امریکا زخم‌خورده ایران

در ساختار قدرت حاکم بر جهان یکسری قواعد رفتاری وجود دارد که از سوی دستگاه‌های دیپلماسی هنوز درک نشده است، به همین دلیل است که در مسائل بین‌المللی با خوش‌بینی مفرط مذاکرات آغاز می‌شود اما چندی بعد همه رشته‌ها پنبه می‌شوند. در همین رابطه باید به گفته‌های ترامپ توجه کرد. در سیاست خارجی امریکا یک اصل وجود دارد، کشوری که عضو مدار سیاسی امریکا بوده و بعد از مدتی از آن خارج می‌شود یا باید به مدار بازگردد یا آنکه ایالات متحده تمام تلاش خود را برای نابودی آن نظام و جایگزینی آن با سیستمی نزدیک به خود خواهد کرد. جمهوری اسلامی ایران، نظامی است که یکی از نزدیکان ایالات متحده در خاورمیانه را سرنگون کرد و در سال‌های متمادی هزینه‌های بسیاری را به امریکا تحمیل کرده است؛

نکتهای که در صحبتهای ترامپ هم چندین بار تاکید و تکرار شد. ناگفته پیداست که اقداماتی مانند اشغال لانه جاسوسی از مصادیق شکستن اتوریته امریکا در خاورمیانه بود که هنوز نیز داغ آن بر دل دولتمردان این کشور ابرقدرت تازگی دارد. تفاوت مهم ترامپ با دیگر پیشینیانش در این است که او محبوبیت کمی دارد و همچنین چشمانداز اقتصادی امریکا برای چند دهه بعد روشن نیست. درنتیجه او که با نگاهی تجاری وارد کاخ سفید شد، در ازای قرارداد ٣٥٠ میلیارد دلاری با سعودیها حاضر است نام جعلی خلیج فارس را به کار ببرد و کل توافق برجام را با خطر تعلیق مواجه کند. البته بر همگان روشن است که قرارداد عربستان با امریکا، باج سعودیها بود تا ایالات متحده بیش از پیش در مقابل ایران بایستد.
در این میان اختلافات نه تنها میان امریکا با قدرتهای دیگر افزایش پیدا کرده بلکه حتی در میان سیاستمداران امریکایی نیز اختلافات بسیاری به وجود آمده است. اما نمیتوان به چنین مسائلی دلخوش کرد و تصور داشت میتوان از شکافهایی از این دست به سود کشور بهره جست. اروپاییها نشان دادند با یک تهدید امریکا به سهولت راضی میشوند تمام شرکتهای خود را از ایران جمع کنند و بروند. این امر طبیعی نیز هست، امریکا همواره همه شرکتها را در مقابل دوراهی انتخاب میان همکاری با خود یا ایران میگذارد. هر چند اقتصاد امریکا آینده روشنی ندارد، اما حداقل تا چند دهه آینده یکی از بزرگترین اقتصادهای جهان خواهد بود و بازار مصرف سودآور و باثباتتر این کشور، میتواند برای هر فعال اقتصادی جذاب باشد. اروپاییها نیز با آگاهی از این ماجرا به شکل باجگیرانهای با ایران برخورد میکنند. مثلا انتظار فرانسه این است که بازسازی اقتصاد خود را با انرژی ارزان ایران و امتیازهای مالی سنگین پیش ببرد.

به بیان دیگر نه تنها اروپاییها، بلکه چین و روسیه نیز همواره تلاش کردند تا از میانه دعواهای ایران و امریکا امتیاز بگیرند و منافع خود را تامین کنند و در عین حال از هر عملی که میتواند امریکا را برنجاند، دوری کنند. از سوی دیگر تصور باطلی وجود دارد که گویا ایران میتواند شکافهای قدرتها را افزایش دهد. چنین خیالی خام است و غیرقابل درک نیست. همچنین باید توجه داشت فشار ترامپ بر ایران، به مساله کره شمالی هم باز میگردد. ترامپ نتوانست تهدیدات خود علیه این کشور را عملی کند و شکست سختی از کره خورد، به گونهای که برای چهره تحقیرشده امریکا، صحنه دیگری برای زورآزمایی پیدا شده است. نکته دیگری نیز باید مورد توجه قرار بگیرد، برجام یا تحریم به تنهایی نمیتوانند یک اقتصاد را نابود کنند یا آن را در مسیر توسعه قرار دهند. دلیل ائتلاف جهانی که یک دهه قبل علیه ایران شکل گرفت، تضعیف اقتصادی در دولتهای نهم و دهم بود. اگر اقتصاد ایران آن وضعیت آشفته را نداشت قطعا تحریمها تا این اندازه اثربخش نبودند. بنابراین برای بازسازی اقتصاد کشور قبل از هر چیز کشور نیازمند حداکثر استفاده از ظرفیت داخلی و ایرانیهای خارج کشور است. تحقق این امر نیازمند یک بازسازی واقعی در داخل است. اقتصاد ایران نیازمند جراحی عمیق و ریشهکنی فساد و شفافیت اقتصادی است. اقتصاد ایران در شرایط فعلی باید به طور قطع به بازسازی قواعد اقتصادی در داخل دست بزند، به گونهای که ظرفیتهای اقتصاد ایران به شکل دیگری باز مهندسی شود و فرصتهای حضور بخش خصوصی واقعی عملی شود و کشور بر منابع داخل تکیه کند. این امر امکانپذیر نمیشود مگر آنکه یک جراحی عمیق در ساختار اقتصادی کشور انجام شود. باید در مقابل قاچاق ایستادگی و آن را به هر قیمت متوقف کرد. فضای کسب و کار باید از حضور نهادهای قدرت پالوده شود و تمام ظرفیتهای موجود برای حضور بخش خصوصی و فضای رقابتی آماده شود. به بیان دیگر نه با کمک اروپا یا امریکا، بلکه تنها با زانوهای خود میتوان برخاستن را ممکن کرد.

منبع: اعتماد
مشاهده نظرات