eranico
www.eranico.com
شناسه مطلب: 91421  
تاریخ انتشار: 1 شهریور 1397
print

هوش هیجانی خود را با سه سؤال بهبود دهید

هوش هیجانی با مطالعه‌ی تعاریف و درک مفاهیم تقویت نمی‌شود و مستلزم تمرین مرتب و بلندمدت و تغییر عادات قدیمی است.

درحالی‌که این روزها مفهوم هوش هیجانی به یک موضوع جذاب جهانی تبدیل‌شده، ما شاهدیم که بسیاری از افراد حرفه‌ای در تلاش برای افزایش هوش هیجانی یا EI خود شکست می‌خورند. علت شکست افراد این است که یا نمی‌دانند باید تلاش‌های خود را روی چه چیزی متمرکز کنند، یا نمی‌دانند که چگونه از این مهارت‌ها در سطوح عملی استفاده کنند.

روانشناسان دنیل گولمن و میشل نوارز، در تحقیقات خود متوجه شدند که بهترین راه برای توسعه‌ی هوش هیجانی، این است که ابتدا حوزه‌هایی از هوش هیجانی را که هم‌راستا با اهداف اصلی شما هستند شناسایی کنید. سپس عادت‌های جدید را در این حوزه‌ها پایه‌گذاری کنید، نه اینکه صرفاً به درک مفهومی آن‌ها تکیه کنید.

به‌این‌ترتیب، کار را با سه سؤال از خودتان شروع کنید:

چه تفاوت‌هایی بین تصور شما از خودتان، و نگاه دیگران به شما وجود دارد؟

مثل همه‌ی موارد دیگری که یاد می‌گیریم، اینجا هم اولین قدم این است که به یک واقعیت ابتدایی برسیم: خودشناسی شما (اینکه خودتان را چگونه می‌بینید) با شهرت شما (اینکه دیگران چگونه شما را می‌بینند) تا چه حد متفاوت است.

این موضوع در زمینه‌ی هوش هیجانی، ‌اهمیت فوق‌العاده زیادی دارد. چراکه ممکن است واقعاً در مورد عناصر احساسی تعاملاتمان اشتباه کنیم. به‌عنوان‌مثال بیشتر ما فکر می‌کنیم شنونده‌ی خوبی هستیم، درحالی‌که واقعاً این‌طور نیست. اگر خودمان را با یک معیار خارجی مقایسه نکنیم، هرگز نمی‌فهمیم که اعمال ما چگونه عملکرد و کارایی را تحت تأثیر قرار می‌دهند. با دریافت بازخورد از دیگران، شاهد و مدرک محکمی در دست داریم که چگونه باید رفتارمان را تغییر بدهیم و در ضمن، انگیزه‌ی این کار را هم به دست می‌آوریم.

علاوه بر این، هوش هیجانی برخلاف IQ، در یک نمره‌ی منفرد تعریف نمی‌شود. شما نمی‌توانید بگویید که هوش هیجانی  خوب یا بدی دارید. هوش هیجانی چهار جنبه‌ی مختلف دارد و ممکن است ما در برخی از این زوایا بهتر از سایرین باشیم: خودآگاهی، مدیریت شخصی، آگاهی اجتماعی و مدیریت روابط. بین این حوزه‌ها، ۱۲ مهارت اکتسابی و آموختنی وجود دارد.

بهترین راه برای شناخت فاصله‌ی میان «درک ما از خویشتن» و «شهرت ما»، دریافت بازخورد ۳۶۰ درجه است که چندین جنبه از هوش هیجانی را نمایان می‌کند. صرف‌نظر از اینکه چه راهکاری را برای دریافت بازخورد انتخاب می‌کنید، باید بازخورد را روی «توسعه» متمرکز کنید نه ارزیابی عملکرد (بازخوردی که در حوزه‌ی ارزیابی عملکرد صورت می‌گیرد، ممکن است نتایج واقعی را منحرف کند). در این صورت دقیقاً و به‌طور مشروح متوجه می‌شوید که در چه حوزه‌هایی، دیگران دید متفاوتی نسبت به شما دارند.

