اعتراضات مردمی روزهای اخیر دور از انتظار نبوده است؛ آن هم برای دولت روحانی که بیش از آنکه به سیاست داخلی بپردازد، درگیر مسائل جهانی و منطقهای است.
این درگیری موجب شده روحانی نتواند در سیاست داخلی کارایی و نقش لازم را داشته باشد. از سوی دیگر سیاستهای اقتصادی و اجتماعی روحانی هم بهگونهای است که میل به سیاستزدایی از جامعه دارد. وزیران و حلقه دور روحانی، کارشناسان اقتصادی لیبرال و سیاسیون معتدل نیز بیشتر از روحانی در کار سیاستزداییاند. هرچه جامعه از سیاست تهی شود، کارشناسان دولتی و جناحهای مرتبط با دولت با هزینه کمتری در بدنه دولت جا خوش کرده و هزینه پیشنهادها و تصمیمات آنان را نه خودشان که دولت روحانی میپردازد. طبقه کارشناسان دولتی که از همه جناحهای سیاسی در آن شرکت دارند، بیش از آنکه صدای مردم باشند، حافظ منافع دولت و خودشان هستند و هنگام ضرورتهای سیاسی، کارایی لازم را ندارند و مهمترین دستاوردشان پشتیبانی از دولت است؛ پشتیبانیای که چندان اثری هم ندارد. اعتراضات اخیر مردم نشان داد طبقهای در سیاست داخلی ایران مفقود است؛ همان طبقهای که در کنار اصلاحطلبانِ بیرون از قدرت میتوانند محرک اصلی سیاست شده و بدون درنظرگرفتن منافع خود و طبقهشان صدای واقعی مردم باشند. اگر اصلاحطلبان به مدت دو دهه توانستند صدای مردم باشند، اینک باید یاری برسانند که طبقه دیگری از روشنفکران که بعد از انقلاب به حاشیه رانده شدهاند، به صحنه سیاست داخلی ایران بازگردند تا وظیفه تاریخی خود را که همانا ایجاد مزاحمت برای بوروکراسی سیاسی و دولتی است، انجام دهند. اصلاحطلبان بیش از هرکسی میدانند جای خالی این روشنفکران مستقل را خواسته یا ناخواسته طبقه کارشناسان دولتی پر کردهاند؛ کارشناسانی که مستقل نیستند و بیش از آنکه صدای مردم باشند، صدای دولت هستند. پس بدیهی است آنان پس از بروز حوادثی چون حوادث اخیر، جانب احتیاط را گرفته و بیش از هر چیز نگران منافع خود و آینده حضورشان در قدرت باشند. این کارشناسان دولتی که از همه جناحهای سیاسی کشور در آن عضویت دارند، تمایل چندانی به حضور روشنفکران و اصلاحطلبان بیرون از قدرت در صحنه سیاست داخلی ندارند. جای خالی روشنفکران بیش از هر زمان دیگری در سیاست ایران محسوس است؛ روشنفکرانی که میتوانند آرایه یک جامعه سیاسی باشند یا واسطه مردم با نهادها یا مقوم حرکتهای مردمی. با حضور این کارشناسان، دولت روحانی بیشازپیش از سیاست تهی میشود؛ یعنی اینکه منافع و مقاصد به شفافیت و حقیقت ارجحیت پیدا میکند. بیدلیل نیست که شاعری کاتالونیایی به فرزندانش گفت: «من برای نجات این سه زیستهام؛ عشق، عدالت و آزادی». این معادله، معادله پیچیدهای نیست. چه کسی یا چه کسانی و چه گروههای سیاسیای به این سه واژه باور دارند و به آن عمل میکنند یا مهمتر از همه شرایط آنان توان عمل به این ایدهها را برایشان ممکن میسازد.
