همان ابتدای گفتوگو به ساعتش نگاه میکنم و میگویم: «عوضش کردید انگار؟» لبخند میزند و میگوید: «بله، این آن ساعت معروف نیست. آن رولکس را ٣٥ سال پیش خریده بودم و دیگر با آن بند تولید نمیشود. البته این یکی هم مارک است...».
این آغازی میشود برای گفتوگو با مدیر سابق بزرگترین هلدینگ زیرمجموعه صندوق بازنشستگی کشور که در آخرین روزهای سال گذشته پس از حواشی زیادی که بهدلیل ظاهر شیک و البته تصویر ساعت گرانقیمتش در فضای مجازی ایجاد شد، جای خود را به مدیر دیگری داد. بحث را از بحرانهای صندوقهای بازنشستگی شروع میکنیم و آیندهای که در انتظار آنهاست. وقتی درباره اقداماتش در صندوق بازنشستگی حرف میزند چشمانش میدرخشند و وقتی درباره حاشیههای ماههای آخر مدیریتش میپرسم، تلخی صدایش آشکار میشود. میگوید «من خودم بودم و چیزی را پنهان نکردم» و شاید همین نکته است که او را بدل به نمونه جالبی در مدیریت دولتی کشور میکند و البته دلیلی موجه برای بسیاری از مدیران که مراقب هستند هرگز تصویری دقیقی از میزان ثروتشان در رسانهها منعکس نشود. «احمدرضا نیککار» اصرار دارد همه آنچه را در صندوق بازنشستگی انجام داده تعریف کند و وقتی رشته حرفهایش را با سؤالی حاشیهای پاره میکنم، بعد از پاسخ سریع به مسائل صندوق بازنشستگی برمیگردد. از هواپیمایی که رئیسجمهور را به نیویورک رساند میگوید و کمپینی که برای رونق خرید کفش ملی بر پا کرده تا برنامههایش برای گردشگری؛ اما در آخر با صدایی لرزان میگوید: شبیه باغبانی بودم که نهالهایم را رها کردم.
کارشناسان اقتصادی در این زمینه اتفاق نظر دارند که امروز وضعیت صندوقهای بازنشستگی کشور بحرانی است. صندوق بازنشستگی کشور هم یکی از مهمترین آنهاست.
بحرانهای صندوقهای بازنشستگی یکی از بحرانهای فزاینده در کشور هستند. دلیلش هم این است که مدتها هیچ توجهی به آنها نشده و افرادی که در رأس کار قرار گرفتهاند این صندوقها را حجرهای اداره کردهاند و فرصتهای آن را ندیدهاند. صندوقهای بازنشستگی نهتنها تهدید نیستند، بلکه فرصت هستند و در این چند سال هم قسمتی از این فرصتها خودشان را نشان دادهاند. شرایط صندوق بازنشستگی کشور چند سال پیش آنقدر بحرانی بود که تصورش را نمیکنید، اما خیلی از آن تهدیدها امروز از بین رفتهاند. چرا میگویم فرصت؟ چون از دل همین صندوقها میتوان صدها هزار و بلکه میلیونها شغل ایجاد کرد. ایجاد شغل به سرمایهگذاری نیاز دارد و میزان سرمایه لازم برای ایجاد هر شغل هم در هر کشوری متفاوت است. این میزان در کشور ما هم محاسبه شده، اما فکر میکنم اجرائیکردن برنامههای اشتغالزا علاوه بر دغدغه به تخصص هم نیاز دارد. اگر نگاهی کلی به وضعیت اقتصاد امروز ایران داشته باشید متوجه میشوید مهمترین منبع تأمین حقوق هر نیروی کاری در کشور ما درآمد حاصل از نفت است، آنهم نه درآمدی که بر پایه محصولات نفتی شکل بگیرد، بلکه فروش نفت خام. طبیعی است که وقتی بهدلیل تحریمها چند سال پیاپی نمیتوانستیم به میزان کافی نفت بفروشیم، درآمد کافی هم نداشتیم و اکنون پس از برجام از فرصت پیشآمده برای فروش نفت استفاده میکنیم، اما این نمیتواند و نباید یک برنامه بلندمدت باشد، چه از این جهت که فروش نفت خام بهینه نیست و چه از این جهت که بالاخره تقاضای نفت هم روزی به پایان خواهد رسید. در این بین عدهای معتقدند باید برای واگذاری صندوقها اقدام کرد که بهطورکلی حرف درستی است، اما نه برای امروز چون ارزش معنوی بسیاری از داراییهای این صندوقها خیلی بیشتر از ارزش مادی آنهاست. تصور کنید وقتی درباره کفش ملی حرف میزنیم همین اسم کفش ملی مهمترین دارایی آن است، اما وقتی حرف از واگذاری میشود، خریداران بهدنبال خرید این برند نخواهند بود. آنها املاک و داراییهای شرکت را میبینند و روی آن قیمت میگذارند و برای استفاده از آن نقشه میکشند، درحالیکه اگر ما همین کفش ملی را سر پا کنیم و بهعنوان یک شرکت تولیدی واگذار کنیم، ادامه مسیر آن متفاوت با امروز خواهد بود. کفش ملی زمانی ٣٧ کارخانه داشت و ١٤ هزار نیرو در آن کار میکردند و به هفت کشور صادرات داشت، اما وقتی من به صندوق بازنشستگی رفتم با ٢٦٠ شعبه در کشور ٦٠ میلیارد تومان بدهی داشت. آن هم در شرایطی که فقط ارزش ملکی آن شعب دو هزار میلیارد تومان بود. به نظر شما واگذاری این سرمایه عظیم در چنین شرایطی عاقلانه بود؟ معلوم است که نه، باید نماد کفش ملی را زنده میکردیم و آن فیل زیبا را که مدتها خوابیده بود، بیدار میکردیم و این کار غیرممکن نبود. همین کفش ملی سال گذشته با کمپین صدای پای ملی توانست بعد از مدتها بیدار شود و نهتنها همه بدهیاش را پرداخت کند، بلکه به سوددهی هم برسد. ما برنامه داشتیم که با همکاری برند آرمانی بازار خاورمیانه را با طرحهای مشترک قبضه کنیم و مذاکراتی هم با جورجو آرمانی انجام دادیم، اما حالا نمیدانم تکلیف آن چه شده است. من عادت کردهام در ایران برای آنکه اهمیت چیزی را نشان بدهم، آن را با بشکه نفت معادل کنم. هر کفش ملی قیمتی به اندازه یک بشکه نفت داشت و هر کفشی که صادر میکردیم مثل این بود که یک بشکه نفت صادر کردهایم. همانطورکه جذب هر توریست به اندازه صادرات صد بشکه نفت میارزد و ما بههمیندلیل سراغ بازسازی هتلهای گردشگریمان رفتیم و اولین فاز آن هم با همکاری هتلهای زنجیرهای روتانا در اصفهان کلید خورد.
در مجموع چند شرکت زیرمجموعه هلدینگ شما بود؟
پنجاه و چند شرکت زیرمجموعه هلدینگ آتیه صباست و صندوق بازنشستگی کشوری بهجز این، چند هلدینگ بزرگ دیگر هم دارد. اینکه میگویم صندوق بازنشستگی تهدید نیست و فرصت است به همین دلیل است. این مجموعه سرشار از فرصت برای توسعه اقتصادی است. اگر اینها درست مدیریت شوند، نه تنها به کمک دولت نیاز ندارند بلکه میتوانند به دولت کمک کنند؛ بهشرطیکه افراد متخصص در رأس آن باشند. بگذارید مثالی بزنم؛ یک شرکت تولید سرامیک در قزوین وجود دارد که زیرمجموعه صندوق بازنشستگی است. این شرکت به اروپا صادرات سرامیک دارد اما مدیرش پزشکی با تخصص پروتز بود. چنین مدیری چه کمکی میتواند به آن مجموعه بکند؟
اواخر سال گذشته تصویری از شما در فضای مجازی پخش شد که در آن ساعت گرانقیمتی در دست داشتید و در مدت کوتاهی فرد دیگری جایگزین شما شد. تحت فشار قرار گرفتید؟
من خودم بودم و چیزی را پنهان نکردم. ساعتی را که در دست داشتم، مدتها قبل در آمریکا خریده بودم و دلیلی برای مخفیکردنش نداشتم. مدیر را باید با دانش و کارنامهاش سنجید. من دورههای پیشرفته بازرگانی را در هاروارد دیدهام [مدرک تحصیلی و تأییدیه دفتر حافظ منافع ایران در آمریکا را از پوشهای بیرون میآورد و نشان میدهد] و در مدتی که در آتیه صبا بودم حتی یک شب هم زودتر از ساعت ١٠ از مجموعه خارج نشدم. من نه راننده شخصی داشتم، نه از خودروی دولتی استفاده میکردم، نه محل غذاخوردنم از پرسنلم جدا بود، نه هیچکدام از تفاوتهای این چنینی را برای خودم قائل بودم اما به سلامت و ظاهر خودم اهمیت میدهم. روزی ١٠کیلومتر میدوم و دوست دارم آراسته باشم. ولی بالاخره آن عکسها بهانهای شد برای فشار بر مجموعه.
مشخص شد علت انتشار آن تصاویر چه بود؟
آن رسانه متعلق به جوانی بود که بعدا با وساطت یکی از نمایندگان مطرح مجلس پیش من آمد و حلالیت هم طلبید. از چند نفر دستور داشت که این کار را بکند و مسئله برای آنها که باید روشن شود، روشن شد، ولی دیگر من از مجموعه رفته بودم.
به شما گفتند از مجموعه بروید؟
ترجیح دادم در آن شرایط برای کمک به مجموعه، از آن فاصله بگیرم.
وزیر کار یا مدیریت صندوق با شما صحبت کردند؟
با مدیریت صندوق صحبت کردیم و نتیجه گرفتیم که جدا شوم. چند روز بعد وزیر کار را هم دیدم و مشخص بود که راضی به رفتنم نبود. آقای ربیعی جزء مدیرانی است که واقعا دغدغه توسعه دارد و همه وجودش را برای کار گذاشته است و یکی از بهترین همکاریهای حرفهایام همکاری با وزارت کار در دوره ایشان بود.
