تاجالملوک همسر رضا شاه پهلوی در کتاب خاطرات خود که توسط نشر نیلوفر به چاپ رسیده است، مینویسد که زمانی که محمدرضا شاه جوان به تازگی عهدهدار این سمت شده بود، روزی ژوزف استالین به دیدار او آمد و جملهای را گفت که شاید هنوز اهمیت آن از دست نرفته است.
استالین به محمدرضا میگوید: «تا زمانی که یک قطره نفت در خاورمیانه وجود دارد، غرب دست از سر این منطقه بر نخواهد داشت.» با چنین مقدمهیی، یافتن ارتباط میان تنشهای اخیر عربستانسعودی و قطر با یکدیگر و سیاستهای کشورهای غربی به ویژه امریکا چندان سخت نخواهد بود. در گزارش پیشرو که توسط محمود خاقانی کارشناس بینالمللی انرژی تهیه شده است، او این تنش را از این منظر مورد بررسی قرار داده و به این نتیجه رسیده است که این تنش از تغییر سیاستهای انرژی امریکا در منطقه حاکی بوده و نقش سابق قطر در پیادهسازی آنها به ویژه در تجارت گاز را از بین برده است. او اعتقاد دارد؛ ایران میتواند با همکاری روسیه و ترکیه از این فرصت برای ایجاد «شبکه انرژی خزر» که هدف غایی آن صادرات برق به اروپاست را فراهم کند. مشروح این گزارش که به قلم محمود خاقانی نوشته شده است را در ادامه میخوانید.
در بخش نخست و برای فهم بهتر چرایی ارتباط میان تنشهای اخیر عربستانسعودی و قطر به پارادایم انرژی باید نگاهی به پیشینه سیاستهای امریکا در خاورمیانه در چند دولت اخیر داشت. در دوران ریاستجمهوری باراک اوباما اولویت عربستان سعودی در سیاست خارجی امریکا در خاورمیانه از بین رفت. دولت محافظهکار بریتانیا از این سیاست دولت اوباما خشنود نبود. هنگامی که ترزا می نخستوزیر انگلیس در ماه آوریل سال جاری در جمع سران شیخنشینهای خلیجفارس در بحرین حضور یافت انتقادهای شدیدی را متوجه ایران کرد که مورد خشنودی عربستان سعودی قرار گرفت. ترزا می سعی بر این داشت که دولت تازه روی کار آمده ترامپ را مجاب کند تا درباره عربستان سعودی تغییر روش دهد. چنانچه ترزا می در آن زمان چنین نیتی داشت باید قبول کرد که موفق بود و نتیجه این شد که ترامپ با آلسعود رقص شمشیر کرد.
هنگامی که باراک اوباما در ژانویه سال 2009 بر صندلی ریاستجمهوری در کاخ سفید نشست، امریکا را در یک بحران جدی اجتماعی، سیاسی و خارجی از جرج بوش تحویل گرفت. سیاست دولت بوش در دوران ریاستجمهوری این بود که در خاورمیانه صاحبان منابع غنی نفت و گاز را با استفاده از ابزارهای نظامی و روی کار آوردن دول دست تحت سلطه داشته باشد. این سیاست از طریق تحمیل قراردادهای نفتی به کشورهای تولیدکننده و صادرکننده نفت وگاز منطقه به نفع شرکتهای چند ملیتی نفتی و امریکایی عملیاتی میشد.
پشتپرده اوج و فرود نفت در دولت اوباما
سقوط بازارهای مالی امریکا در سال 2008 میلادی نتایجی را دربرداشت که دولت تازه روی کار آمده اوباما را ناگزیر به تغییر در راهبردهای سیاستی در تامین امنیت انرژی کرد. دراین راستا دو هدف مهم برای سیاست تابآور انرژی دولت اوباما مطرح بود. اول اینکه وابستگی تاریخی امریکا به نفت عربستان سعودی را کاهش دهد یا به کلی مرتفع کند. دوم اینکه از گاز طبیعی به عنوان یک پل عبوری استفاده کرده و اقتصاد را از وابستگی به نفت رها و انرژیهای تجدیدپذیر را حمایت کند.
