چگونه می‌توان از یک «آزادکار» به «کارآفرین» تبدیل شد؟

شاید فکر کنید آزادکاری همان کارآفرینی است، درصورتی‌که هیچ شباهتی با هم ندارند. در کارآفرینی هیچ تعادلی میان کار و زندگی وجود ندارد و اگر مراقب نباشید کار تمام زندگی‌تان می‌شود.

اغلب افرادی که رویای کارآفرینی را در سر دارند فکر میکنند با انجام این کار میتوانند تعادل منطقیتری را بین زندگی شخصی و زندگی کاری برقرار کنند. بیشتر کارمندانی که ساعات کاری معمولی دارند بین ساعت ۹ صبح تا پنج بعدازظهر کار میکنند. یعنی درواقع منزل را ساعت هشت صبح ترک میکنند و ساعت ۶ عصر به خانه باز میگردند. گاهی اوقات زمانی که حجم کاری بالا باشد مجبور هستند بیشتر در شرکت بمانند و بین ساعت هفت تا هشت عصر به خانه میرسند. بعد از رسیدن به منزل مدت کمی فرصت دارند تا شام بخورند و برای آغاز یک روز کاری دیگر آماده شوند. بنابراین با خودشان فکر میکنند اگر کارآفرین شوند و کسبوکار خودشان را راهاندازی کنند میتوانند تعادل بهتری میان زندگی شخصی و زندگی کاری برقرار کنند. در ادامهی این مقالهی زومیت به بررسی بیشتر تفاوتهای آزادکاری و کارآفرینی همراه با توصیف داستان زندگی شخصی میپردازیم که تصمیم میگیرد کار کردن برای دیگران را رها کرده، ابتدا آزادکاری و سپس کارآفرینی را تجربه کند.

کارآفرینی و آزادکاری تفاوتهای زیادی دارند

بهعنوان مثال تصور کنید فردی که پیشتر روند کاری او را بررسی کردیم تصمیم میگیرد کار کردن برای دیگران را رها کند و آزادکار باشد. این فرد برند شخصی خودش را میسازد و با توجه به تجربهای که در این مدت کسب کرده است میتواند پروژههای مربوط به تولید محتوا، پیدا کردن مشتری و کپی رایتینگ چند شرکت را به طور همزمان پیش ببرد. این فرد ساعات کاری خود را کاهش داده است اما در عین حال درآمدش نسبت به شغل قبلی چندین برابر افزایش پیدا کرده است. این موقعیت شغلی ایدهآل تنها سه هفته دوام میآورد و فرد مورد نظر تصمیم میگیرد با کمک دوستش کسبوکار جدیدی را راهاندازی کند.

راهاندازی شرکت جدید

این شخص تصور میکند راهاندازی یک شرکت جدید میتواند درآمدش را افزایش دهد و تنها دو الی سه ساعت بیشتر نسبت به زمانی که آزادکار بود باید برای آن وقت بگذارد. درصورتیکه چنین طرز تفکری حتی به واقعیت هم نزدیک نیست. این دو بنیانگذار شرکت خودشان را با یک ایدهی جدید راهاندازی کردهاند اما نمیتوانند برای آن مشتری پیدا کنند و درنتیجه شکست میخورند. بنابراین مجبور هستند روزی ۱۴ ساعت زمان بگذارند و روی ایدهی جدید و پیدا کردن مشتریهای مورد نظر کار کنند. ناگهان احساس میکنند تمام چیزهایی که تا به حال برای آن زحمت کشیدهاند از بین رفته است.