همان‌طور که اشاره شد، باید بدانیم که از یک منظر خارجی، اعمال شما، چگونه روی روابط و کار شما تأثیر می‌گذارد. به این منظور راه دیگری نیز وجود دارد و آن، کار کردن با یک مربی است. به کمک یک مربی می‌توانید لایه‌های بیرونی ذهنتان را کنار بزنید. سپس می‌بینید که مفروضات و روایات شخصی شما، چگونه علیه خودتان کار می‌کنند. برای پیدا کردن یک مربی خوب و واقعی، وقت بگذارید و تحقیق کنید. در این زمینه‌ی خاص، تخصص مربی با مدرک و گواهینامه اثبات نمی‌شود. اگر نمی‌توانید مربی خوبی بیابید، باید یک شریک یادگیری پیدا کنید. مثلاً یک همکار مورد اعتماد که به نظرات او اعتماد دارید و درعین‌حال قادر است شما را از تعصبات و فرضیات همیشگی‌تان آگاه کند.

چه چیزی برای شما اهمیت دارد؟

هنگامی‌که از یک مربی یا هر فرد واجد صلاحیتی بازخورد گرفتید، متوجه می‌شوید که چه ویژگی‌ها، رفتارها و خصوصیاتی را باید بهبود دهید. اما درعین‌حال اهدافتان را فراموش نکنید: حوزه‌های عملکرد فعلی که می‌خواهید در آن‌ها پیشرفت کنید، یا مقصدی که برای آینده‌ی خود در نظر گرفته‌اید. وقتی‌که در حال تقویت مهارت‌های هوش هیجانی هستید، اگر صرفاً روی کارهای توصیه‌شده از طرف رئیس، مدیر یا همکاران متمرکز شوید، فرصت و مزیت بزرگی را از دست می‌دهید. هوش هیجانی، بی‌نهایت روی ذهن شما تأثیر می‌گذارد و بهتر است آن را روی امور بسیار مهم مثل تغییر عادت‌های بلندمدت متمرکز کنید. چراکه یادگرفتن مهارت‌هایی مثل بودجه‌بندی، بسیار ساده‌تر است.

به‌عبارت‌دیگر، باید حوزه‌هایی را برای کار کردن انتخاب کنید که فصل مشترک بازخوردهای دریافت شده و اهداف مهم شما هستند. از خودتان بپرسید: آیا می‌خواهید با بهره‌گیری از توانایی‌های خود، به جایگاهی مدیریت/ رهبری برسید؟ آیا می‌خواهید یک عضو مؤثرتر در تیم باشید؟ تأثیر مثبت بیشتری داشته باشید؟ خودتان را بهتر مدیریت کنید؟ یا روی اهداف مهم متمرکز بمانید؟ لزوماً نباید اهداف حرفه‌ای را انتخاب کنید. آیا می‌خواهید با همسر یا فرزندتان رابطه‌ی بهتری داشته باشید؟ اگر تأثیر عادت‌های فعلی EI خود را بر اهدافتان درک کنید، باانگیزه‌ی بیشتری به تقویت هوش هیجانی خود ادامه می‌دهید. 

به‌عنوان‌مثال، شما بازخوردی دریافت می‌کنید مبنی بر اینکه شنونده‌ی خوبی نیستید. بجای اینکه این ایده را یک حمله در نظر بگیرید یا آن را به دست فراموشی بسپارید، یک‌قدم به عقب بردارید و اهدافتان را مرور کنید. شاید شما می‌خواهید روابط، درک و معاشرت‌های مؤثرتری داشته باشید. گوش دادن چگونه به شما کمک می‌کند این کارها را انجام دهید؟ اگر از این دریچه به بازخوردها نگاه کنید، آن‌ها را به‌جای تهدید، فرصتی برای حرکت به سمت اهداف می‌بینید.