در پیروی از این گفته شاعر کاتالونیایی است که جایگاه گروههای سیاسی در بین مردم تعین مییابد و دیگر فرق نمیکند این گروهها اصلاحطلب باشند یا اصولگرا... . با پیروی از این ایده است که عملکرد جناحهای سیاسی در پایبندی به این آرمانها عیان میشود. اینها مفاهیمی هستند که اماواگر برنمیدارند. در اعتراضات اخیر جناحهای سیاسی تأکید کردهاند که اعتراضات اخیر منشائی معیشتی دارد. بله، بخشی از حقیقت در این گفته نهفته است، اما نه همه حقیقت. کارشناسان دولتی آموختهاند که به شرایط موجود «نه» بگویند تا شرایط موجود را تغییر دهند. اما «نه»ی آنها «نه»ی تنها نیست با «نه ولی» همراه است. آنان از تغییر بدشان نمیآید اما همیشه اماواگرهایی وجود دارد که نمیگذارد و آن چیزی نیست جز رعایت الزامات دولت. کارشناسان دولتی بیش از آنکه به شرایط موجود اعتراض داشته و ماشین بوروکراتیک دولتی را مورد حمله و انتقاد قرار دهند، با تظاهر به اعتراض و انتقاد و ژست اپوزیسیونمآبانه به آن خدمت میکنند. کارشناسان دولتی امتیاز دوگانهای دارند؛ نخست در خدمت دولتاند و دیگر اینکه آنان فرصت دارند تا در شرایط حساس از دولت فاصله بگیرند؛ ازاینرو است که آنان ناگزیر میشوند در بیشتر مواقع از «نه ولی» استفاده کنند و محکومکردنشان بیش از آنکه عملگرایانه باشد، موضعگیری اخلاقی است. آنان وضعیتهای نابسامان معیشتی مردم فرودست و معضلات اجتماعی و سیاسی را اخلاقا محکوم و از توسعه آزادی و آزادی بیان به شکلی اخلاقی دفاع میکنند. حال آنکه همه این ایدهها بیش از هر چیز نیاز به اهتمام پیگیر دارد، نه توصیههای اخلاقی. واقعبینانه این است که نباید از جناحهایی که خطمشی آنان روشن و شفاف است و اذعان دارند با سازوکارهای دولتی درصدد تحول هستند، انتظاری بیش از این داشت. بعید است مردم، دانشجویان و طبقه متوسط هم بیش از این از آنان انتظار داشته باشند. آنچه کار اصلاحطلبان را سخت کرده، غیبت طبقهای به نام روشنفکران است که نبض جامعهاند. باید روشنفکران را صدا زد. نباید مسئولیت آنان را به کارشناسان دولتی محول کرد. خاصه آنکه روشنفکران اینک بهلحاظ وضعیت اقتصادی و معیشتی با مردم فقیر نزدیک و چسبندگی بیشتری دارند و از سوی دیگر همچون برخی مردمِ بیصدا به حاشیه رانده شدهاند. همین خصیصه موجب شده تا آنان مردمی شوند و توان آن را دارند که نگذارند توان مردم از دست برود. اعتراضات اخیر نشان داد که جریان سومی در کشور شکل گرفته است و با اینکه درخواست و مطالبات متنوعی دارند اما یک روح جمعی بر آن حاکم است؛ این مردم، مردم این کشورند و بیتردید دلشان برای این وطن میتپد و همین نکته برای دولت روحانی مهم است. روحانی با مردمی روبهرو است که نیازهای فوری دارند و اکنون فرصتی دست داده تا به مطالبات آنان توجه شود. روحانی کاری را باید بکند که پیش از این باید میکرد؛ ایجاد فضای باز سیاسی در سطوح روشنفکری و دانشگاهی و مهمتر از همه گوشفرادادن به اقتصاددانان غیرلیبرال که چندان با او همفکر و همرأی نیستند و برخاسته از همین جریان روشنفکریاند که شرایط «حذف و ادغامی» آنان را به مردم و نیازهای واقعیشان نزدیک کرده است. تا دیر نشده باید آنان را صدا زد، راههای رفته بیسرانجام است و انگار در این روزگار سخت، کاری هم از دست اصلاحطلبان برنمیآید. سؤال اینروزهای مردم و صاحبنظران سیاسی این است که وضعیت موجود خاصه سیاستهای ترامپ که مخالف سرسخت قدرتگرفتن ایران در منطقه است، فرصت آن را میدهد تا روحانی عاقبتبهخیر شود؟
لینک مطلب:
https://www.eranico.com/fa/content/79739