قبل از آنکه کار به آنجا برسد کسی به شما توصیه نکرد بیشتر مراقب ظاهرتان باشید؟ مثلا ساعت معمولی بیندازید؟
اصلا در مخیلهام نمیگنجید این موضوع مهم باشد و کسی هم توصیهای به من نکرد. فکر میکردم تغییراتی که در صندوق بازنشستگی ایجاد شده، مهمتر از این حاشیههاست. تصور کنید روزی که به صندوق بازنشستگی رفتم هواپیمایی «آسمان» هشت هواپیمای قابلاستفاده داشت و بقیه هواپیماها در پارکینگ زمین گیر بودند. حتی حقوق سههزارو٥٠٠ کارمندش را دولت پرداخت میکرد. روزی که از آتیهصبا میرفتم این هواپیمایی بدهیهایش را پرداخت کرده بود و ٢١ هواپیمای درحال استفاده داشت که یکی از آنها همان هواپیمایی بود که رئیسجمهوری را برای شرکت در اجلاس سالانه سازمان ملل به نیویورک برد. من نگران حل وضعیت شرکتهای زیرمجموعه صندوق بازنشستگی بودم و همه انرژیام صرف آن میشد. وقتی شما میخواهید سرمایه خارجی جذب کنید رعایت حداقل آداب و آراستگی لازم است. سرمایهگذار خارجی که به کشور میآید شما را بهعنوان نماینده کشور میزبان میبیند و من ابایی نداشتم که مجموعهام آنقدر تمیز و شستهورفته باشد که در نگاه اول تأثیر مطلوبی روی طرف خارجی داشته باشد.
از آن اتفاق درس گرفتید؟
[چند ثانیه مکث میکند] بله. امروز میدانم که نباید هیچ فرصتی حتی کوچک برای حاشیهها فراهم کنم.
به بحث صندوق بازنشستگی برگردیم. فکر میکنید مشکلاتش حل شود؟
اگر نگاهها عوض شود بله، نه تنها مشکلاتش حل میشود، بلکه مایه خیر و برکت برای کشور هم میشود. وقتی به سرمایههای عظیم نیروی انسانی، امکانات و قدمت زیرمجموعههای صندوق بازنشستگی نگاه میکنم معادنی از فرصت میبینم که میتوانند در گوشهگوشه ایران تغییر ایجاد کنند. شما نمیتوانید سهم بزرگ زیرمجموعه وزارت کار از اقتصاد کشور را نادیده بگیرید. اگر بخواهم به تکتک آن فرصتها اشاره کنم چند روز طول میکشد. از پتروشیمی و نفت و گاز تا هواپیمایی و هتل و کشاورزی و البسه و... در صندوق بازنشستگی وجود دارد و هرکدامشان دنیایی از منابع برای تولید ثروت ملی هستند؛ نه تنها تولید ثروت، بلکه حل مشکلات اقتصادی دیگر مثل حل بیکاری. بر این معضل حل بیکاری تأکید دارم چون دغدغه امروز کشور و دولت هم همین است. همه اینها با دانش ممکن است؛ دانش مدیریت و دانش نیروی انسانی. شاید برایتان جالب باشد که بدانید زمانی که مجموعه صندوق بازنشستگی بودم برای همه پرسنل کلاسهای یادگیری زبان خارجه برگزار کردم چون باور دارم تا مجموعهای به دانش روز مجهز نشود نمیتواند پیشرفت متناسب داشته باشد و اولین قدم رسیدن به دانش روز دسترسی به منابع علم روز است. فاکتور مهم بعدی انگیزه است. باید انگیزهای برای کارکردن باشد و ساختاری که افراد را براساس شایستگیهایشان بهکارگیری و بهطور مرتب سنجش کند. دراینصورت است که هم نیروی انسانی و هم مدیران انگیزه پیدا میکنند تا متفاوت و بهتر از پیشینیان باشند. کسانی که میگویند صندوق بازنشستگی یک بحران غیرقابل حل است نه تنها به فکر حل مشکل نیستند بلکه نفعشان را هم در نابودی آن میبینند، ولی اگر دلتان برای کشورتان میسوزد، اگر دغدغه دارید و اگر برایتان مهم است چه آیندهای در انتظار این صندوقهاست باید با درسگرفتن از اشتباهات گذشته بهسمت تغییر واقعی در شیوه نگاهها به مدیریت اقتصادی بروید. باید باور کنید جذب سرمایهگذاری خارجی بدون ایجاد اعتماد متقابل ممکن نیست، باید باور کنید اقتصاد غیروابسته با مدیریت حجرهای و باری بههرجهت شکل نمیگیرد. باید نهالهایی که در این صندوق کاشته شده بود، رشد کنند و تنومند شوند تا میوهشان را بچینیم. امیدوارم نهالهایی که در صندوق بازنشستگی کاشتم بهدرستی حفظ و بارور شوند. هرچند من باغبانی بودم که از نهالهایم جدا شدم.
لینک مطلب:
https://www.eranico.com/fa/content/76779