دلایل مخالفت با ایجاد و توسعه صنعت فولاد در حاشیه کویر
حضور صنعتی راهبردی مانند فولاد میتواند با مصرف آب بسیار کمتری نسبت به بخش کشاورزی سنتی به تولید ملی و اشتغالزایی ناحیه آران و بیدگل کمک کند، پس چرا با گسترش آن مخالفت میشود؟ آیا این نوعی خشکاندیشی سبزگرایان نیست؟
دستکم دو پاسخ در اینجا به نظر میرسد:
۱- نادیدهانگاشتن معیارهای علمیِ جایابیِ بنگاههای اقتصادی - صنعتی: در مکانگزینی صنعتی (در اینجا فولاد) به دسترسی به چند عامل توجه میشود:١. فاصله تا منبع استخراج و تولید مواد اولیه (مواد خام یا شمش)؛٢. نیروی کار ماهر و نیمهماهرِ فعال و جویای کار؛٣. انرژی (گاز و برق)؛٤. آب (برای خنک/تمیزکردن)؛٥. دسترسی بازار مصرف (معمولا بازار مسکن)؛٦. راهوترابری (نیازِ تولیدِ محصولِ حجیم و وزین فولاد به ترابری ارزان),٧. علاوهبر عوامل بالا موارد دیگری مانند عرق ملی و محلی، عوامل روانشناسی و ذهنی و شاید مهمتر از همه اینها، نیروهای سیاسی میتوانند چنان نقشی داشته باشند که همه بدیهیات عقلانیت اقتصادی را کنار نهند.مطالعه دقیق و علمی مکانگزینی فولاد کویر به دادههای درست نیاز دارد، اما آن اندازه این اشتباه فاحش است که با نگاهی گذرا هم میتوان درست و نادرستی آن را تشخیص داد.
نگاهی به گوگلمپ/گوگل ارث ما را به شک میاندازد که چگونه عوامل ۱ و ۴ و ۵ و ۶ نادیده گرفته شده است؟ کنار دروازهای که گردشگران آفرودسوار را به سمت کویر مرنجاب هدایت میکند، روبهروی ساختمان اداره جنگلبانی منابع طبیعی، کمی آنسوتر، سقف آبیرنگ سوله بزرگ یک کارخانه مشاهده میشود. بله درست دیدهاید؛ آن ارتفاعات کنار کارخانه، تپههای پوشیده از ریگ است. از سرعت پیشروی ریگزار بگویم که دوبار در فاصله زمانی کوتاهی به اینجا رفتم که بار دوم راه خاکی با شن پوشیده شده بود و خودرو معمولی نمیتوانست از آن بگذرد. میزان دسترسی به انواع راههای آسفالت و راهآهن، موقعیت و چشمانداز بیابانی، دورافتادگی، فاصله تا مواد اولیه و بازار مصرف را از طریق تصاویر ماهوارهای گوگل میتوان از نظر گذراند. هر فردی ولو غیردانشگاهی که از تعصبات محلی خالی باشد، با دیدن این تصاویر جز خندهای تلخ و تکاندادن سر چه واکنشی میتواند نشان دهد؟ درحالحاضر خوشبینانه شاید با فشار طرفداران محیط زیست در رسانههای اینترنتی یا روشنبینی مسئولان یا مسائل پشت صحنه دیگر قرار است تخلیه منابع زیرزمینی کاهش یابد و پساب پالایششده کاشان در اختیار قرار گیرد. مسئلهای که اینجا مطرح میشود این است که با فرض صحت انتقال ۵۰ میلیون مترمکعبی آب زایندهرود برای مصارف آشامیدنی به کاشان، صرف هزینه و انرژی برای پالایش فاضلاب، آیا به حیلتی غیرمستقیم از آب زایندهرود برای مصارف صنعتی استفاده نشده است؟ آیا دستکم برای کاهش اثرات زیستمحیطی انتقال آب، نباید پساب مذکور به منابع زیرزمینی نفوذ یابد؟برای موارد ۲ و ۳ هم کافی است به آمار خرد و کلان سایتهای مرکز آمار و سازمانهای دولتی رجوع شود. قاعدتا تصمیمگیریهای اقتصادی- سیاسی دولت میگوید اولویت جایابی با نواحیای باید باشد که بیکاران بیشتری دارد. دراینباره باید گفت که با وجود صنایع فرش ماشینی، به نسبت شهرستانهای مجاور، درصد بیکاران دو شهرستان آران و بیدگل و کاشان پایین است و تا قبل از تشدید تحریمهای اقتصادی تا ۴ درصد هم کاهش یافته بود. کارگران کارخانجات و کارگاههای فرش معمولا در مشاغل دیگری، از جمله صنعت ساختمان، کشاورزی و خدمات نیز مشغول هستند و منبع درآمد نسبتا خوبی دارند. سطح امنیت شغلی و تأمین اجتماعی به نسبت خوب است، به اندازهای که به سبب قدمت صنایع نساجی، کاشان یکی از بالاترین پرداختیهای حقوق بازنشستگان تأمین اجتماعی را در استان اصفهان دارد.
