غیبت فرماندهی در تجارت خارجی
دغدغههای ورود به بازارهای منطقه ناشی از نبود فرماندهی واحد در تجارت خارجی کشور است؛ محمدرضا مودودی معاون توسعه صادرات و خدمات سازمان توسعه تجارت بر این باور است که یک نهاد باید در کشور برای تجارت خارجی برنامهریزی کند.
درحالیکه هم اکنون این وظیفه در سطح تمام وزارتخانهها پخش شده است. در نتیجه سازمان توسعه تجارت نمیتواند به تنهایی در مورد معضلات تجاری تصمیم بگیرد. معضلاتی که بخشی از آن به رویکردهای نامناسب صادراتی برمیگردد. از سوی دیگر سازمان توسعه تجارت، رویکرد ورود به بازارهای جهانی را تغییر داده و الحاق به پیمانهای منطقهای را نسبت به الحاق به WTO در اولویت قرار داده است.
هرچند رویکرد جدید این سازمان با انتقادات فراوانی روبهرو است؛ اما مودودی، به نمایندگی از متولیان دولتی تجارت در گفتوگوی خود در این باره از زوایای دیگر، توضیحاتی را ارائه داده است. او معتقد است که ایزوله شدن ایران در محیط بسته اقتصادی مانع از ورود به بازارهای جهانی میشود. اتفاقی که در دوره تحریمها نیز رخ داد و هنوز هم آثار آن در اقتصاد کشور پیدا است. ایزوله شدن موجب شده تا به سمت تولید داخلی پیش برویم و برنامهای برای تولید صادراتمحور نداشته باشیم. از سوی دیگر در دادوستدهای بینالمللی برای واگذاری یک بازار به طرف مقابل، با مشکل مواجه شویم. چراکه همیشه میخواهیم فروشنده باشیم و زمانی که سایر کشورها میخواهند کالایی را به ما بفروشند، بهدلیل تولید مشابه داخلی و در خطر دیدن بازار داخلی، مانع میشویم. این موضوع نمیتواند ایران را در روابط تجاری موفق کند. آنچه موجب شده تا کنون رژیم تجاری کشور نیز نهایی نشود همین موضوع است. به این معنا که توافقی برای واگذاری یک یا چند بازار در روابط تجاری وجود ندارد. بنابراین مشکل الحاق به پیمانها و سازمان تجارت جهانی، ریشههایی عمیقتر از تغییر سیاستها دارد. ضمن اینکه او معتقد است که کشورهای دنیا با رویکرد جدید، الحاق به پیمانها را در دستور کار قرار دادهاند.
سازمان توسعه تجارت چندی پیش باب یک مساله را باز کرد و آن ورود به پیمانهای منطقهای بود. ورود به این پیمانها چه پیشنیازهایی دارد؟ البته انتقاد نسبت به این پیمانها زیاد است و اکو بهعنوان پیمان ناموفق ایران مورد خطاب منتقدان است.
در برخی پیمانها مانند اکو مسائل تجاری چندان مطرح نیست و بیشتر مسائل سیاسی پررنگ است. با بعضی از کشورهای عضو اکو هم رابطه خوبی داریم. اما یکسری موانع بینالمللی وجود دارد که ربطی به این پیمانها ندارد. مثل روابط کارگزاری بانکی که به پیمانهای منطقهای بر نمیگردد. از سویی ما باید ببینیم که آیا اکو برای ما بازار بزرگی را ایجاد میکند؟ بهعنوان مثال درحال حاضر تمرکز ما بر بازار اوراسیا است. بهدلیل حجم بزرگی که دارد. باید برای الحاق به WTO و پیمانهای منطقهای به یک نکته توجه شود. واقعیت این است که مسیر رشد و توسعه بسیاری از کشورها از توسعه روابط تجاری آنها با سایر کشورها شکل گرفته است.