دولت اوباما توانست با موفقیت به نخستین هدف یعنی کاهش وابستگی به نفت عربستان دست پیدا کند. اما این مهم چگونه محقق شد؟ با وجود اینکه درسال 2009 و بهدنبال بحران اقتصادی و بانکی در امریکا قیمت نفتخام تا 35دلار در هر بشکه نیز سقوط کرده بود، نظام بانکی و به ویژه بانکهای سرمایهگذاری امریکا با بهرهمندی از پترودلارهای عربستانسعودی و سایر شیخنشینهای خلیجفارس موفق شدند با دستکاری قیمتها و بهطور مصنوعی و با وجود نبود تقاضا قیمت نفت خام را بالا ببرند. امریکاییها به نحوی بازی کردند که قیمت نفت در سطح80دلار در هر بشکه نگه داشته شود تا قیمت بنزین در امریکا به گونهیی افزایش نیابد که نارضایتی عمومی را در پی داشتهباشد و رای باراک اوباما در دور دوم انتخابات ریاستجمهوری در سال 2012 را به خطر بیندازد. این سیاست راهبردی موفق بود و اوباما در دوره دوم نیز به عنوان رییسجمهور ایالاتمتحده انتخاب شد.
بالا نگهداشتن مصنوعی قیمتهای نفت خام با وجود تقاضای پایین در غرب، دستاوردهای قابل توجهی برای دستاندرکاران این طرح داشت. نخست اینکه سرمایههای زیادی در مسیر توسعه تکنولوژی و بهرهبرداری از تولید نفت و گاز غیرمتعارف مشهور به شیل (تولید نفت وگاز از لایههای رسی زیرزمین) به حرکت درآمدند. دوم اینکه، به موازات توسعه طرحهای نفت و گاز شیل، از سرمایهگذاریهای مردمی (وام بدون بهره) استفاده شد و در توسعه و بهبود تکنولوژی، اقتصادیترشدن تولید انرژیهای تجدیدپذیر موفقیتهای چشمگیری نصیب شان شد. چنین حجمی از تولید نفت غیرمتعارف در ایالاتمتحده و همچنین کانادا در کنار بهبود تولید انرژیهای تجدیدپذیر به خصوص در اروپا منجر به این شد که درسال 2014 میزان عرضه نفت خام در بازار به شکل قابل توجهی بیش از تقاضا باشد و بهنظر میرسد که حداقل تا یک یا دوسال آینده نیز پایدار باشد و قیمتها را در همین سطح یا پایینتر نگه دارد. این موضوع را کارشناسانی نظیر کریس کوک از محققان دانشگاه کالج لندن در سال 2011 در کنفرانسی که در تهران برگزار شد، پیش بینی کردند اما متاسفانه در آن زمان شنوندگان و مدیران دولت ایران این نظریه را جدی نگرفتند و بلکه آن را به سخره گرفتند. اما در نهایت در اواخر سال 2014 قیمتها به سطح 45 تا 50دلار در هر بشکه سقوط کرد، زیرا در اواخر سال 2014 بانک مرکزی امریکا تصمیم گرفت که سیاست مالی(Financial Quantitative Easing (QE را متوقف کند. در سیاست QE فدرالرزرو بنا داشت که با چاپ دلار اقتصاد امریکا پس از بحران مالی 2008 را به حرکت درآورد.
سیاست انرژی دولت اوباما در منطقه
اما نقطه ارتباط میان مباحث مطرح شده با موضوع «قطر» را باید در این ماجرا جست که راهبرد انرژی دولت اوباما که از طریق وزارت امورخارجه و شخص هیلاری کلینتون و نیز بخشهای ذیربط سازمان سیا پیگیری میشد، براساس جهت دادن صادرات گاز طبیعی «قطر» و کشورهای صاحب منابع گازی غنی در حوزه دریای خزر نظیر ترکمنستان و جمهوری آذربایجان به بازار اروپا بنا شده بود. امریکا بر آن بود تا از این طریق بتواند با صادرات نفت خام و فرآوردههای نفتی روسیه در بازار اروپا رقابت کند.
