از عرش به فرش، از مکنت به محنت! کوتاهترین شرح ونزوئلا. کشوری ثروتمند که از قله اقتصاد امریکای جنوبی به قعر جهانی رفت، همزمان از دموکراسی به سوی دیکتاتوری اکثریت، بیجنگ، بیتحریم! چطور چنین چیزی ممکن است؟ آیا دیگر اقتصادهای نفتی هم مستعد چنین بیماری وخیمی هستند؟
هنگامی که در سال ١٩٦٠میلادی ٥ کشور «اوپک» را شکل دادند، تنها یکی از آنها ساکن خاورمیانه نبود؛ ونزوئلا! این نه تنها نشانه نیروی انرژی ونزوئلا بود بلکه پیشنهاد تشکیل «سازمان کشورهای صادرکننده نفت» اصولا یک سال قبل از سوی حاکمان آیندهنگر این کشور مطرح شده بود. در دهه پس از آن، ونزوئلا کشوری متمول شناخته میشد. در آن سالها، این کشور ١٠ درصد از تولید نفت خام در جهان را در دست داشت و مهمتر اینکه تولید ناخالص داخلی سرانهاش چندین برابر همسایگانی چون برزیل و کلمبیا بود، با فاصلهای نه چندان زیاد از ایالات متحده. حالا کلمبیا همان کشوری است که ونزوئلاییها پشت مرزهای آن صف میکشند، شاید گشایشی شود و کالاهایی چند به دست برسد.
رکوردهای وارونه
صندوق بینالمللی پول که دولت ونزوئلا آن را«پنجه واشنگتن» میخواند، هفته گذشته این فاجعه کم مانند را «بحران عمیق اجتماعی و اقتصادی» خواند و گفت تورم ونزوئلا در سال جاری میلادی به یک میلیون درصد - بله، یک با ٦ صفر- میرسد. فرانسسکا فیلیا، مدیر ارشد اجرایی «فاسانارا کپیتال» در لندن به «سیانبیسی» میگوید: «ابرتورم نظام اقتصادی را سکته میدهد چراکه سرمایهگذاران خارجی را فراری میدهد، کسب و کارهای داخلی را دلسرد میکند، ارزش پس اندازها و حداقل حقوق را از بین میبرد و رشد اقتصادی را برای مدتی طولانی تحت تاثیر قرار میدهد. ابر تورم کسری بودجه و کنترل سرمایه را اجتنابناپذیر میکند. ابرتورم وقتی به حرکت درآید، به سادگی متوقف نمیشود زیرا اعتبار سیاستگذاران بهشدت آسیب خورده است.» کیث جانسون، نویسنده مسائل ژئواکونومی در «فارن پالیسی» مینویسد: «ونزوئلا در دهه ١٩٦٠ میلادی پیگیر متنوع کردن درآمدهای خود بود تا با توسعه دیگر بخشهای اقتصاد به جز نفت، گرفتار «نفرین منابع» نشود. با این حال، در دهه ٧٠ بهای طلای سیاه چنان خیز گرفت که انگار سیل پول همیشه ادامه خواهد داشت.» ونزوئلا که سالها دموکراسی پایداری را به خود دیده بود، نتوانست چنان که باید اقتصاد خود را گونهگون کند اما مردمسالاری و رشد اقتصادی، آن را تبدیل به یکی از نمونههای حاکمیت در منطقه کرد.
