eranico
www.eranico.com
شناسه مطلب: 80190  
تاریخ انتشار: 5 بهمن 1396
print

چرا پیشرفت‌ انسان متوقف شده است؟

بسیاری از پیشرفت‌های تاریخ بشریت، بین سال‌های ۱۹۴۵ تا ۱۹۷۱ میلادی به دست آمدند؛ اما به‌راستی چرا این فرآیند متوقف شد؟

در قسمت نخست مطلب، به بررسی برخی از دلایلی که باعث شده‌اند سرعت پیشرفت انسان کاهش یابد پرداختیم؛ همچنین نگاهی هرچند گذرا، به نقش ثروت در بروز این اتفاق انداختیم. در قسمت پایانی، قصد داریم نقش ثروت در پیشرفت‌های انسان را بیشتر بررسی کنیم و در مورد دلایل کاهش ریسک‌پذیری انسان، بحث‌های بیشتری داشته باشیم و ببینیم که آیا واقعاً پس از دوره‌ی ربع قرن طلایی، پیشرفت‌ ما کاهش یافته‌ است یا ما این‌گونه فکر می‌کنیم.

در حال حاضر مشکل اصلی این است که ثروت میان مردم نیست و در دست اندک افراد ثروتمند است. گزارشی در ماه اکتبر سال ۲۰۱۷ منتشر شد که نشان می‌داد تنها یک درصد از افراد ثروتمند جهان، بیش از نیمی از ثروت جهان را در اختیار دارند. چنین اتفاقی مطمئناً پیامدهایی در پی خواهد داشت. اولین پیامد این است که اکنون راه‌های بسیاری برای خرج کردن پول به وجود آمده است و ثروتمندان هر کدام را که بخواهند، می‌توانند انتخاب کنند؛ اما در قرن ۱۹ میلادی که عصر طلایی رشد بشردوستی بود، چنین امکاناتی وجود نداشت.

اکنون ثروتمندان پول‌ خود را صرف خرید قایق‌های تفریحی، خودروهای سریع، هواپیماهای خصوصی و دیگر موارد بی‌مصرف می‌کنند. مطمئناً اَندرو کارنگی را می‌شناسید. در زمانی که وی ثروت داشت، دستیابی به مواردی که گفته شد امکان‌پذیر نبود و جای بحثی نیست که مواردی نظیر هواپیماهای خصوصی یا خودروهای سریع، نمی‌توانند باعث پیشرفت علم و دانش بشر شوند و در دسته موارد بی‌مصرفی قرار می‌گیرند که صرفاً جنبه‌ی نمایشی دارند. یک اقتصاددان فرانسوی به نام توماس پیکِتی در سال ۲۰۱۴ در کتابی با نام «سرمایه» عنوان کرد که اکنون بیش از هر زمان دیگری پول، پول می‌آورد. این یعنی ثروت شما بدون آن‌که کار خاصی انجام دهید جمع می‌شود و روز به روز بر آن افزوده می‌شود؛ بنابراین چرا باید آن را در جایی سرمایه‌گذاری کنید و پول خود را به خطر بیاندازید؟ مطمئناً علاقه‌ای برای سرمایه‌گذاری هوشمندانه نخواهید داشت.

در طی سال‌های ۱۹۴۵ تا ۱۹۷۱، ثروت تقریباً به‌طور مساوی بین کشورهای جهان تقسیم شده بود و از این نظر می‌توان گفت یک برابری نسبی وجود داشت. به‌عنوان مثال، در بریتانیا این روند تا چند سال بعد نیز همچنان رو به کاهش بود و برابری‌ها بیشتر می‌شدند و در سال ۱۹۷۷، اوج برابری تقسیم ثروت در بریتانیا را شاهد بودیم. آیا این امکان وجود دارد که رابطه‌ای میان تقسیم عادلانه ثروت و رشد نوآوری‌ها وجود داشته باشد؟ در ادامه به بررسی این موضوع خواهیم پرداخت.