اما در این بین ملیگرایی و علاقه به دراختیار داشتن منابع انرژی در ترکیه و سوریه مشکلاتی را در راه اجراییشدن سیاستهای انرژی دولت اوباما در منطقه خزر و خلیجفارس ایجاد کرده بود. در همین حال پایگاه عظیم نظامی امریکا به نام العدید که در جنگ رهاسازی کویت از چنگ صدام و بعد از آن مورد استفاده قرارگرفت و هنوز هم بسیار فعال است، برای حفظ و مراقبت از منابع گاز طبیعی در قطر ایجاد شده بود. ماموریت دولت قطر مبارزه با ملیگرایی منابع انرژی در سوریه و مصر و عراق و حمایت مالی و معنوی از گروههای تندرو اسلامی درمنطقه خاورمیانه نظیر داعش، اخوانالمسلمین، طالبان و غیره بود.
بنابراین اینطور میتوان تحلیل کرد که سیاست انرژی (خارجی) دولت اوباما در منطقه خاورمیانه سیاستی بر مبنای قدرت گرفتن جریانهای دینی و ضد اعتقادات ملیگرایی بود. به همین دلیل بهطور پنهان از روی کار آمدن اخوانالمسلمین در مصر و جنبش گولن در ترکیه حمایت میشد. چنین سیاستی در عراق و سوریه میتوانست منجر به ایجاد کردستان نفتی شود که در صورت روی کار آمدن طرفداران گولن در ترکیه نیز نادیده گرفته شده و فضای وجود آن نسبت به وضعیت فعلی بهتر میبود. در آن سناریو، دولتهای اسلامی که در عراق و سوریه سرکار میآمدند، مسیر صادرات گاز طبیعی قطر از طریق خط لوله به اروپا را فراهم میآوردند. در هر حال موفقیت سیاست اقتصاد انرژی امریکا در آن دوران موجب شد که در بازار جهانی نفت وگاز و انرژی وضعیتی پیش آید که اصطلاحا در اقتصاد جهانی به آن رسیدن به حد نهایی تقاضا گفته میشود یعنی Peak Demand.
سیاست انرژی ترامپ
ترامپ از روزی که بر صندلی ریاستجمهوری تکیه زد، نتوانست ناخوشایندیاش از برنامههای دولت اوباما را مخفی کند. اگر بپذیریم اوباما رییسجمهور موسسات مالی و بانکی امریکا بود باید قبول کنیم که ترامپ رییسجمهور شرکتهای نفتی امریکایی است. در اینجا یکی از نخستین اقدامهای ترامپ در نفی سیاست اوباما، جایگاه قطر در پیادهسازی اهداف امریکا بود. نکتهیی که زمینهساز تنشهای اخیر شد. به نظر میرسد طی توافقی پنهان بین ترامپ و عربستان، خانواده آلسعود ماموریت یافتهاند سیاست انرژی و گازی اوباما و نقش قطر در این برنامه را بههم بریزند و جنگی اقتصادی را علیه قطر شروع کنند.
در این بین عربستانسعودی نیز منافع خود را از بهراه انداختن این بازی به دست خواهد آورد. تصمیم به محاصره اقتصادی قطر حاکی از این واقعیت دارد که عربستان چشم طمع به گاز قطر دوخته است. قطر نفت کمی تولید میکند و پیش از این حاکم قطر درحال مذاکره با آلسعود درباره طرح معاوضه نفت خام با گاز طبیعی بودند. عربستان قصد دارد از طریق گاز طبیعی که پل عبور انرژیها از سوخت فسیلی به غیرفسیلی است برای تنوعبخشی به اقتصاد خود و رها شدن از درآمدهای نفتی در چارچوب چشمانداز 2030 بهرهمند شود. واردات گاز طبیعی از قطر میتواند جایگزین مصرف فرآوردههای نفتی و نفت خام در عربستان شود و این کشور نفت بیشتری بهخصوص در ایام فصل تابستان برای صادرات خواهد داشت. معامله با قطر براساس معاوضه نفت با گاز قطر برای عربستان یک فرصت محسوب میشود. اینک سعودیها با فشاری که روی قطر وارد میکنند قصد دارند بهترین شرایط را برای خود در این معامله به دست بیاورند. اما، با حمایت ترکیه (کشوری که به گاز قطر چشم دارد) از حکومت آل ثانی به نظر میرسد رسیدن عربستان به هدفش آنطور که تصور میشد آسان نخواهد بود.