۲- بیاعتنایی به پیوندهای صنعتی و تخصصیشدن نواحی: در مکانیابی صنعتی یکی از مباحث موردنظر که به صرفهجویی اقتصادی و تخصصیشدن نواحی کمک میکند، توجه به پیوندهای صنعتی است، بهنحویکه مثلا صنایع تبدیلی کشاورزی مثل گلابگیری (ایرانگلاب و کارگاههای سنتی گلاب) در کاشان میتواند به رونق پرورش گل و تولید گلاب و اسانسگیری گیاهان دارویی (مانند عرق نعناع)، تولید داروهای گیاهی و محصولات آرایشی و بهداشتی (باریج اسانس و عطاریها) یا به ترویج گردشگری کمک کند، اما درباره صنایع فولاد کویر از این دید تأثیر چندانی در پیشرفت صنعت شهرستان که عمدتا در زمینه فرش ماشینی است، ملاحظه نشده است. از این نظر اگر قرار باشد در اشتغالزایی و کارآفرینی این ناحیه اتفاقی نو رخ دهد، در زمینه منسوجات، فرش ماشینی، نختابی و احیای صنعت کهن فرش دستباف و نظایر آن باید باشد، نه فولاد. از دیرباز صنعت مزیت بیشتری نسبت به بخش کشاورزی و دیگر فعالیتهای اقتصادی آببر داشته و به اجبارِ شرایط محیطی، فعالیتهای اقتصادی به سمت صنایع تولید انواع منسوجات و فرش دستباف کشیده شده است، بهنحویکه با ترسیم مثلث بوژوگارنیه و شابو همچنان نقش غالب اقتصادی آن، صنعتی یا شدیدا صنعتی تعیین میشود.پرسشی که بیپاسخ میماند این است که توجیه این مکانیابیهای نادرست از نظر سیاسی چه میتواند باشد؟ چرا که از نظر اقتصادی، اکولوژیکی و اجتماعی کمتر پاسخ قانعکننده یا توجیهی میتوان یافت. پاسخی که به ذهن نگارنده میرسد این است:
۱- توجه به برابری زیستمحیطی به جای عدالت مکانی- فضایی: در بومشناسی مفصلا بحث میشود که برای حفظ زیستبومِ وابسته به چرخههای طبیعی آب و دستکم برای پایدارماندن توسعه انسانی باید حقابه طبیعت رعایت شود، چراکه محیط زیست بستر توسعه است و دستکاریهای افراطی یا حسابنشده میتواند تبعات اجتماعی – اقتصادی نامطلوبی بهجای گذارد. اما آنچه از رویکردهای توسعهای مدیران وقت بخش آب میتوان فهمید این است که آب به عنوان موهبتی الهی باید در تمام سرزمین به نحو یکسانی توزیع شود و شاید دلیل گسترش سدها و تونلهای انتقال آب همین نوع ویژه نگاه به طبیعت باشد. برای مثال اگر عدالت زیستمحیطی حکم میکند بهصورت خدادادی حدود ۵۰ درصد منابع آبی در خوزستان جاری باشد، این با رویکرد دسترسی برابر به منابع آب منافات دارد و باید به نواحی نیازمند انتقال یابد.
۲- تمرکزگرایی: درونگرایی، مرکزمحوری یا هر اصطلاح موقر دیگری که بتوان به جای تمامیتخواهی زیستمحیطی بهکار برد و تجربه یا بهانه جنگ و تهدید مداوم دشمن مانع میشود تصمیمگیران اقناع شوند که صنایع آببر مانند فولاد یا هر صنعت راهبردی دیگر، به پشت خاکریز طبیعی زاگرس یا حاشیه مرزهای بیدفاع دریای جنوبی انتقال یا گسترش یابد؛ حساسیتی که برای محیط زیست شکننده خزری کمتر است چراکه در جوار همسایه شمالی احساس میکنند امنیت بیشتری برقرار است.
« خبر قبلی
تجمیع کارتهای بانکی
خبر بعدی »
بانک مرکزی ضامن بخش خصوصی شود
-
آخرین اخبار
- اخبار بیشتر
-
آخرین مقالات
- مقالات بیشتر