اکنون همان کشوری که ایده اوپک را داد، ناچار به واردات بنزین شده است، تولید نفتش در مقطعی به پایینترین سطح در ٢٨ سال گذشته رسیده (کمتر از ٢ میلیون بشکه در روز) و هیچ راه برون رفتی از این اوضاع که تورمی باورنکردنی را به همراه آورده، برای او متصور نیست. چرا اقتصادی منظم بدون جنگ و تحریم به چنین خواریای افتاده است؟
هزینه پوپولیسم
دردسر از رکود اقتصادی شروع شد، آن هم رکودی که تورمی شد. ونزوئلا از سال ٢٠١٣ وارد رکود شد و سال به سال بیشتر در آن فرو رفت. همراه این انقباض، تورمی رشد کرد که در تاریخ کم سابقه شد. تورم در سال ٢٠١٧ به ٢٦١٦ درصد و در ژوئن ٢٠١٦ به بیش از ٤٦ هزار درصد رسید. همزمان، بولیوار، پول ونزوئلا چنان بیارزش شد که خریداران به جای شمردن اسکناسها، آن را وزن میکنند.
این ارقام نتیجه رکود اقتصاد جهان یا همسایگان نبود، به ویژه که از آن مقطع، عمده اقتصادهای پیشرفته یا نوظهور از رکود فاصله گرفته بودند. به قول پاتریک گیلسپی، نویسنده «سیانان مانی»، آنچه رکود تورمی ایجاد کرد، اولا هزینه افراطی دولت برای طرحهای پوپولیستی بود و دوما مدیریت ضعیف منابع و تجهیزات تا بذر کاشته شده نومیدی حاصل دهد.
بداقبالی نفتی
نفت، هوای تنفس بودجه ونزوئلاست و بینفت، مرگ اقتصاد آن بسیار محتمل. بخت با چاوزیستهای ونزوئلا یار نبود تا پس از سال ٢٠١٤، سقوط بهای طلای سیاه، بار دیگری بر دوش سوسیالیستها بگذارد. نفت گران که پیشتر با تزریق بیبرنامه پول به کشور دردسر آفریده بود، حالا با ارزانیاش دست دولت را خالی و خالیتر میکرد. داشتن بزرگترین ذخایر نفتی دنیا بیتردید مزیت است، اما وابستگی ٩٥ درصدی بودجه به درآمد صادرات نفت بیشک، ضعفی بزرگ.
نفت که در سالهای ٢٠١٢، ٢٠١٣ و ٢٠١٤ بهایی بالای ١٠٠ دلار داشت، در سال ٢٠١٥ تحت فشار مازاد عرضه قرار گرفت و در سال ٢٠١٦ حتی بهایی نزدیک ٢٠ دلار را هم تجربه کرد. پولی برای دولت نماند، نه فقط برای ولخرجیهای پوپولیستی گذشته که برای اداره امور اساسی. پس درآمد هنگفت آن چند سال رویایی کجا رفته بود؟ پولهای نفتی صرف ارضای «هلیکوپتری» هواداران شده بود، به شیوهای عوامفریبانه که نه تنها تورم و کسری بودجه ایجاد کرد، بلکه سهم توسعه صنعت نفت را هم گرفت تا فکر زمستان نبودن در روزهای خوب، روزهای بد را بدتر کند. وقتی چند سال خبری از نگهداری و توسعه تجهیزات و زیرساختها نباشد، کاهش تولید نفت ونزوئلا به کمترین میزان در ١٣ سال قبل از آن- در سال ٢٠١٦- نباید دولتیها را شگفتزده میکرد. کار به آنجا رسید که شرکت دولتی نفت ونزوئلا (PDVSA) حتی پولی برای پرداخت به شرکتهای خارجی استخراجکننده نداشت.
مدیریت نامدیران
نامدیریت منابع و بعدتر باریک شدن سیل طبیعتبخشیده پول نفتی، مرحله بعدی فاجعه را شکل داد. با نادر شدن کالاهای اساسی و دارو، قتل و غارت عادی شد. فروشگاهها خالی شدند و خدمات درمانی در بسیاری از مناطق، تعطیل. جالب اینجاست که حتی در این مرحله نیز وفاداران به چاوز تغییری در مشی خود ندادند. بولیوار سقوط کرده و بازار نفت بیرمق بود، اما دولت همچنان انتظار داشت که فروشندگان قیمتها را بالا نبرند. حتی از واردات غذا به بهانه از دست رفتن شغلهای داخلی ممانعت به عمل آمد تا واردات غذا در نیمه نخست سال ٢٠١٦ به نصف برسد. این سیاستها چنان وضعیتی ایجاد کرد که باعث شد دولت مرکزی کنترل قیمتها را کنار بگذارد، اما بهای کالاهای گوناگون آنقدر بالا رفت که خریدش برای کمتر کسی ممکن بود. قتل و غارت بیشتر شد تا ونزوئلا خطرناکترین شهر جهان شود، ناامنتر از شهرهای درگیر جنگ.