مهرههای ایران در بازی
در این بین، وضعیت جدید ایجاد شده فرصتهایی را برای ایران بهدنبال خواهد داشت. نکته مثبتی که ایران میتواند مدنظر قرار بدهد این است که ترامپ درحالی سیاست تخریب دولت اوباما را در پیش گرفته که خودش هنوز جایگزینی برای آنها تعریف نکرده است. اقداماتی نظیر خروج یکجانبه از توافق COP21 و اقدام علیه سیاستهای انرژی اوباما برای تولید و مصرف انرژی در امریکا نظیر بازگرداندن زغالسنگ به سبد مصرف انرژی در امریکا مهمترین برنامههای ترامپ در این حوزه بهشمار میروند.
ازجمله نگرانیهای ترامپ و آلسعود موفقیت ایران در افزایش تولید گاز طبیعی در میدان پارسجنوبی و احتمال نزدیکی بیشتر قطر و ایران برای ایفای نقش در بازار جهانی گاز است. قطر میزبان مجمع کشورهای صادرکننده گاز GECF است. سازمانی که ایران مبتکر تاسیس آن بود و در حال حاضر نیز دبیرکل آن ایرانی است و دبیرکل آتی آن از روسیه خواهد بود. در دولت دهم یک دیدار سهجانبه بین قطر، ایران و روسیه به ابتکار روسیه شکل گرفت و در آن زمان کارشناسان پیشنهاد دادند این سه کشور برای شبکه انرژی خزر و خلیجفارس هم برنامهریزی داشته باشند که متاسفانه مورد توجه دولت وقت قرار نگرفت.
موضوع شبکه انرژی خزر (تبدیل گاز منطقه به برق و صادرات برق به اروپا) در حال حاضر مورد توجه سازمانهایی نظیر منشور انرژی و اتحادیه اروپا در بروکسل قرار گرفته است. معرفی این طرح توسط موسسه آموزشی و پژوهشی اتاق بازرگانی ایران، موسسه پژوهش در مدیریت و برنامهریزی انرژی دانشگاه تهران و شرکت پترواسکاتلند در تاریخ 20ژوئن 2016 در تهران و متعاقبا در تاریخ 14جولای 2016 در لندن صورت گرفت. اخیرا یک سازمان پژوهشی در روسیه به شرکت پترواسکاتلند پیشنهاد گفتمان بیشتر درباره موضوع را داده است. اینگونه موضوعات که در کنفرانسهای مختلف بینالمللی نیز مطرح شده، نگرانیهای دولت ترامپ و عربستان را درباره نقش مهم ایران در بازار آینده گاز طبیعی افزایش داده است.
نتیجه انتخابات ریاستجمهوری اخیر در ایران برای عربستان و حاکمان منطقه خلیجفارس غیرمنتظره بود و آنها در تحلیلهایشان انتظار داشتند که دولت روحانی کنار برود. به همین دلیل خواهان این بودند که نتیجه انتخابات در ایران تحتالشعاع حوادث دیگری قرار بگیرد و موجب اختلاف در ایران هم بشود.
حرکت هوشمندانه ایران چیست؟
کریس کوک در مقالهیی که توسط خبرگزاری ترند جمهوری آذربایجان منتشر شده، پیشنهاد کرده است که ایران میتواند در این شرایط مبتکر طرح همکاریهای منابع انرژی براساس سیاستهای اقتصادی تابآور و آماده رودررویی با تحریمهای احتمالی دولت ترامپ باشد. بهنظر میرسد در این راستا دولت دوازدهم ابتکار عمل اولیه را مدنظر قرار داده است، زیرا از سویی به قطر در چارچوب مسائل انساندوستانه و همسایگی پیشنهاد داده که مایجتاج مردم قطر را از طریق آبراه بینالمللی تامین کند و از سوی دیگر وزیر امور خارجه ایران برای حلوفصل اختلافات از طریق دیپلماسی با ترکیه که از قطر حمایت کرده وارد مذاکره شده است.