در جامعه امروز، موفقیت چگونه تعریف می‌شود؟ هرگاه شخصی بتواند مقدار زیادی پول را در مدت زمانی اندک به دست آورد، می‌گویند آن شخص موفق است. به عبارتی، تعریف موفقیت وابسته به میزان پولی است که آن شخص در مدت زمانی مشخص به دست می‌آورد. فرآیندی که حاصل آن کسب پول و سرمایه است، با بهتر کردن چیزها تعریف نمی‌شود؛ بلکه معیار اصلی این است که هرچه زودتر بتوان چیزهای قبلی را منسوخ کرد. بنابراین نسل بعدی گوشی‌های هوشمند، خودروها و یا سیستم‌عامل‌ها، بدون آن‌که تغییرات زیادی داشته باشند به‌راحتی فروخته می‌شوند و همواره افرادی حاضر هستند مبلغی برای خرید آن‌ها بپردازند. امروزه رشد ارزش سهام بستگی به رشد شرکت‌ها دارد؛ بنابراین منسوخ کردن بی‌دلیل یک محصول یا یک روش، جای نوآوری را می‌گیرد. شرکت‌ها برای آن‌که ثبات داشته باشند ترجیح می‌دهند که به‌جای ریسک کردن و نوآوری، یک روند آهسته اما رو به رشد را طی کنند.

حدود ۵۰ سال پیش، سازندگان تلفن‌، تلویزیون‌ و خودرو، محصولات خود را بر اساس آن‌چه مشتریان می‌خواستند تولید می‌کردند. مشتریان علاقه داشتند که این محصولات حداقل تا چند سال دوام بیاورند و همچنان برتر بمانند. در آن زمان، هیچ‌کس گوشی هوشمندی که صرفاً امروز پرچم‌دار است، تولید نمی‌کرد. یک محصول تا مدت‌ها پرچم‌دار باقی می‌ماند؛ اما امروزه این‌گونه نیست و اساس کار شرکت‌ها این است که با سرعت هرچه بیشتر، محصولات خود را منسوخ کنند. به‌عنوان مثال، زمانی که آیفون ۷ معرفی شد، تفاوت چندانی با آیفون ۶ نداشت. به عبارتی، یک محصول بهتر و برتر نبود؛ اما شرکت اپل برای آن‌که خریداران را به خرید این محصول ترغیب کند، طوری وانمود می‌کرد که گویی این محصول واقعاً تفاوت‌های عمده دارد و چیزهای جدیدی برای عرضه با خود آورده است؛ اما واقعیت این نبود. در یک جامعه‌یِ‌ از نظر مالی نابرابر، اگر شما این توانایی را داشته باشید که مردم را به خرید محصولات خود ترغیب کنید، قدرت در دستان شما خواهد بود. این یک پدیده جدید است که با آن مواجه شده‌ایم و نتیجه این است که نوآوری از بین می‌رود؛ زیرا مخالف بازاریابی شرکت‌ها است.

در دهه ۶۰ میلادی، نظام سرمایه‌داری این جرئت را داشت که خود را با خطراتی مواجه کند. به‌عنوان مثال، در فناوری های نوظهور الکترونیکی سرمایه‌گذاری‌های عظیمی شد؛ درحالی‌که کسی از آینده‌ی این فناوری خبری نداشت و نمی‌دانست آیا موفق می‌شود یا خیر. امروزه نظام سرمایه‌داری به شکلی محافظه‌کارانه‌تر عمل می‌کند و روی استارتاپ‌هایی سرمایه‌گذاری می‌کند که به شکلی بسیار آهسته، صرفاً همان فناوری‌های گذشته را بهبود می‌بخشند.

در طی سال‌های ۱۹۴۵ تا ۱۹۷۰، شاهد یک رونق بزرگ در سرمایه‌گذاری عمومی در بخش پژوهش و نوآوری بودیم. مالیات‌دهندگان در اروپا و ایالات متحده، جایگزین سرمایه‌داران بزرگ قرن نوزدهم شدند. نتیجه این شد که تقریباً تمام پیشرفت‌های این دوره، از جانب دانشگاه ها و جنبش‌هایی بود که هزینه‌های آن‌ها توسط مالیات مردم تأمین می‌شد. نخستین رایانه‌های الکترونیکی، توسط آزمایشگاه‌های شرکت IBM ساخته نشدند؛ بلکه این دانشگاه‌های منچستر و پنسیلوانیا بودند که توانستند نخستین رایانه‌های الکترونیکی را خلق کنند و همان‌طور که می‌دانید، هزینه‌های این دانشگاه‌ها به وسیله‌ی مالیات‌هایی که مردم پرداخت می‌کنند، تأمین می‌شود. برای نخستین‌ بار اینترنت توسط دانشگاه کالیفرنیا ابداع شد، نه شرکت‌های زیراکس یا بِل (از سال ۲۰۱۶ متعلق به شرکت نوکیا است). شبکه جهان گستر وب توسط اپل و مایکروسافت ایجاد نشد، بلکه این آزمایشگاه سِرن در سوئیس بود که برای نخستین‌ بار شبکه جهان گستر وب را ایجاد کرد و همان‌طور که می‌دانید، سرن یک آزمایشگاه تماماً عمومی است. به‌طور خلاصه، می‌توان گفت تقریباً تمام پیشرفت‌های زمینه‌های پزشکی، علم مواد، هوانوردی و حتی پرواز های فضایی، به لطف سرمایه‌گذاری‌های عمومی به دست آمدند و رشد کردند. از دهه ۷۰ میلادی به بعد، بخش خصوصی رشد چشمگیری داشت و دولت‌ها گمان می‌کنند که بخش خصوصی می‌تواند نوآوری داشته باشد.