خزانه خالی و خالیتر شد. با افزایش بدهیهای خارجی و کاهش تولید و بهای نفت، این امری عجیب نبود. پول تا حدی کم بود که ونزوئلا بخشی از بدهیهایش را با شمشهای طلا بازپس داد. به این ترتیب حتی چین که مدتها به کاراکاس کمک مالی کرده بود، دست کشید، همین طور روسیه. در این شرایط، تظاهرات آرام و ناآرام واکنش مردم بود.
عرش به فرش
به این ترتیب، کشوری ثروتمند، حاصلخیز و دموکرات، به میزبان فاجعهای انسانی دگرگون شد. ونزوئلایی که در دهه ١٩٩٠ میلادی، موتور محرکه اقتصاد امریکای لاتین بود، تبدیل به کشور دوپاره گرسنگان و تافتههای جدا بافته شد. به قول پاتریک گیلسپی، ماریلیا بروکتو و پائولا نیوتن در گزارش یک سال پیششان برای سیانان، «ونزوئلایی که در سال ١٩٩٧، اولین مقصد سفرهای منطقهای رییسجمهور امریکا، بیل کلینتون بود، شاهد شکاف شدید نابرابری شد. اقلیتی کوچک همهچیز را در دست گرفتند در حالی که تودهها از فقر خشمگین بودند.»
چاوز که در سال ١٩٩٩ سوسیالیسم و البته پوپولیسم را به ونزوئلا آورد با کودتای ناموفق امریکا خواستنی شد و هنوز هم محبوب فقرا و عدهای دیگر است ولی دور از ذهن است که آنها هم امیدی به بهبود اوضاع داشته باشند. دشمنی دولتیها با سرمایهگذاران خارجی که به توقیف اموال یا ترک کشور منجر شد، عمق بحران را بیشتر کرد، با وجود این، چاوزیستها تنها از «توطئه خارجی» و «جنگ اقتصادی» میگویند. آشکار است که امریکا پیگیر منافع خویش است و نه دغدغههای مردم ونزوئلا، با این همه یکسره دیگران را خطاکار دانستن، داستان قابل هضمی نیست. امریکا با دشمنی خصمانه در ابتدای راه چاوز، فرصت ایدئولوژیک کردن دسته قابل توجهی از مردم را به چاوزیستها داد و بعد از تغییر دادن شرایط، ناتوان شد.