لذت بردن از قهوهی صبحگاهی جای خودش را به قهوههایی میدهد که با عجله خالی میشوند تا انرژی لازم برای کار کردن تا دیروقت فراهم شود. احساس مسئولیت اجازهی استراحت به هیچکدام از دو بنیانگذار را نمیدهد و همهی زندگیشان در کار خلاصه میشود. بعد از گذشت چهار ماه کار بیوقفه اتفاقات خوبی پیش میآید و درنهایت شرکت با نام جدیدی کار خودش را آغاز میکند. بعد از روبهراه شدن کارها روند استخدام کارمند آغاز میشود و بنیانگذاران احساس میکنند با تقسیم وظایف، دوباره میتوانند به دوران خوش روزی دو تا سه ساعت کار برسند. تا اینکه با استخدام کارمند پنجم متوجه میشوند هیچ موقع نمیتوانند به آرزوی رویایی خود دست پیدا کنند. آنها دیگر آزادکار نیستند بلکه بنیانگذار شرکتی هستند که با سرعت زیادی پیشرفت میکند و این موضوع تا سالهای آینده ادامه خواهد داشت.

انتظارات نامناسب ممکن است برای هر کارآفرینی پیش بیاید

فکر میکنید کارآفرینی نسبت به زندگی کارمندی راحتتر است درصورتیکه اینطور نیست. فکر میکنید کارآفرینی یعنی زمان بیشتری برای خودتان خواهید داشت درصورتیکه اینطور نیست.

فکر میکنید کارآفرینی یعنی کسب درآمد با سرعت بیشتر درصورتیکه اینطور نیست. (حتی شاید لازم باشد در چند سال اول تمام درآمد خود را برای گسترش کسبوکار خرج کنید.)

فکر میکنید کارآفرینی برابر است با آزادی بیشتر درصورتیکه اینطور نیست.

یکی از بزرگترین چالشهای کارآفرینی برقرار تعادل میان کار و زندگی است

ساعات کاری یک کارمند معمولی از ۹ صبح آغاز میشود درصورتیکه یک کارآفرین باید روز خود را از ۶ و نیم صبح و با خواندن ایمیلهای کاری در موبایل آغاز کند. ترک کردن شرکت در ساعت پنج عصر عملا غیر ممکن است و حتی ممکن است زمانی که دفتر را ترک میکنید روز دیگری آغاز شده باشد. لیست انجام کارها نه تنها تمام نشده بلکه طولانیتر میشود. درواقع میتوان گفت مرز بین زندگی و کار به اندازهای کمرنگ میشود که نمیتوان اصلا آن را تشخیص داد. تعطیلات آخر هفته هیچ معنایی ندارند و حتی شاید مجبور باشید زمانی که با خانواده هستید باز هم به مشتریها فکر کنید. کارآفرینی یعنی برعکس شدن زندگی و انجام دادن کارهایی که تا به حال در زندگی خود انجام ندادهاید.

شاید با خودتان فکر کنید چنین فردی باید هرچه سریعتر کار خود را رها کند اما یک کارآفرین هرگز نمیتواند چنین کاری انجام دهد. کارآفرینان نسبت به کاری که آغاز کردهاند متعهد هستند و نسبت به افرادی که استخدام کردهاند و حتی مشتریهای شرکت احساس مسئولیت میکنند. آنها هرگز راضی نمیشوند کاری که آغاز کردهاند را رها کنند و این موضوع درنهایت میزان استرس و فشاری که دارند را افزایش خواهد داد.

اگر میخواهید کسبوکار خودتان را راهاندازی کنید یا در حال حاضر درگیر آن شدهاید باید بدانید که هیچ تعادلی میان کار و زندگی نخواهید داشت. شما تبدیل به کارتان میشوید و این تعریف کارآفرینی است. شرکت بدون حضور شما وجود نخواهد داشت و مشتریهایتان از برند دیگری خرید خواهند کرد. حتی کارمندان نیز بدون شما حاضر به کار کردن در شرکت نیستند و جذب محیط کار دیگری میشوند. این یعنی حجم کاری زیاد، فرصتی را برای استراحت فراهم نخواهد کرد و باید خودتان فکری برای این موضوع کنید. سعی کنید بین کار و زندگی تعادل ایجاد کنید تا بهرهوری بالاتری داشته باشید.

منبع: زومیت
برچسب ها: کارآفرینی
مشاهده نظرات