ایزوله شدن ما در یک فضای بسته اقتصادی که ما را به نگاه به تولید داخل محدود میکند، ایران را از ویژگیهای اقتصاد جهانی دور کرده است. متاسفانه در سالهای گذشته بهدلیل تحریمها ایران به این وضع دچار شده است. حتی پیوستن ما به اتحادهای پولی-بانکی به تاخیر افتاده که شاید بخشی از آن مربوط به فشارهای آمریکا باشد. بخش دیگری از آن به این موضوع برمیگردد که در سالهای تحریم، استانداردها و تکنولوژیهای بانکی تغییرات زیادی داشته و باید زمان بگذرد تا ما بتوانیم این تکنولوژی را وارد ایران کنیم. تحریم در اصل ما را از بینش جهانی شدن و بینالمللی شدن دور کرد. ما کشوری هستیم که با این مفاهیم جهانی بیگانه هستیم. اثرات آن را در کشورهای هدف تجاری میبینیم. مثلا با کشورهای عراق و افغانستان بهدلیل اینکه کاملا سنتی با ما تجارت دارند، توانستهایم تعامل خوبی داشته باشیم.
ولی وقتی وارد بازار جدیدی مثل روسیه و قطر میشویم که جنس روابط تجاری آنها مدرن و به روز است، دچار مشکل میشویم. در نتیجه نمیتوانیم از آن فرصتها به خوبی استفاده کنیم. این فرصتسوزی به این معنی نیست که دولت نمیخواهد یا بخشخصوصی تمایلی ندارد. ادبیات اقتصادی ما با دنیا مشترک نیست. آنچه ما از بازارهای هدف میخواهیم با آنچه دنیا از مشتریمداری میبیند با هم متفاوت است. از این منظر به نظر من نکته مهم این است که با ادبیات اقتصادی دنیا آشنا شویم. الحاق به این پیمانها و الحاق به WTO راه این گفتمان را برای ما تسهیل میکند.
چرا سازمان توسعه تجارت، الحاق به WTO را در اولویت کاری خود قرار نداده و انعقاد پیمانهای منطقهای در دستور کار این سازمان قرار گرفته است؟
من دو موضوع متفاوت را در کنار سوال شما مطرح میکنم. نخست اینکه جهانی شدن مثل یک موج بود که دارد به ساحل خود نزدیک میشود. ما اما مثل امواجی هستیم که تازه میخواهیم به ساحل برسیم. این روزها از کشورهایی که عضو WTO هستند، انتقادات شدیدی را میشنویم. آنها فکر میکنند جهانی شدن کارکرد خود را از دست داده و WTO چیز جدیدی برای توسعه بازارها ندارد. همه میخواهند در این بازارها صادراتی باشند. حالا ایران را در نظر بگیرید. ما در ایران همه کالاها را تولید میکنیم. بنابراین زمانی که قرار باشد کالاهایی وارد کشور شود، برای ورود آن مانعتراشی میکنیم. تبعات جهانی شدن در مورد ورود بی قید وشرط کالاها، موجب شده تا کشورها به سمت پیمانهای منطقهای پیش بروند. این رویکرد سازمان نیست؛ بلکه رویکرد جدید جهان است.
تفاوت پیمانهای منطقهای با عضویت در WTO این است که در پیمانهای منطقهای دو یا چند کشور عضو پیمان، نیازهای کشورهایشان را تعریف میکنند و برای تامین آنها به ازای گرفتن یک بازار، بازاری را در اختیار سایر کشورهای عضو پیمان قرار میدهند. اما در جهانی شدن نمیتوان بازار را با کسی تقسیم کرد. جهانی شدن بر شاخص رقابت تاکید دارد. یعنی هر کشوری میتواند و قدرت بیشتری دارد، کالاهای خود را بفروشد. در این شرایط یک کشور میتواند تمام محصولات خود را صادر کند. امکان دارد در یک بازار، مصرفکننده، کالاهای آن را نپذیرد. اما در پیمانهای منطقهای مزیتهای نسبی و رقابتی کشورها به اشتراک گذاشته میشود.