آن‌چه ما در چهار دهه گذشته مشاهده کردیم، خلاف این عقیده را ثابت می‌کند؛ اما در کنار این موضوع، نمی‌توانیم این را نادیده بگیریم که رکود اقتصادی باعث کاهش سرمایه‌گذاری دولتی در بخش‌های مختلف شده است. همچنین، سرمایه‌گذاری حاصل از مالیات عمومی در بخش‌های تحقیق و توسعه به‌طور کلی در مقایسه با ربع قرن طلایی، در بسیاری از کشورهای صنعتی افزایش یافته است و ما نمی‌توانیم این موضوع را نیز انکار کنیم. حتماً دلیلی دارد که حتی با وجود افزایش سرمایه‌گذاری‌ها، سودی حاصل نمی‌شود.

آیا این امکان وجود دارد که نگرش ما نسبت به خطر کردن تغییر کرده باشد؟ بارها در این مطلب گفته شد که هیچ چیز جالب توجهی در حال حاضر ابداع نمی‌شود. حتی بسیاری از دستاوردهای ربع قرن طلایی را نمی‌توان امروزه اجرا کرد؛ زیرا ترس ما از عواقب کارهایمان، افزایش یافته است. به‌عنوان مثال، واکسن آبله را در نظر بگیرید. این دارو توسط یک کمپین بین‌المللی میان مردم توزیع شد و احتمالاً در ابتدا هزاران نفر را نیز به کام مرگ کشاند؛ اما در نهایت توانست جان میلیون‌ها انسان دیگر را نجات دهد. در دهه ۶۰ میلادی، داروها به‌راحتی پس از کشف، میان مردم توزیع می‌شدند. نتیجه اولیه این می‌شد که اکثر آن‌ها کارایی نداشتند و باعث مرگ بسیاری می‌شدند؛ اما نتیجه کلی این بود که در آن دوره یک پیشرفت از نظر دارویی به دست آمد و جان میلیون‌ها نفر نجات داده شد. امروزه انجام چنین کاری غیر ممکن است؛ زیرا ما ابتدا عواقب کار خود را می‌سنجیم.

در دهه ۶۰ میلادی، ۸ سال طول می‌کشید تا یک داروی جدید در ایالات متحده، تأییدیه لازم را بگیرد و بین مردم توزیع شود؛ اما در دهه ۹۰ میلادی، ۱۳ سال طول می‌کشید تا یک دارو تأییدیه دریافت کند که امروزه این عدد به ۲۰ سال افزایش یافته است؛ یعنی ۲۰ سال پس از کشف یک دارو، شما می‌توانید آن را از داروخانه‌ها خریداری کنید. در سال ۲۰۱۱ در کشور بریتانیا، چندین مؤسسه خیریه و بنیاد پژوهشی پزشکی، قوانین ظالمانه اروپا جهت تأیید داروهای جدید را محکوم کردند؛ زیرا در طی این مدت‌زمانی که طول می‌کشد تا داروها تأییدیه دریافت کنند، مردمان زیادی در اثر بیماری‌های مختلف جان خود را از دست می‌دهند؛ در واقع جان آن‌ها فدای ایمن شدن داروها می‌شود.

