نیز اتفاقی است که لاجرم باید رخ بدهد، در حال حاضر با توجه به محدودیت‌هایی که اعمال کرده‌اند سود بانکی از حدود 28 درصد به نزدیک 23 درصد رسیده است، البته در این میان نیز مشکلاتی مانند مقاومت بانک‌ها برای کاهش سود وجود دارد؛ اما به نظر بنده این کاهش سود بالاخره رخ خواهد داد.

از سویی با توجه به نیتی که این چهار وزیر با نگارش نامه داشته‌اند تا شاید اتفاقی در این میان رخ دهد و همچنین با توجه به اتفاقات سیاسی و بین‌المللی به نظر می‌رسد ما می‌توانیم این امیدواری را داشته باشیم که از اینجا به بعد شرایط با بهبودی نسبی همراه شوند. من خیلی آدم سیاسی نیستم اما اگر واحدی تعطیل شود، تبعات اجتماعی آن بسیار زیاد خواهد بود. به اعتقاد بنده اگر بخش ساختمان به تنهایی تحریک شود، هرچند ما تعداد زیادی ساختمان ساخته شده داریم که خالی هستند، اما باز هم می‌توانیم امیدوار باشیم.

نکته‌ای که در این میان وجود دارد این است که وقتی ما از بودجه عمرانی صحبت می‌کنیم شخصی و دولتی داریم. می‌توان گفت که در بخش شخصی اتفاق چندانی رخ نخواهد داد و اگر تحرکی هم پیدا کند نسبت به شرایط امروز شاید 15 درصد رشد داشته باشد؛ اما بخشی که دولت آن را تعطیل کرده است، یعنی بخش عمرانی دولتی آن است که می‌تواند تاثیرگذار باشد، بنابراین چنانچه بودجه‌ به سمت پروژه‌های عمرانی دولتی که تعداد آنها بسیار زیاد است، هدایت شود می‌توان انتظار بهبود شرایط را داشت. شما فرض کنید ما یک طرح انتقال آب از خلیج فارس به سیرجان و منطقه کرمان و یزد داریم که پروژه‌ای عظیم است که با وجود آماده بودن قرارداد آن هنوز آغاز به کار نکرده است یا پروژه‌های بزرگ متروسازی در سطح کشور که اگر دولت به این پروژه‌ها پول تزریق کند، تحرکی که در آن ایجاد می‌شود در همه صنایع بازتاب پیدا خواهد کرد و ورود سرمایه‌گذار خارجی به کشور را نیز تحریک می‌کند، اما تا زمانی‌که شرایط مثل امروز باشد سرمایه‌گذار خارجی نیز رغبتی برای ورود به کشور نخواهد داشت که این برای ما خطر است.

*مدیریت بازار اتفاقی است که در تمام دنیا در مواقع اضطراری و رکود رخ می‌دهد، برای مثال کارخانه‌های فولادسازی تولید را کاهش می‌دهند و این عرفی شناخته شده است. در شرایط فعلی بازار، آیا این استراتژی توسط فولادسازان به کار بسته شده است؟ اصولا در شرایط فعلی چه اقداماتی برای مدیریت بازار در حال انجام است؟

شهرام میرآخورلو: اگر اجازه بدهید من ابتدا توضیحاتی در رابطه با میزان مصرف و بحث‌های قبلی ارئه بدهم. ما در حال حاضر درگیر یک رکود انتظاری هستیم که این خودش را به رکودی تورمی تبدیل کرده است. مردم از یک سال قبل در انتظار روشن شدن نتایج گفت‌وگوهای هسته‌ای و رفع تحریم‌ها بوده‌اند و این انتظار تا 26 مهر و باز شدن سوئیفت‌ها ادامه خواهد داشت. بنابراین این مدل از نخریدن بیشتر از این زاویه است که به آن اشاره کردم و در اغلب صنایع نیز به چشم می‌خورد.