آیا گفتههای شما به معنی انکار کارکرد WTO است؟
خیر؛ هیچکس نمیتواند کارکرد سازمان تجارت جهانی را انکار کند. حتی برخی معتقدند با توجه به اینکه اقتصاد ایران هنوز رشد و توسعه نداشته، عضویت در WTO میتواند موجب هجوم کالاهای مصرفی شود. این امر موجب نابودی صنایع داخلی ما میشود. من با این دیدگاه مخالفم؛ چراکه این اتفاق در شرایطی میافتد که ما در برابر جهانی شدن منفعل عمل کنیم. در صورتی که یکی از پارامترهای اصلی جهانی شدن این است که سرمایهگذاری را برای کشورها هموار میکند. بنابراین همه دنیا این را میدانند که زمانی که عضو WTO میشوند بستر کلان برای حضور سرمایهگذارها در کشور فراهم میشود.
در مساله رژیم تجاری هم با ایران بسیار عملکرد کندی دارد. چرا هنوز نتوانستهایم رژیم تجاری را تدوین کنیم؟
ما در رژیم تجاری باید بدانیم که چه کالایی را بهجای چه کالایی میتوانیم معامله کنیم. ما کشوری هستیم که در اوایل انقلاب تغییر رویکرد داشتیم. بهدلیل تحریمهایی که شکل گرفت، به سمت داخلیسازی حرکت کردیم. واحدهای صنعتی بسیاری را در مناطق دور افتاده بدون توجیه اقتصادی ایجاد کردیم فقط به این دلیل که به دو هدف ما پاسخ دهد؛ یکی اشتغال، یکی خودکفایی. حالا به ناگهان در دهه 90 با بحث جهانی شدن و بزرگ شدن اقتصاد و تجارت خارجی روبهرو شدیم. فرض کنید ایران با کشورهای دیگر قصد دارد قرارداد مشارکت ببندند. وقتی سر میز مذاکره مینشینیم و نوبت به تقسیم بازار میرسد، به مشکل بر میخوریم. مثلا یک کشور به ما میگوید بر اساس پیمانی که با شما داریم، شکلات و شیرینی ایرانی میتواند با تعرفه صفر وارد شود. اما وقتی نوبت به ایران میرسد که بخشی از بازار خود را به کشور مقابل واگذار کند، بهدلیل آنکه تمام محصولات را در داخل تولید میکند، هرچند که غیررقابتی باشد، نمیتواند در این باره تصمیم بگیرد.
این یک پارادوکس در روابط بینالمللی است. ما حاضر نیستیم چیزی را ببخشیم؛ ولی میخواهیم تجارت داشته باشیم. به افغانستان 2 و نیم میلیارد دلار صادرات داریم. اما در ازای آن 20 تا 30 میلیون دلار از آنها کالا وارد میکنیم. اگر این کشور تمام مرزهایش را به روی ایران ببندد، حق دارد. چراکه روابط تجاریاش با ایران دو سویه نیست. همین اتفاق در روابط ما با سایر کشورها میافتد. هرآنچه میخواهند به ایران صادر کنند را نمیخواهیم؛ چون در داخل کشور تولید داریم. حتی آنچه تولید نمیشود و کشورهای دیگر قصد دارند به ایران بفرستند نیز از ترس اینکه جایگزین مشابه ایرانیاش شود، جلوی آن را میگیریم.
آن تعللی که در تدوین رژیم تجاری حس میشود، ناشی از همین موضوع است. ما یک پارادایم ذهنی داریم به نام حمایت از تولید داخلی. اما هیچگاه نمیگوییم حمایت از تولید صادراتی. وقتی بحث حمایت از تولید داخلی باشد، کالایی که بسیار مرغوب است و در کشور دیگر تولید میشود، اجازه واردات ندارد؛ ولی مشابه بیکیفیت آن در داخل کشور، میتواند توزیع شود. این امر موجب میشود تولیدکننده داخلی هم بدون واهمه از اینکه رقیبی وارد بازارش شود، نسبت به بهبود کیفیت محصولاتش اقدامی نکند. تجربه جهانی نشان میدهد دولتها در یک مقطع از تولید داخلی حمایت کردند و پس از آن درهای اقتصاد را باز گذاشتند. اما در کشور ما این حمایت وجود دارد و درها نیز هیچگاه باز نمیشود. باید تکلیف را با خودمان روشن کنیم. بگوییم که ما در 10 تا 20 صنعت مزیت رقابتی داریم. تمام انرژی خود را به آنها معطوف کنیم. بعد از آن تعرفه واردات در سایر کالاها را کاهش دهیم که دنیا هم بتواند به ما صادر کند.