کاهش قدرت خطرپذیری ما، به یک سلاح قوی علیه پیشرفت تبدیل شده است. در سال ۱۹۹۲ یک مهندس ژنتیک سوئیسی به نام اینگو پوتریکوس، گونه‌هایی ویژه و دستکاری شده از برنج را توسعه داد که هر دانه‌ی آن، حاوی مقادیر زیادی ویتامین A بود. کمبود این ویتامین، سالانه باعث نابینایی و مرگ صدها هزار نفر در کشورهای مختلف جهان می‌شود؛ اما متأسفانه به دلیل ترسی که ما از خطرپذیری داریم، جهان هنوز شانس دیدن این اختراع را نداشته است.
در بخش انرژی نیز ما دچار ترس هستیم.  به‌عنوان مثال، فناوری هسته‌ای غیر نظامی با حوادثی همچون تری مایل آیلند که باعث مرگ کسی نشد و حادثه چرنوبیل که صدها نفر را از بین برد شناخته می‌شود و یک ترس عمومی در مردم ایجاد کرده است. این حوادث که بسیار نادر هستند باعث شدند یک وقفه جهانی در توسعه‌ی این فناوری به وجود آید و اگر این وقفه که به دلیل ترس ما ایجاد شد هرگز وجود نداشت، اکنون به انرژی ایمن و ارزان با آلودگی کربنی اندکی دسترسی داشتیم. اکنون ما با بحران تغییرات آب و هوا مواجه هستیم که می‌تواند جان میلیون‌ها انسان را به خطر بیاندازد و این بهایی است که ما به خاطر یک ترس ۴۰ ساله از توسعه‌ی انرژی‌های پاک می‌پردازیم.

یکی از مشهورترین پروژه‌های فضایی، پروژه آپولو است که اگر قرار بود امروزه آن را کلید بزنند، ما هرگز شاهد فرود انسان روی ماه نبودیم. شاید با خود بگویید که مردم دیگر علاقه‌ای به فرود روی ماه ندارند؛ اما دلیل این نیست. دلیل این‌که می‌گویم امروزه انجام چنین پروژه‌ای امکان‌پذیر نیست، این است که ما می‌ترسیم و از عواقب این پروژه وحشت داریم. امروزه حتی اگر تنها چند درصد این امکان وجود داشته باشد که فضانوردان جان خود را حین سفرهای فضایی از دست بدهند، پروژه انجام نخواهد شد؛ زیرا جان آن‌ها به خطر می‌افتد.

شرکت بوئینگ به هنگام توسعه‌ی هواپیمای ۷۴۷، خطرات بسیاری را به جان خرید. این محصول خارق‌العاده که در دهه‌ی ۶۰ میلادی توسعه داده شد، تنها ظرف ۵ سال از روی کاغذ به محصولی تبدیل شد که می‌توانست مسافران را جابه‌جا کند و این یک دستاورد بزرگ و مهم در آن زمان بود. هواپیمای ایرباس A 380 که رقیب بوئینگ ۷۴۷ محسوب می‌شود تنها کمی بزرگ‌تر و آهسته‌تر است؛ اما جالب است بدانید که از زمان شروع پروژه تا تولید این هواپیما، ۱۵ سال طول کشید. پیش از دوره‌ی ربع قرن طلایی، جهانی بدون پنی‌سیلین، واکسیناسیون، دندان‌پزشکی مدرن، خودروهای ارزان و تلویزیون، وحشتناک و غیر قابل تحمل بود. در واقع دانشمندان وقتی که از آن دوره گذر کردند، یک جشن بزرگ گرفتند؛ زیرا جهان زیباتر شده بود؛ اما امروزه متأسفانه ما بدگمان و مشکوک هستیم، ما فراموش کرده‌ایم که جهان پیش از ربع قرن طلایی چقدر وحشتناک بود.

با توجه به این توضیحات، می‌توان پی برد که ما امروزه ترسو شده‌ایم؛ به‌خصوص در جوامعی که از نظر اجتماعی پیشرفته‌تر از سایرین هستند. ۴۰ سال پیش، مردمی که اغلب جوان بودند، حاضر بودند با خطرات بسیار زیادی مواجه شوند تا جهانی را که پس از جنگ به وجود آمده بود، تغییر بدهند و به‌جای بهتری تبدیل کنند. نخستین معترضانی که ضد جنگ و خواهان حقوق شهروندی بودند، به خیابان‌ها آمدند؛ اما پاسخ آن‌ها با گاز اشک‌آور داده شد. در دهه ۶۰ میلادی فمینیست‌ها دچار طردشدگی اجتماعی شدند و سرکوب رسانه‌ای آن‌ها بیداد می‌کرد؛ اما آن‌ها ایستادگی کردند و حق خود را گرفتند. امروزه به نظر می‌رسد که مردم دچار نابینایی سیاسی شده‌اند و خود را در پس کوچه‌های تاریک سیاست می‌بینند و جرئت انجام کاری را ندارند. ۴۰ سال پیش جنازه دانش‌آموزان به روی دست گرفته می‌شد و از آن‌ها به‌عنوان آغازکننده‌ی یک شورش و انقلاب استفاده می‌شد؛ اما امروزه جوانان ترجیح می‌دهند به‌جای چنین حرکت‌هایی، سعی کنند با استفاده از کلمات کارها را پیش ببرند و از تفکر خاصی پیروی می‌کنند. ۴۰ سال پیش یک رسانه‌ی روبه رشد، اجازه‌ی این را داشت که با تفکر جامعه مخالفت کند؛ اما امروزه رسانه‌های اجتماعی تفاوت دارند و با وجود این‌که ظاهراً دموکراتیک هستند؛ اما سعی دارند تفکر یک جریان خاص را نشان دهند و بی‌طرف نیستند.

