«ملت وعدهای تاریخی است که در آن آزادی، برابری، قانون، برخورداری از حداقلهای زندگی و دولتی هست که خشونت را در انحصار خود دارد.
حال اگر تکهای از این ملت از بازی برابری بیرون گذاشته شود چه میشود؟ آیا میتوان به او گفت تو هم ملت هستی؟ یک نفر در نزدیکی ما از گرسنگی میمیرد، درحالیکه او هم مثل ما یک رأی دارد... سیاست تنها امید مردم ناامید است. معلوم است که اگر در این شرایط یک نفر از مردم راستین حرف بزند، این ناامیدان به او میگروند». مراد ثقفی در سخنانی درباره کتاب «پوپولیسم چیست؟» سیاست را تنها امید مردمِ ناامید میخواند. محمود دولتآبادی نیز در خرداد ٧٦ در یادداشتی خطاب به خاتمی مینویسد: «آیا شما در تنهایی خود از این مردمی که به شما دل بستهاند خوف نمیکنید؟». از این سخن حدود بیستسال میگذرد. نهتنها این خوف پایان نگرفته بلکه عمیقتر هم شده است. بخشی از مردم در این دو دهه اخیر از عداد «ملت» کنار رفتهاند. در دوم خرداد ٧٦ موجی از مردمی از تنگناهای سیاسی و اقتصادی به خروش آمده و تحولی را رقم زدند، که احساس میکردند سیاست تنها امید آنهاست. با رویکارآمدن احمدینژاد تکه مهم دیگری از ملت که از سوی جریان اصلاحات نادیده گرفتهشده بود، به صحنه سیاست بازگشت. آنان نیز امید خود را در سیاست میجستند که احمدینژاد ناامیدشان کرد. بیشک ریشه مسائل کنونی در آن دوره نطفه بسته است.
دولت اصلاحات اگر نتوانست به تمام وعدههایش وفا کند، دولتِ خدمتگزار ناامیدان را ناامیدتر کرد. پس از حوادث سال ٨٨ باز تکهای از ملت از سیاست به مثابه سیاست سرخورده شد که دیگر چندان رغبتی به تغییر از راه سیاست نداشت. بعد از آن بود که رهبران اصلاحات «مردم» را دوباره احیا کردند. اینجا، این نقطه محل تلاقی و منازعه مخالفان و موافقان اصلاحطلبان است. مخالفان بر این باورند که این جناح سیاسی امید واهی به ناامیدان میدهد تا مردم را وارد کارزار انتخابات کند. موافقان، این توان اصلاحطلبان برای جلب مشارکت سیاسی مردم را ارزشمند ارزیابی و از آن دفاع میکنند. در این میان مخالفان رئیس دولت اصلاحات بهطور خاص و مخالفان اصلاحطلبان به شکل عام درصددند توان آنان را در سیاستسازی خنثی کنند. مخالفان عام باور دارند تا این جناح سیاسی که با وعدههایی نوبهنو مردم را به صحنه سیاسی میکشاند، مانعی جدی بر سر راه تغییر اساسی در کشور است و کارشان استخوان لای زخم گذاشتن است. وضعیت اصلاحطلبان چندان بیشباهت به وضعیت نیروهای ملی- مذهبی در دهههای گذشته نیست، با این تفاوت که اصلاحطلبان نفوذ و حضور بیشتری در جامعه و قدرت دارند. اینک اصلاحطلبان از سوی مخالفان داخلی و خارجی با همان چوبی رانده میشوند که ملی- مذهبیها رانده میشدند. اصلاحطلبان مخالف حذف نیروهای اصلاحگر ملی- مذهبی بودند، شاید اگر آنان در صحنه سیاسی جامعه حضور داشتند، اصلاحطلبان نیز از توان بیشتری برای چانهزنی و اصلاحگری برخوردار بودند و مهمتر از همه اینکه خط مقدم آنان اینقدر به مخالفان نزدیک نبود. آنچه مخالفان اصلاحطلبان را آزار میدهد، راز ماندگاریشان است. بهراستی اگر اصلاحطلبان از صحنه سیاسی حذف شوند چه خواهد شد؟ حذف آنان به نفع سیاست است؟ آیا آنان مانعی برای تحولخواهیاند؟ با ظهور این طبقه جدید میتوان بهطرز سردستی مردم را در سه طبقه دستهبندی کرد: طبقه «رویی» که موافقان شرایط موجودند؛ اعم از اغنیا و فقرا، مذهبی یا سکولار، طبقه «میانی» که مایل به اصلاح و تغییر در این چارچوباند؛ اعم از فقرا و اغنیا، سکولار و مذهبی و طبقه «زیرین» که طیفی از آدمهای حاشیهای چهار دهه انقلاب را دربرمیگیرد. این طبقه محل منازعه و مجادله جریانهای سیاسی است. تکهای از ملت که شاید دیگر دلبسته سیاست بهمثابه سیاست نیست؛ طیفی از کارگرانی که به نان شب محتاجاند، جوانانی که نادیده گرفته شدهاند، زنانی که کمرشان زیر بار زندگی خم شده است و سایرین که فرصت پیدا نکردند جزء ملت باشند. نقطه تلاقی همه جریانهای سیاسی داخلی و خارجی، اینجاست. هر جناح سیاسیای تلاش میکند تا با سیاستی کنشگری این طبقه را مدیریت کند و از توان بالقوه سیاسیاش بهره ببرد. اگر چنین شود، آیا این طبقه قادر خواهد بود دو طبقه دیگر را با کنشگریهایش تحتتأثیر قرار داده و ابتکار عمل را بهدست گیرد. پس پرده این نزاع سیاسی که به راه افتاده، چیزی نیست مگر اینکه تکه بیرونافتادهای از ملت، درصدد است ملتی تازه خلق کند. همه جناحهای سیاسیِ داخلی و خارجی تلاش میکنند تا بگویند صدای این مردم را شنیدهاند و مهمتر از همه اینکه خود صدای این مردم راستین هستند. اما هنوز این طبقه تن به رمزگذاری هیچ گروه سیاسیای نداده است. اگرچه بسیاری در تلاشاند آن را رمز-نامگذاری و از آن خود کنند. از اینرو آینده سیاسی این طبقه با ابهام توأم است و هر دولتی که در رأس کار باشد با حضور این طبقه شرایط متفاوتی را تجربه خواهد کرد
لینک مطلب:
https://www.eranico.com/fa/content/81095