اقدام اخیر عربستان فرصتی را برای روسیه، ایران و قطر که در مجموع 60درصد منابع گاز طبیعی جهان را دراختیار دارند به وجود آورده است که بنا به پیشنهاد کریس کوک با همکاری یکدیگر یک شبکه فیزیکی و مالی جهانی برای بازار بینالمللی گاز براساس روشی نوین مطرح و راهاندازی کنند. روسیه با این روش آشنایی لازم را دارد. زیرا از طریق خط لوله مشهور به نورثاستریم، روسیه و آلمان (تولیدکننده و مصرفکننده) با هم و بهطور مستقیم معامله میکنند. ایران با ترکیه هم نظیر این روش عمل میکند. بنابراین، چنانچه سه کشور با هم اقدام کنند روشهایی که روسیه و ایران تجربه کردهاند را بینالمللی خواهند کرد.
برای راهاندازی این بازار جدید آقای کریس کوک در مقالهاش متذکر شده که گاز طبیعی مایع (Liquid Natural Gas (LNG کلید باز کردن این قفل است، زیرا در طول پنج سال اخیر ایجاد ساختارهای جدید تبدیل گاز طبیعی به گاز طبیعی مایع بهطور قابلتوجهی افزایش یافته و موجب شده که نظیر نفت خام میزان عرضه گاز طبیعی در بازار بیش از تقاضا باشد. نکته دیگری که قابلتوجه است این واقعیت است که در مورد نفت خام و فرآوردههای نفتی کیفیتهای مختلف مطرح هستند ولی درباره گاز طبیعی به هر نوعی که عرضه شود کیفیت یکسان است یعنی CH4 در همه جا CH4 است.
شاید بتوان گفت که ایران بهدلیل تحریمهای اقتصادی از یک بابت خوششانس بود که سرمایهاش در صنعت تولید گاز طبیعی مایع قفل نشد، چراکه در زمان حاضر قیمت فروش در برابر هزینه سرمایهگذاری قابل توجیه نیست و این موضوع یکی از مشکلات مطرح در صنعت گاز مایع قطر، روسیه، استرالیا و باقی صادرکنندگان است.
باتوجه به اینکه دولت یازدهم در افزایش تولید از پارسجنوبی موفق بود، فرصتی را برای دولت دوازدهم فراهم آورده که بتواند مبتکر ایجاد یک بازار جهانی براساس استفاده از گاز طبیعی باشد. در دولت اصلاحات مقدمات طرح ایجاد این بازار با روسیه و تولیدکنندگان حوزه دریای خزر فراهم آمده بود. در آن زمان کشورهای تازه استقلال یافته از شوروی سابق که دارای ذخایر غنی نفت و بهویژه گاز طبیعی هستند تا حدودی با این هدف به سازمان همکاریهای اقتصادی اکو که توسط ایران، پاکستان و ترکیه تاسیس شده بود در سال 1992 پیوستند. سالها در مجموعه سازمان اکو و کشورهای حوزه دریای خزر بحث ترانزیت نفت و گاز منطقه از مسیر ایران مطرح بود و هنوز هم این مباحث مطرح است. در سال 2013 در اجلاس وزرای نفت و انرژی اکو موضوع تبدیل گاز به برق و تجارت برق مورد تاکید قرار گرفت و هنوز هم در دستورکار سازمان مذکور قرار دارد، بههمین دلیل است که مبتکران طرح شبکه انرژی خزر معتقدند که این طرح میتواند در شرایط فعلی برای مقابله با سیاستهای مشترک عربستان و ترامپ راهگشا باشد. ناخوشایندی اتحادیه اروپا از شعارهای ترامپ زمینه لازم برای همکاری اروپا، ترکیه، چین، هند و سایر کشورها برای تحقق شبکه انرژی خزر و خلیجفارس با محوریت ایران را به نوعی فراهم آورده است.
بنابراین مناسبت دارد که در شرایطی که دولت ترامپ سیاستهای شتابزدهیی در حوزه خارجی را دنبال میکند، دولت دوم روحانی دیپلماسی جدیدی در حوزه انرژی را با این تعریف که انرژی فراهم آورنده خدمات است و نه یک کالای صرف تجاری تعریف کند. این دیپلماسی میتواند نقش تازه و کارسازی برای ایران در بازار جهانی انرژی و بهویژه گاز طبیعی از طریق تبدیل آن به برق و صادرات برق به همسایگان ایران و فراتر به اروپا ایفا کند.
لینک مطلب:
https://www.eranico.com/fa/content/71441