درحالحاضر سازمان توسعه تجارت بهعنوان متولی تجارت خارجی کشور است. بنابراین بهتر است شما وارد گود شوید و برنامهریزی کنید.
درد بزرگتر ما در تجارت خارجی نبود فرماندهی در تجارت خارجی است. یک نفر باید در تجارت خارجی تصمیم گیرنده و برنامه ریز و مجری باشد. ولی الان این موضوع در سطح وزارتخانهها پخش شده است. البته همه میخواهند از تولید و صادرات حمایت کنند؛ اما چون وحدت فرماندهی وجود ندارد، نمیتوانیم به نتیجه مطلوب برسیم. تعدد مراکز موازی تصمیمگیری ایجاد مشکل میکند. در نتیجه سازمان نمیتواند به تنهایی تصمیم بگیرد.
تنوع بازارهای صادراتی در توسعه صادرات از اهمیت ویژهای برخوردار است. اما بازارهای ایران چندان متنوع نیستند و شاید یکی از دلایلی که تجار ایرانی در بازارهای بینالمللی چندان کارنامه خوبی ندارند، به همین موضوع برمیگردد. از چه زمانی بازارهای ایران محدود شدند؟
متاسفانه در پایان دولت دهم 85 درصد صادرات کل کشور به 8 کشور محدود شده بود و تنوع بازارهای صادراتی از بین رفت. اما در سال 95 تنوع صادراتی را به 15 کشور رساندیم. بازارهای اروپایی هم جزو همین تعداد هستند. این درحالی است که تقریبا در دولت دهم بازارهای اروپایی ما حذف شده بودند و حتی کشوری مثل کرهجنوبی و ژاپن که کشورهای آسیایی هم هستند در این شرایط از ایران جدا شدند.
بیشتر، مواد اولیه را به این 8 کشور صادر میکردیم؟
مواد واسطهای و مواد مصرفی عمده مواد صادراتی ما بود. مثلا به کشورهایی مثل عراق کالای مصرفی صادر میکردیم. این کشور جزو بازارهای خوب ما است. همینطور افغانستان هم بازار خوبی برای کالاهای ایرانی است.
بحث دیگری که برخی از فعالان اقتصادی مطرح میکنند در مورد تراز تجاری است. بعضی از کارشناسان اعتقاد دارند که تراز تجاری ایران بدون احتساب میعانات گازی و پتروشیمی همچنان منفی است و از زمانی که این اقلام به صادرات غیرنفتی افزوده شده، ارقام صادرات بالاتر رفته است. نظر شما در این باره چیست؟
فقط در ایران است که صادرات نفتی و غیرنفتی تفکیک شدهاند درتمام دنیا فقط صادرات مهم است. اما در ایران صادرات نفتی، غیرنفتی و خام داریم. انگار دوست داریم تقسیمبندی داشته باشیم. در حالی که مهم، صادرات است. نفت و گاز و میعانات و پتروشیمی، همگی صادر میشوند. این تقسیمبندی عملا هیچ خاصیتی ندارد. فقط مسیر را گم میکنیم. یکسری پارادایمهای واقعیتری در پشتپرده هست که باید به آنها جواب بدهیم. درگیری با این تقسیمبندیها و آمار و ارقام، ما را از اصل استراتژی دور میکند. ایران در صادرات کشور جوانی است و نباید خود را با کشوری مانند اسپانیا که از گذشته این کار را انجام میداده مقایسه کند. ما توانستهایم نسبت به پیشینه خودمان، رشد 1000 درصدی را در صادرات داشته باشیم. اما آیا این رشد را در زیرساختها نیز ایجاد کرده بودیم که موجب این میزان رشد شده است؟ آیا در نوع نگاه دولتی در کشور هم به همین میزان تغییری ایجاد شده بود؟