نامه چهار وزیر به رئیس‌جمهوری نیز بیشتر تحلیل عملکرد بازار بورس اوراق بهادار بوده و بیشتر روی دارایی‌ها، سرمایه‌های مالی و پولی بوده است.

از سویی صنعت اگر بخواهد نجات پیدا کند اثرات خود را به این زودی در جامعه نشان نخواهد داد و تا یک سال دیگر قابل مشاهده نخواهد بود. در رابطه با تاثیر پروژه‌های شخصی و دولتی من فکر می‌کنم پروژه‌های مردمی بیشتر از پروژه‌های عظیم عمرانی در توسعه بازار فولاد دخیل است. دوره آخر ریاست جمهوری آقای احمدی‌نژاد اگر اشتباه نکنم چیزی حدود یازده درصد از بودجه عمرانی تخصیص داده شد، در زمان آقای روحانی گفتند ضرباهنگ تخصیص رشد پیدا کرد؛ اما به پروژه‌هایی اختصاص پیدا کرد که تا 80 درصد پیشرفت فیزیکی داشتند. خب قطعا آن پروژه‌ها نمی‌توانند در میزان مصرف کالاهایی چون فولاد و سیمان تاثیرگذار باشند. پس عملا دو سال است که در بحث پروژه‌های عمرانی و شاید به همین میزان و بیشتر در بحث پروانه‌های صادره از سوی شهرداری‌ها برای ساخت و ساز با رکود همراه هستیم که می‌توان گفت پروانه‌های ساخت و ساز خیلی کمتر از نصف شده و کاهش شدیدی داشته است. ببینید در زمان آقای احمدی‌نژاد مسکن مهر یک انقلابی را به واسطه تقاضای بیش از حد فولاد ایجاد کرد و همان نیز باعث شد که از زاویه عدم توازن میان تولید و مصرف با برخی مشکلات همراه شویم. من حس می‌کنم کماکان مصرف ما در بخش فولاد حداقل چیزی حدود 15 میلیون تن به‌صورت عادی و بسته به شرایط باشد.

همین حالا چیزی حدود 6 میلیون تن فولاد خام توسط واحدهای زیرمجموعه ایمیدرو و یک تا دو میلیون تن هم توسط بخش خصوصی تولید شده است که اگر این را ضرب در 2 نیز بکنیم، چون در صادرات نیز به لحاظ مشکل ساختاری قیمت تمام شده چندان موفق نیستیم و صادرات برای ما چندان توجیهی ندارد، نظر من این است که حداقل 15 تا 16 میلیون تن را مصرف سالانه داریم.

حال چه کار باید کرد تا تقاضا در بازار تحریک شود، پاسخ این سوال آن است که باید قدرت خرید مردم را در قبال دادن تسهیلات خرید بالا ببریم. اما مشکلی که در این میان وجود دارد این است که مردم ما همواره در زمان افزایش قیمت‌هاست که خریداران خوبی هستند. برای مثال در شرایط فعلی که قیمت مسکن به متری دو میلیون تومان رسیده است کسی سراغ خرید نمی‌رود با این توجیه که حتما این به متری یک میلیون تومان می‌رسد، اما همین شخص همان مسکن را در زمانی‌که قیمت آن به متری پنج میلیون تومان رسیده است با رضایت کامل خریداری می‌کند. حال ما برای اینکه بتوانیم انگیزه خرید را در میان مصرف‌کنندگان ایجاد کنیم، به هر حال باید تسهیلاتی به آنان ارائه دهیم و این اطمینان خاطر را به آنها بدهیم که قرار نیست با اجرایی شدن توافق هسته‌ای، نرخ دلار به هزار تومان بازگردد یا بهای تمام شده تولید ما کاهش پیدا کند. یا قرار نیست ناگهان به قیمت‌های سه یا چهار سال قبل بازگردیم. مصرف‌کننده باید از زاویه قیمتی به‌صورت شفاف با روند تولید آشنا شود، البته در کشور ما همه به نوعی کارشناس بازار هستند. زمانی بود که اگر کسی فعالیتی انجام می‌داد آن فعالیت صرفا جنبه اقتصادی داشت، یعنی اگر کسی به سراغ خرید خودرو می‌رفت با این هدف می‌رفت که هم از آن استفاده کند و هم بعد از مدتی آن را به قیمتی بالاتر بفروشد و اصلا نگاهی به‌عنوان کالای مصرفی به آن وجود نداشت. متاسفانه تمام این اتفاقات باعث شد تا نگاه مردم به بازار و خرید نگاهی دلالانه باشد.