آیا تمام این‌ چیزهایی که در مطلب گفته شد اهمیت دارند؟ آیا این‌که سرعت پیشرفت تکنولوژی کاسته شده است اهمیت دارد؟ جهان اکنون به‌طور عمومی ایمن‌تر و سالم‌تر است و ثروت بیشتر است و به‌طور کلی بهتر از هر زمان دیگری است. گذشته بسیار وحشتناک بود و گذشته‌های دورتر وحشتناک‌تر بودند که شاید از مرور برخی دوره‌ها شرم داشته باشیم. همان‌طوری که بسیاری از جامعه‌شناسان می‌گویند، میزان جرم در کشورهای پیشرفته که حقوق بشر تا حدودی در آن‌ها رعایت می‌شود، کاهش یافته است و همچنان کاهش می‌یابد. اکنون عمر طولانی‌تری داریم، حقوق شهروندی پیشرفته‌تر شده است و ازدواج همجنسگرایان در بسیاری از کشورهای جهان به رسمیت شناخته می‌شود. دیکتاتورها یک به یک از بین می‌روند و دموکراسی سرتاسر جهان را فرا می‌گیرد. جهان در سال ۲۰۱۴ به‌مراتب بهتر از جهان در سال ۱۹۷۱ بود و این روند بهبود همچنان ادامه دارد. امروزه نیز پیشرفت‌هایی در زمینه‌ی تکنولوژی داریم که شاید بتوان آن‌ها را با پیشرفت‌های ربع قرن طلایی مقایسه کرد. به‌عنوان مثال، اینترنت را در نظر بگیرید.

امروزه اینترنت تمام انسان‌های روی زمین را به یکدیگر متصل کرده است و شاید از آپولو بهتر باشد. نمی‌توان به دانشمندان خُرده گرفت؛ زیرا جهان به‌تازگی یک رکود اقتصادی بزرگ را پشت سر گذاشته است اما اوضاع اقتصادی رفته‌رفته بهتر می‌شود. شاید در چند سال آینده، چشم‌اندازهای علمی-تخیلی‌ که در چند سال گذشته ارائه شدند به واقعیت تبدیل شوند؛ اما بهتر بود که ذره‌ای از آن تغییرات شتاب‌داری که در گذشته انجام شد، همچنان ادامه می‌یافت. در آن صورت، ما در جهانی زندگی می‌کردیم که بیماری‌هایی نظیر آلزایمر قابل درمان بودند، انرژی پاک هسته‌ای جدید جایگزین سوخت‌های فسیلی شده بود و تهدیدی برای تغییرات آب و هوا به حساب نمی‌آمد. اگر ذره‌ای از آن پیشرفت شتاب‌دار در روزگار امروز وجود داشت، ما تغییرات ژنتیکی بسیاری را ایجاد کرده بودیم و در درمان بسیاری از بیماری‌های وراثتی می‌توانستیم از آن‌ها استفاده کنیم، غذای سالم و ارزان در اختیار میلیون‌ها انسان قرار می‌گرفت و سرطان دیگر یک بیماری لاعلاج نبود. مستعمره‌سازی در ماه را فراموش کنید؛ اگر ربع قرن طلایی به قرن طلایی تبدیل می‌شد، باتری گوشی هوشمند شما می‌توانست با یک بار شارژ، به‌جای یک روز، بیشتر از یک هفته شارژدهی داشته باشد.

منبع :  زومیت

لینک مطلب: https://www.eranico.com/fa/content/80190