آیا بخشخصوصی ما هم همین میزان رشد داشته است؟ این اتفاقات هیچ کدام نیفتاد. ولی موضوعی که موجب شد تا رشد 1000درصدی ما نسبت به قبل از انقلاب رقم بخورد، ناشی از چند عامل بیرونی بود. یکی اینکه عراق از دست صدام آزاد شد و بازار مستعدی برای ما ایجاد شد. دوم اینکه افغانستان از دست طالبان آزاد شد و به بازارهای صادراتی ما افزوده شد و سوم اینکه پتروشیمی جزو محصولات صادراتی ما بود که به مرحله نهایی رسید و تولید شد. این موارد به جهش صادراتی ایران کمک بزرگی کردند. این موضوع نشان میدهد که وقتی در یک صنعت مزیت دار سرمایه کنیم، میتوانیم جهش داشته باشیم وگرنه اگر پتروشیمی را حذف کنیم، آمار تغییر میکند. اما نکته مهم این است که باید بدانیم برای ادامه دادن صادرات در چه صنایعی سرمایهگذاری کنیم.
اروپا در یک زمانی صادرکننده اقلام مصرفی به ایران و دنیا بود. امروز ایران همه اقلام مصرفی را در داخل کشور تولید میکند. اروپا در این شرایط نوع نگاه خود را تغییر داده است. الان در دانش فنی و تکنولوژی سرمایهگذاری کرده است. از سویی جغرافیای صادراتی خود را گسترش میدهد. آمریکا تراز تجاریاش نزدیک به 700 میلیارد دلار منفی است. در ژاپن این عدد به 40 تا 50 میلیارد دلار منفی میرسد. آیا این کشورها به لحاظ اقتصادی نابود شدهاند؟ خیر. ما نمیتوانیم بگوییم که آمار صادرات آمریکا تنها آن کالایی است که از مرزهایش خارج میشود. باید ببینیم سهم کشوری مانند آمریکا از بازار صادراتی مانند چین، کره جنوبی و ترکیه چقدر است؟ این یعنی تغییر جغرافیای صادراتی. اگر برای ما افغانستان یا عراق مهم است باید در این کشورها با مطالعه سرمایهگذاری کنیم.
همانطور که ما میخواهیم جذب سرمایه داشته باشیم، آنها هم در انتظار ورود سرمایهگذار هستند.
دقیقا همینطور است؛ ولی ما همیشه دوست داریم در بازار فروشنده باشیم و این نقطه ضعف ما است. فروشنده بودن بد نیست؛ اما آیا صادرکنندگان ایرانی میدانند که سبد نیاز 10 سال دیگر دنیا چیست؟ آیا ممکن است 10 سال دیگر هنوز محصولات نفتی در دنیا خریدار داشته باشد؟ امروز نرمافزارها بالاترین برندهای دنیا هستند. در گذشته شرکتهای نفتی این جایگاه را داشتند. از 10 شرکت اول دنیا 5 تا 6 شرکت، دیجیتالی هستند. بنابراین بازار دنیا از یک جنس دیگر است و ترکیب صادراتی درحال تغییر است. مارکتینگ دیجیتالی بخش عمدهای از بازارهای آینده دنیا را در اختیار دارند. ما باید با نگاه به آینده در زمینههایی وقت صرف کنیم که میدانیم میتوانیم در بازارهای 10 سال دیگر بفروشیم. مشکلی که الان با آن مواجه هستیم، ابتلا به آمارها است. ما در سطح سازمان و ملی مدام نگران این مساله هستیم که عدد 44 میلیارد دلار به عدد 43 تبدیل نشود. در صورتی که این عدد آنقدر کوچک است که نمیتوان برای آن یک برنامه راهبردی تصور کرد.