اتفاقی که حالا رخ داده این است که نحوه مصرف به این‌گونه است که اگر قبلا واحدهای تولیدی یک تولیدی را انجام می‌دانند و آن را در واحدهای توزیع به مصرف‌کننده منتقل می‌کردند، بخش توزیع به دلیل برخی اتفاقات مانند دریافت مالیات بر ارزش افزوده، حاشیه سود پایین و مانند اینها از گردونه کار حذف می‌شدند. در حال حاضر موجودی انبارهای واحدهای تولید حداقل نزدیک به یک میلیون تن است و سیستم توزیع به شدت با کاهش موجودی همراه است و بارها مستقیما از محل تولید به محل مصرف برده می‌شود، یعنی رویه در حال برگشت است. در کنار قدرت خریدی که به آن اشاره و تاکید کردم که باید به مردم بازگردانده شود، باید به واحدهای تولیدی نیز کمک شود تا بهای تمام شده‌شان پایین بیاید. مباحث مربوط به هدفمندی یارانه‌ها باعث شد که تولیدکنندگان بتوانند خود را مدیریت کنند و هزینه‌ها را تا آنجا که می‌شد کاهش دهند، اما قطع به یقین ساختار بهای تمام شده تولید در داخل کشور به چند دلیل بالااست که یکی از آنها بالا بودن سود بانکی است. کجای دنیا تولیدگر می‌تواند سود بانکی بالای 30 درصد پرداخت بکند و بعد سود هم بدهد؟ این مساله یکی از بزرگ‌ترین‌ معضلات است. بحث سرمایه در گردش نیز هست که واحدهای تولیدی را مدام درگیر خود کرده است. بحث مطالباتی که متاسفانه همواره از بخش‌های تولید وجود دارد نیز بسیار مشکل‌ساز است. درواقع به دلیل دولتی بودن برخی بخش‌های تولیدی همواره از بیرون برای آنها تصمیم‌گیری شده است، الان شرکت‌های تولیدکننده سنگ آهن یا گندله و کنسانتره یا ذوب آهن، ساختار مالی دارند که با یکدیگر درگیرند و دریافت مطالبات به گونه‌ای شده است که باید بروند شرایط ویژه‌ای را اجرایی کنند تا بتوانند به مطالبات خود برسند. یعنی آنها باید روش‌های مختلفی را برای رسیدن به پول خود اجرا کنند که با انجام آنها در سطح بازار می‌بینیم اتفاقاتی رخ می‌دهد که قیمت را باز از سطحی که اقتصادی است یا پایین‌تر می‌برد یا بالاتر. این مربوط به بخش اول بود که باید برای تحریک تقاضا چه‌کار کرد. بنابراین ما باید در گام نخست تلاشی برای کاهش بهای تمام شده بکنیم،‌ دوم کاری انجام دهیم که خرید راحت‌تر انجام شود. با شکل گرفتن این دو در کنار هم به‌طور حتم تقاضا به جریان می‌افتد و منجر به شکل‌گیری تولید می‌شود. همین واحدهایی که گفته می‌شود غیراقتصادی هستند تا دو سال قبل در حال کار بودند و حداقل با 30 درصد ظرفیت تولید سود هم می‌دادند. الان اما به این واسطه که همه با 20 یا 30 درصد ظرفیت مشغول کار هستند، کار مشکل شده است.

منبع :  دنیای اقتصاد

لینک مطلب: https://www.eranico.com/fa/content/43805