آمار- البته نه دادههای دولت ساخته- گویا هستند. اقتصاد ونزوئلا چند سال منقبض شده و تورم به درصدی ناآشنا رسیده است. ریکاردو هاوسمان، وزیر برنامهریزی پیشین ونزوئلا چندی پیش به الجزیره گفته بود: «فروپاشی اقتصادی، وضعیت از سال ٢٠١٣ به بعد را بزرگترین رکود تاریخ در نیمکره غربی میکند، رکودی که تقریبا دو برابر رکود بزرگ امریکا است. » تنها یک سال پس از شروع این وضعیت، نرخ قتلها در شهرها برابر با نرخ قتلهای شهروندان غیرنظامی در عراق جنگ زده ٢٠٠٤ بود. استیون لویستی، استاد سیاست دانشگاه هاروارد به فارن پالیسی میگوید: «دموکراسیها عموما اینگونه مضمحل نمیشوند. ونزوئلا یکی از ٤ یا ٥ دموکراسیای است که به چنین وضعیتی دچار شدهاند و این کشور از همه آنها ثروتمندتر است. در بیشتر موارد، رژیمها پیش از آنکه وضعیت به این بدی شود، خودشان میروند!» بد حادثه این است که چنان که فرانسیسکو تورو، کارشناس ونزوئلایی به «ایندیپندنت» میگوید: «معلوم نیست ارتش با کیست؟»
واپسین بخت
آیا هنوز بختی برای نجات ونزوئلا هست؟ اگر کشوری نه پول و نه جذب سرمایه، نه حامیان داخلی یکدست و نه وامدهندگان دست و دلباز خارجی داشته باشد، چه راهی دارد؟ به نظر میرسد با توجه به صرف ذخایر ارزی و طلا، فرار سرمایهگذاران و وارد نشدن سرمایهگذاران جدید، تظاهرات گسترده مخالفان و حمایت نکردن قاطع پکن و مسکو از کاراکاس، تنها راه برونرفت از این فاجعه – که هنوز هم سناریوهای سیاهتری دارد- همکاری نفتی با شرکتهای خارجی است، شرکتهایی که هم پول و هم فناوری دارند. البته نه بازگشت آنها حتمی است و در صورت بازگشت آنها، احیای سریعی در انتظار این اقتصاد فاسد.
اما انگار اصلا چنین سناریویی مطرح نیست. مادورو و چاوزیستهای همفکرش همچنان در مسیر قدیمی گام بر میدارند. همین دو ماه پیش، دولت دو عامل غول جهانی «شوران» را به دلیل همکاری نکردن دستگیر و به خیانت متهم کرد. تنها راه، انگار افزایش کوششهای مخالفان برای برگزاری انتخابات آزاد است. هواداری از این ایده و جان کندن برای رایگیری عادلانه و آزادانه دلایل کافی دارد: چهارشنبه دو هفته قبل دولت مادورو اعلام کرد که برای عنان زدن به ابرتورمی که صندوق بینالمللی پول آن را نزدیک یک میلیون درصد میداند، ٥ صفر از واحد پول ملی حذف خواهد شد. بناست از ماه سپتامبر ونزوئلاییها بولیواری در دست بگیرند که معادل ١٠٠ هزار بولیوار کنونی است، اما مگر حذف صفرها که در ماه مارس هم همانند سه گانهاش انجام شده بود، به جز ساده کردن حسابها کمکی به مردم خواهد کرد؟
اصلاحاتی حقیقی نیاز است. تحت کنترل درآوردن تورم، ایجاد نرخ واقعی و پایدار ارز و فراهم آوردن زمینه برای جذب سرمایههای خارجی میتواند نخستین قدمهای نجات باشد، گرچه ذهنهای ایدئولوژیک کمتر فرصت نجات به خود و دیگران میدهند. چنان که فرانسیس تورو در نوشته هفته گذشتهاش در واشنگتنپست میگوید: «ابرتورم در جهان جدید امر رایجی نیست. اگر اصلاحات جدی مالی و پولی انجام نشود، مسیری که ونزوئلا میرود واضح است. حذف چند صفر کاری برای سقوط ارزش پول ما نخواهد کرد. کشور ما از جذام پولی در حال مرگ است و پزشکمان فقط یک شوخی است!»
به نظر میرسد تنها راه برونرفت برای ونزوئلا همکاری نفتی با شرکتهای خارجی است، شرکتهایی که هم پول و هم فناوری دارند.
تحت کنترل درآوردن تورم، ایجاد نرخ واقعی و پایدار ارز و فراهم آوردن زمینه برای جذب سرمایههای خارجی میتواند نخستین قدمهای نجات باشد، گرچه ذهنهای ایدئولوژیک کمتر فرصت نجات به خود و دیگران میدهند.
لینک مطلب:
https://www.eranico.com/fa/content/90318