برای رسیدن به این اهداف به چه تغییراتی نیاز دارید؟

پس‌ازاینکه برخی از مهارت‌های هوش هیجانی را انتخاب کردید؛ باید اقدامات خاص و ضروری آن را شناسایی کنید. برای مثال اگر تصمیم گرفتید به یک شنونده‌ی بهتر تبدیل شوید، ممکن است زمانی که به مخاطب صحبت می‌کنید، کمی مکث کنید. پیش از پاسخ دادن به حرف او خوب گوش دهید. بررسی کنید که ایده‌ی او را متوجه شده‌اید. درواقع جریان را خاص نگه‌دارید. این روند به عادت هدف‌گذاری شده‌ی شما کمک می‌کند.

شما همچنین باید از هر فرصت طبیعی (هرچند کوچک) برای بهبود مهارت‌های خود استفاده کنید. طی این پروسه، مغز خود را تمرین می‌دهید که به موقعیت‌های مشابه سابق، واکنش‌های متفاوتی نشان دهد. طبق اصل نوروپلاستی، هرچه یک مدار مغزی مفروض بیشتر مورداستفاده قرار بگیرد، اتصالات آن قوی‌تر می‌شوند. ازآنجاکه در بحث تغییر عادات، مغز بین خانه و کار تفاوتی قائل نمی‌شود، در خانه نیز مانند محیط کار تمرین کنید. همان‌طور که با رئیس یا سرپرست بخش صحبت می‌کنید، با همسر، فرزند یا شریک خود نیز به تمرینات ادامه دهید.

پیگیری همه‌ی فرصت‌هایی که برای تغییر عادات می‌توان از آن‌ها استفاده کرد، به کمی آگاهی و توجه نیاز دارد. در ابتدا باید واقعاً تلاش کنید (و ممکن است کمی عجیب هم به نظر برسد). اما هر بار که این کار را انجام می‌دهید، اتصالات این مسیرهای جدید در مغز شما قوی‌تر می‌شود و رویکرد جدید شما را ساده‌تر می‌کند. خیلی زود به‌صورت طبیعی وقتی با کسی صحبت می‌کنید، دیگر حرف او را قطع نمی‌کنید تا واکنشی هیجانی نشان دهید. شما با تأمل و صبر سکوت می‌کنید و پس از خوب شنیدن، آگاهانه پاسخ می‌دهید. سرانجام یک روز به یک ویژگی برتر می‌رسید: عادت جدید به‌طور خودکار انجام می‌شود، بدون اینکه مجبور باشید تلاش کنید. درواقع عادت جدید، جایگزین عادت قدیمی و به پیش‌فرض مدار مغز شما تبدیل‌شده است.

در اینجا نیز حضور یک مربی، در طول مسیر به شما کمک می‌کند، مخصوصاً مربیانی که به‌طور تخصصی در زمینه‌ی هوش هیجانی تعلیم‌دیده‌اند. یک مربی حرفه‌ای به شناخت روایت‌های شخصی و الگوهای ذهنی که شما را از مسیر منحرف می‌کند، کمک می‌کند. همچنین در روزهای سختی که فشارهای زندگی شما را به عقب برمی‌گرداند، صحبت‌های مربی یاریگر خوبی خواهد بود.

با پاسخ دادن به این سؤالات و تغییر واکنش‌های همیشگی، درراه شناخت و کنار زدن عادت‌هایی قدم برمی‌دارید که به شما خدمت مثبتی نمی‌کنند. سپس آن‌ها را به عادت‌های جدید و مفیدی تبدیل می‌کنید که تسریع‌کننده‌ی موفقیت و پیشرفته‌ای جدید هستند.

منبع :  زومیت

لینک مطلب: https://www.eranico.com/fa/content/91421