مسالهای که وجود دارد مساله سرمایهگذاریها در تمام صنایع است. سرمایههای زیادی در بخشهای مختلف تولید تقسیم شده است. در نتیجه اگر بخواهیم فقط یکسری از صنایع و تولیدات را صادرات محور بدانیم، ممکن است به لحاظ اشتغال هم دچار بحران شویم. بالاخره تکلیف این سرمایهها چه میشود؟
ما با این صنایع هیچ مشکلی نداریم و مانع ادامه حیاتشان نمیشویم. منتها این بنگاهها باید بفهمند که این دیوار امن پیرامون آنها همیشگی نیست. ما میگوییم که باید با نگاه صادراتی روی مگا پروژهها کار کنیم. برای مثال اگر فرض کنیم که لوازمخانگی برای ما یک پتانسیل مزیتی دارد یا باید بر تجمیع ظرفیتهای موجود تمرکز کنیم که کار بسیار سختی است یا بر ایجاد یک مجموعه بزرگ در حوزه لوازمخانگی سرمایهگذاری کنیم. در واقع اگر ما این دو کار را انجام دهیم، میتوانیم سهم بزرگی را در بازار 500 میلیونی پیرامونمان بهدست آوریم. این مگا پروژهها براساس مزیتهای منطقهای و حجم و دانش فنی شکل میگیرد. بهعنوان مثال، ایران در عرصه تولید شکلات، یکی از تولیدکنندگان خوب در دنیا است و الان یکی از مگاپروژههایی که دارد تعریف میشود در همین صنعت است. این صنعت میتواند یک برند بینالمللی ایجاد کند. درحالحاضر ما برند بینالمللی شناختهشدهای در دنیا نداریم. برای برندسازی بهتر است که شرکتهای کوچک با هم ادغام شوند تا مزیت رقابتی داشته باشند، اما در ایران هیچ شرکتی علاقه ندارد ادغام شود، صدمه ببیند یا شکست بخورد.
این موضوع مربوط به رویکردی است که در برندسازی داریم؟
این یک بحث کلیدی است. در دنیا درآمد معمولا در سه بخش تقسیم میشود. در طراحی، ساخت و تولید و در برندسازی. بیشترین درآمد متعلق به بخش طراحی و برندسازی و پایینترین درآمد متعلق به بخش ساخت و تولید است. در ایران ما مبتلا به ساخت و تولید هستیم. چرا باید زمانی که پوشاک تولید میکنیم رقیبمان بنگلادش باشد که کارگرانش با کمتر از یک دلار در روز کار میکنند؟ کدام ایرانی حاضر است که با کمتر از یک دلار در روز خیاطی کند؟ همین بلا را سر فرش ایرانی آوردهایم. این یک اشتباه استراتژیکی است که به آن مبتلا هستیم. ما باید از قدرت برند و قدرت طراحیمان استفاده کنیم. این دو بخش، بخشهای مغفول در ایران هستند که میتوانیم از آنها سود زیادی ببریم؛ اما از آنها غافل شدهایم. همیشه بهدنبال این هستیم که مثلا ببینیم چین با چه قیمتی کالا تولید میکند و ما با قیمتی از آن کمتر تولید کنیم.
با توجه به تمام آنچه شما گفتید، وزارت صنعت هدفگذاری مشخصی را برای افزایش صادرات غیرنفتی به میزان 25 درصد در سالجاری، در نظر گرفته است. در این هدفگذاری کدام محصولات و کشورهایی در اولویت قرار گرفتهاند؟
در سال 95، گرچه قرار بود 10 میلیارد دلار افزایش صادرات داشته باشیم که معادل 20 درصد میشد؛ اما ما به لحاظ وزنی 38 درصد رشد را تجربه کردهایم. قیمت جهانی افت کرد که ما نتوانستیم در این بخش به آن هدف برسیم. معتقدیم که ما هنوز ظرفیت برای رشد وزنی در صادرات داریم. محصولاتی مثل محصولات معدنی، محصولات پایه نفتی و خیلی از محصولات کشاورزی میتوانند به لحاظ وزنی این بخش را پوشش بدهند و 20 تا 25 درصد رشد را داشته باشند. برای این هدف هم به تفکیک کالا و حتی به تفکیک شرکت برنامه داریم و در استانهای مختلف در حال رصد هستیم. اما شاید مسائل غیر از اقتصاد مثل روابط سیاسی (آمریکا، برخی کشورهای عربی و اسرائیل تمایل ندارند که ایران در این زمینه رشد کند) که بر روابط بانکی ما اثر گذاشته است، منجر به نرسیدن به اهداف شود.
