برای بسیاری از مدیران، اضطراب و دلهره جزو یکی از اتفاقات روزمره در محل کار به شمار میآید. بسیاری از ما در مورد ضربالاجلهای تعیین شده برای اتمام یک پروژه یا انجام دادن وظیفهای که برعهده ما گذاشته شده یا عقیده رئیس شرکت یا همکارانمان درباره ما، دچار نوعی دلواپسی و اضطراب هستیم.
البته این پدیده، کاملاطبیعی است اما بهشدت باعث به هم خوردن آرامش ما میشود بنابراین هدف این مقاله، نه دادن راهکارهایی همچون اختصاص چند دقیقه به استراحت محض یا نوشیدن قهوه نیست که خیلی از مدیران و کارمندان از آنها آگاهی دارند و دربرخی موارد هم بیان آنها را بی مورد میدانند، بلکه تاکید بر این ضرورت است که باید بین عقل و احساسات خود در این زمینه یک نوع تعادل برقرار کرد.
احساسات، برای این هستند که به ما در اتخاذ تصمیمات هوشمندانه ودرست کمک کنند اما اگر ما از دقت کافی در مورد احساسات در کارهایمان برخوردار نباشیم، مشکلات ما دو چندان میشوند و مانند گلوله برفی که به سرعت بزرگتر میشود میتوانند فاجعهای بیافرینند. گاهی اوقات ما به این نتیجه میرسیم که نمیتوانیم از احساسات منفی در اطراف خود خلاصی پیدا کنیم و هرکاری که کنیم، بر وخامت اوضاع خواهد افزود. اما در این شرایط چه میتوان کرد؟ در پاسخ به این سوال مهم باید گفت که همه میتوانند انرژی قابل توجهی که توسط این احساسات مضطربانه به وجود میآیند، را جمعآوری و برای متمرکز شدن روی احتمالات مثبتتر، از آنها بهرهگیرند بنابراین بهتر است که به جای معطوف کردن توجه خود روی ترسها و دلهرهها، کارهایی را صورت داد که برای افراد شادیآور و روحیه بخش است.
با حبابهای اضطراب خود ارتباط برقرار کنید
اضطراب افراد معمولا از ناتوانی آنها در پیوند زدن بین نیازها و توانایی هایشان با اهدافی است که دیگران از آنها توقع دارند به آنها برسند، سرچشمه میگیرد. ارتباط برقرار کردن بین تواناییها ونیازهای خود با اهدافی که توسط خود افراد تدوین میشوند، کاری آسان و ساده است. اما انجام چنین کاری بهویژه درمورد اهدافی که کارکنان با آنها موافق نیستند دشوارتر یا حتی عذابآور میشود.فرض کنیم که رئیستان از شما میخواهد تا پروژه جدیدی را آغاز کنید و ارتقای شغلی شما را منوط به اجرای موفق آن کرده است. حال اگر شما به هیچ عنوان با انجام آن پروژه موافق هم نباشید، اما چون نمیتوانید خواسته رئیستان را نادیده بگیرید، مجبور به انجام کاری هستید که نمیخواهید و دوست ندارید انجامش دهید. در چنین وضعیتی هر بار که شما به آن پروژه فکر کنید، حبابهای اضطراب دردرونتان شکل میگیرد، چرا که نخستین کسی که شما میتوانید نزد او شکایت ببرید و از کارتان گله کنید کسی نیست غیر از خودتان.بنابراین شما باید راهی برای ارتباط برقرار کردن با اضطرابهای درونی و مهار کردن آنها بیابید.دراینجا فهرستی از کارهایی که به افراد درمهار و کنترل اضطراب هایشان کمک میکنند، ذکرشده است:
* یک وقت استراحت چند دقیقهای اختصاص داده وطی آن فقط بنشینید و نفس بکشید.
* پس از فکر کردن به عامل اضطراب آور و چگونگی شکلگیری آن، یک نفس عمیق کشیده و با یک بازدم قوی تر، تمام حبابهای مملو از اضطرابتان را خارج کنید. در این موقع است که میتوانید شناور شدن حبابها را درخارج از وجودتان تماشا کنید.
* اضطراب درونی تان را مانند یک بچه در بغل بگیرید تا در آغوشتان به خواب برود.
* اضطراب درونیتان را روی یک تکه کاغذ بکشید و سپس با کمال آرامش و اطمینان، آن را به سطل زباله بیندازید.
فرض کنید که اضطراب، یک دوست قدیمی است که شما باید به نیازهایش گوش فرا دهید تا به دشمنتان تبدیل نشود.
بهطور کلی، کمی خودشناسی میتواند به ما در تسهیل و تشخیص این ترسها کمک کند، چرا که ما به شدت به پذیرش احساسات و تغییر دادن آنها نیازمندیم. پس همیشه با خود سخن بگویید و به احساسات مثبت خود اجازه عرض اندام بدهید تا از آنها بیاموزید و شادتر و قویتر شوید.
خلاق شوید
متأسفانه همه ما عادت داریم که به اضطرابهایمان اجازه دهیم در درون ما نفوذ کنند. نمونه بارز این مساله را میتوان در هنگام رانندگی مشاهده کرد. شاید برای شما هم پیش آمده که ماشین جلوییتان با سرعت پایینی در حال حرکت است و شما فکر میکنید که وقت و انرژیتان بهخاطر قرار گرفتن پشت سر او به هدر میرود و در نتیجه شما دچار این اضطراب میشوید که چگونه باید از آن ماشین سبقت بگیرید و در صورتیکه نتوانید این سبقت را انجام دهید، بیشتر و بیشتر دچار استرس میشوید. در چنین وضعیتی، بهترین راه برای فائق آمدن بر اضطراب و رسیدن به آرامش، کنار آمدن با این قضیه و قبول کردن این مساله است که شاید حکمتی در کار است که شما با سرعت کمتری در جاده حرکت کنید. در چنین شرایطی، این شما هستید که برای کنترل اضطراب خود، الگو سازی میکنید. تصورات و خیالپردازی از ابزارهایی هستندکه معمولا از سوی کودکان مورد استفاده قرار میگیرد اما باید دانست که ما بزرگسالان نیز به این ابزار قدرتمند و موثر نیازمندیم؛ چرا که این ابزارها هیچ محدودیت و مرزی نمیتوان برای آن قائل شد.
تصورات به ما این امکان را میدهند تا از دیدگاهی متفاوت و لذت بخش و جالب به زندگی نگاه کنیم و آن را شادیآور و پر از صفا و صمیمیت ببینیم. همه ما دوست داریم که زندگی ساده و لذت بخشی داشته باشیم اما مشکل چنین زندگی سادهای این است که مغز ما همیشه در جستوجوی هیجان و حرکت است و به همین دلیل هم هست که بسیاری از افراد عاشق تکمیل پروژههای بزرگ و دشوار هستند و پس از تکمیل چنین پروژههایی است که احساس فوقالعادهای به سراغ افراد میآید. گاهی اوقات که افراد روزهای کاری افتضاحی را سپری میکنند میتوانند با خود فکر کنند که از دیدگاه اطرافیان موفق و صبورشان چگونه میتوانند به قضایای پیش آمده نگاه کنند همین کار باعث میشود تا جور دیگری به مشکلات نگاه کرده و در این زمان است که عشق و بردباری در وجود شان تقویت میشود و احساس لذت فراوانی از کار به آنها دست میدهد و احساسات منفی را از آنها کاملا دور میسازد.
لینک مطلب:
https://www.eranico.com/fa/content/52382