میدانیم سعد حریری پیش از اعلام استعفا از شبکه وابسته به عربستان، با تیمی ایرانی به ریاست دکتر ولایتی دیدار و گفتوگویی دیپلماتیک داشت؛
آن هم در زمانی که تلاشهای نیروهایی از منطقه و خارج از منطقه به کابوس پلید داعش و سلفیون و جنایات و ویرانگریهای آنها پایان داده و آنان را از عراق و سوریه و حتی بخشی از لبنان بیرون رانده بود. قاعدتا موضوع دیدار در چنین موقعیتی باید تبریکی باشد و ابراز امیدواری برای همکاری اقتصادی در بازسازی و توسعه اجتماعی برای حفظ صلح و بهرهمندی دوجانبه از مواهب آن. ظاهرا آقای حریری در مقام نخستوزیری لبنان خوشامدگویی و ابراز همدلی کرده بود. پس از آن دیدار بود که او- که برای فردای آن روز برنامه دیدار و مذاکرهای با نمایندگان بانک جهانی برای همکاری در امر حیاتی برنامهریزی تأمین آب لبنان داشت- ناگهان غیبش میزند و سر از عربستان درمیآورد و در صحنهای که با شتاب آماده میشد، ظاهر میشود و متن نوشته مختصری را که مانند توبهنامههای تلویزیونی حاکی از استعفایش از مقام نخستوزیری لبنان بود، میخواند. عجیب آنکه جمله آغازین آن به تقلید از شعارهای عربستانی با انتقاد از سیاستها و اقدامات و دخالتهای ایران آغاز میشود و به این نتیجه کودکانه میرسد که «حالا که چنین است، من هم استعفا میدهم!»؛ سپس عربستان و امیران مریدش هم سفرایشان را از لبنان فرامیخوانند که لابد یعنی اگر جنگ شد، اتباعشان سالم بمانند.
اوضاع بههمریخته عربستان پس از کودتاهای متوالی خانگی که ولیعهد دوم را به ولیعهدتمامی رساند و در مرحله دوم عموها و عموزادگان سلطنتی متقدم را در هتل پنجستاره زندانی کرد و آن نحوه استعفا و ناپدیدی بعدی حریری این ابهام را پیش آورد که گویا برادران عربستانی به خدعه سنتی دیرین دست یازیده و برادر لبنانی را به عربستان کشانده و در خانه مجلل هفتستارهای که در ریاض دارد، برای استراحتی طولانی نگه داشتهاند. این وضع رئیسجمهور فرانسه را بر آن داشت که برای نجات نخستوزیر همسنوسال تحتالحمایه پیشین، به عربستان بشتابد و برای خوشامد میزبانان و مشتریان عربستانیاش کنایهای هم به ایران بزند و برای حریری و خانواده اجازه سفری به پاریس بگیرد. نخستوزیر مستعفی سرانجام پس از سفری به مصر و دیداری با ژنرال سیسی، خودش را به مراسم سان و رژه روز استقلال لبنان رساند و مورد استقبال هم قرار گرفت.
انتظار میرفت سخنی بگوید و از چگونگی سفر اضطراری و دلایل استعفای ناگهانی خود رازگشایی کند؛ اما عجالتا دعوت رئیسجمهور را برای ادامه خدمت تا روشنشدن تکلیف پذیرفته است؛ اما حریری در سخنانی بار دیگر به کنایهزدن به ایران ادامه داده و با لحنی غیردیپلماتیک اظهار امیدواریِ رئیسجمهور ایران را به برقراری صلح و آرامش در لبنان، دخالت در امور لبنان نامیده و گفته است «ایران میکوشد خودش را در سوریه قدرتمند نشان دهد و اگر دخالت روسیه نبود، اسد سقوط میکرد» و گفته است محمد بنسلمان صاحب چنان درایتی است که کمتر کسی در جهان از آن برخوردار است. اینگونه سخنان با اتیکت دیپلماتیک سازگار نیست. سخن سیاسی باید بتواند قابل ترمیم باشد. اصلاح اینگونه سخنگفتن مانند بندزدن بر چینی شکسته خواهد بود که ترمیمپذیر نیست. او که ظاهرا منافع مالی کلانی در پیمانکاریهای خانواده خود در عربستان دارد، در حمایت از تمایلات ولیعهد عربستان گفته بود که حزبالله لبنان باید خلع سلاح شود و وزرایش نیز باید از کابینه لبنان خارج شوند. نمیدانم آقای سعد حریری در زمانی که جنگ داخلی لبنان آغاز شد، به دنیا آمده بود یا نه. در آن زمان هنوز جمهوری اسلامی ایران وجود نداشت.
با توجه به تنوع قومیتها در لبنان، هنگام استقلال با اعمال نفوذ فرانسه قرار شد ریاستجمهوری به مسیحیان واگذار شود که یکچهارم جمعیت را تشکیل میدهند و نخستوزیر از اهلسنت قرار گیرد که یکچهارم دیگر جمعیت را تشکیل میدهند و ریاست مجلس به شیعیان واگذار شد که یکسوم جمعیت یعنی اکثریت نسبی را تشکیل میدهند. البته ارامنه و دروزیها و کردها و اُرتدکسهای یونانی هم نمایندگانی دارند. شیعیان، فرودستترین و محرومترین طبقه بودند و شهروندان درجهدوم محسوب میشدند. چندین سال پیش از انقلاب ایران، امام موسی صدر به دلیل روابط تاریخی و خونی شیعیان لبنان با ایران با مهاجرت به آن کشور جنبشی را به نام حرکت محرومان لبنان آغاز کرد که هدفش بالاآوردن سطح فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی فرودستان شیعه بود تا بتوانند از سهم عادلانهتر و انسانیتری در مدیریت و منافع کشور خودشان برخوردار باشند. این اقدام ظاهرا برخلاف منافع گروههای مسلط بود و بههمیندلیل امام موسی صدر را با خدعه سنتی به لیبی قذافی دعوت کردند و سرنوشتش هنوز هم نامعلوم است. رفتار تبعیضآمیز با شیعیان در آن شرایط ضعف و انحطاط از موجبات جنگ داخلی طولانی و ویرانگر لبنان بود که سرانجام با دخالت نیروهای خارجی و حضور نظامی سوریه در زمان حافظ اسد به مصالحه و سازشی انجامید که تاکنون ادامه داشته است.
حزبالله در واقع بازوی نظامی همان شیعیان و برآمده از همان حرکت محرومان است. پس از جنگ ٣٣روزه با اسرائیل بر اقتدار و توانمندی نظامی و اقتصادی و سیاسی مقاومت لبنان افزوده شد و دولتهای لبنان با آن کنار آمدند تا با تشویق مشارکت در امور دولتی به نقش سیاسیتری روی بیاورد. آیا آقای حریری آن سوابق دوران فرودستی شیعیان را نمیداند که اکنون، در زمان اقتدار بیشتر حزبالله میخواهد- یا از او میخواهند- که آرامش و شرایط مناسب توسعه سیاسی و اقتصادی را برهم زند و اکثریت شیعه را به شرایط انفعالی مد نظر عربستان بازگرداند؟ آیا شکست داعش در عراق و سوریه و بیاثرشدن مداخلات خونین عربستان تا این اندازه تلخ بوده است که خواهان انتقام ویرانگرتری در لبنان هستند؟ آقای حریری بسیار ثروتمند است. در لبنان و عربستان و جاهای دیگر نباید آتشافروزی کند.به عبارت فرنگیتر «کسی که در خانه بلورین زندگی میکند، سنگ نمیپراند».
لینک مطلب:
https://www.eranico.com/fa/content/77892