اگر مسائل سیاسی مانع نشوند، این ظرفیت برای ایران وجود دارد که به چشماندازش دست پیدا کند. البته تفاوت دیگری را هم در تجارت در نظر داشته باشید. سال 95، با سال 96 خیلی فرق میکند. در سال 95 ما یک انباشت کالایی را از سال 94 داشتیم که بهدلیل تحریمها نمیتوانستیم بفروشیم. در سال 95، یک دفعه با باز شدن فضای بعد از برجام، توانستیم ذخیره کالاهای سال 94 به علاوه کالاهای تولیدی سال 95 را در بازارها بفروشیم. اما در سال 96، افتی را در صادرات تجربه کردیم. این افت ناشی از این نبود که بخش اقتصادی ما ضعیف شده، بلکه به این دلیل بود که کالایی وجود نداشت. این نشان میدهد که ظرفیت ما، ظرفیت جهانی نیست. ظرفیتی مبتنی بر نیاز داخل است که اگر مصرف نشود صادر میکنیم؛ نه اینکه برای صادرات تولید کنیم. این نقطه ضعف ماست.
کدام کشورها را در اولویت خودتان قرار دادید؟
چین، کرهجنوبی، امارات، هند، عراق، ترکیه، افغانستان و... از جمله مقاصد صادراتی ما هستند. ضمن اینکه بلژیک در کشورهای اروپایی هم بخشی از صادرات ما را در برمیگیرد. ایتالیا، آلمان و فرانسه هم همینطور. کشورهای عضو CIS، هنوز بازار مستعدی است. کشورهای آفریقایی مثل کنیا و کشورهایی مثل بنگلادش هم در کنار هند ظرفیت برای کار کردن با ما را دارند و در این زمینه مشغول مطالعه هستیم. منتها از کشورهای مقصد صادراتی هشتم و نهم به بعد سهم صادراتی ما خیلی افت میکند. تقریبا از مقاصد پانزدهم به بعد، صادراتمان به زیر یک درصد میرسد. این امر نشان میدهد تجار ما بهصورت پراکنده کار میکنند و هدفمند نیستند. بخشخصوصی ما واقعا در این بخشخیلی ضعیف عمل میکند؛ چراکه بیشتر به بازار داخل نگاه میکنند. سال گذشته در برنامه پنجم آمده بود که یک در هزار فروش، سهم اتاق بازرگانی است. سوال این است که اتاق، چه خدماتی را به بخشخصوصی ارائه داده است؟ چرا در هیچ جای دنیا و حتی در مقاصد مهم دفتر نمیزند. همه خدمات را با 10 میلیون دلار میتوانست انجام بدهد.
البته بخشخصوصی هم در این زمینه به شما انتقاد دارد که رایزنان بازرگانی چندان فعال عمل نمیکنند.
چرا خودشان این کارها را انجام نمیدهند. رایزن، بحث سیاسی است که به لحاظ پروتکلهای بینالمللی محدودیت دارد. حتی وزارت خارجه در مورد رایزنها به ما هم سخت میگیرد. رایزنها باید یک دوره را بگذرانند. ولی چرا بخشخصوصی دفتر نمایندگی خود را در کشورها دایر نمیکند؟ پولی که از تجار در اتاق دریافت میشود تنها در قبال صدور یک کارت است؟ بنابراین بخشخصوصی هم باید از انفعال خارج شود.
-
آخرین اخبار
- اخبار بیشتر
-
آخرین مقالات
- مقالات بیشتر