وابستگی دولت به مالیات باعث پاسخگو شدن بیشتر آن نزد مردم خواهد شد و استقلال از درآمد نفتی که گویی به توفیقی اجباری برای دولت تبدیل شده، باعث میشود ادوار تجاری ایران، دیگر مثل گذشته وابسته به نفت نباشد.
با این وجود، تصمیم اخیر سازمان امور مالیاتی برای گرفتن مالیات از پیش فروش سکه، با یک اما بزرگ روبهرو است و ضروری است برای رفع آن دولت تدبیر اتخاذ کند. اصل مالیات از فعالیتهای سفتهبازانه، درآمدهای اتفاقی و مالیات برعایدی سرمایه پذیرفته و غیرقابل خدشه است. اما در باره روش اجرای آن و حفظ اعتماد عمومی هم اتفاق نظر وجود دارد. دولت و بانک مرکزی در زمان معرفی برنامه پیش فروش سکه، خیال خریداران را راحت کردند که مالیاتی بر آن مترتب نیست. این مساله با نگاهی گذرا به دستورالعملهای پیشفروش و اظهارات مقامات آن زمان مشخص است. اینکه آن زمان دولت قصدی برای گرفتن مالیات نداشته از طریق مالیاتبندی فعلی مشخص است. اگر دولت آن زمان واقعا قصدش این بود چنین مالیاتی را اخذ کند، میتوانست این رقم ثابت را روی قیمت پیشفروش اضافه کند که چنین نکرده است. سازمان امور مالیاتی مدعی است، این مالیات بر عایدی سرمایه است. در حالی که از یک دولت مدعی شفافیت این بر میآمد که از همان ابتدا بگوید، گرچه مالیات ارزش افزوده ندارد، ولی نوع دیگری از مالیات وصول میشود. در آن زمان مصاحبههای متعددی شد که سکه از پرداخت مالیات ارزش افزوده معاف است و درباره احتمال اخذ نوع دیگری از مالیات اطلاعرسانی نشد.
حال بعد از گذشت حدود دو سال سازمانی مالیاتی قصد دارد از پیشفروش سکه مالیات اخذ کند. اما اجرای یکباره این سیاست بدون اطلاع اولیه با اعتماد مردم به سیاستگذار چه میکند؟ سوال این است که تا چه حدی باید به اعتبار دولت ضربه زد؟ سیاستگذار هماکنون نیز با مساله اعتماد روبهرو است. اخذ سیاستهای خلقالساعه هرچند دارای اصول درست باشد، منجر به شکست آن میشود. یک سیاست درست را باید همزمان با جلب و همراهی مردم اجرا کرد، نه آنکه با غافلگیری کردن مردم زمینهساز کاهش اعتماد به سیاستگذار شویم. تاکید میشود مساله ابدا مالیات گرفتن نیست، چرا که دولت میتواند از همین دادههای پیشخرید سکه برای سد کردن فرار مالیاتی افراد استفاده کند و هیچ انتقادی به آن نخواهد بود. مساله این است که سخنی به مردم گفته میشود و وقتی آنان به دولت اعتماد میکنند، کار دیگری انجام میدهیم. از منظر بسیاری، گویی دولت برای مردم تله جاسازی کرده است و شاید این بار دولت از آن بهره ببرد، اما در بسیاری از تحولات دیگر که برای به نتیجه رسیدن سیاستگذاری نیاز به اعتبار است، دیگر مردم حرف دولت را نمیخوانند. مشخص است که موضوع ابدا مالیات بر عایدی نیست، بلکه فشار بر منابع ریالی دولت باعث شده تا از هر جایی که میتواند، کسب درآمد کند، اما آیا به قیمت ضربه زدن به اعتماد و اعتبار دولت باید کسب درآمد کرد؟ اگر اعتماد میان فعالان اقتصادی و دولت از بین برود آیا دیگر سنگ روی سنگ بند میشود؟
دنیای اقتصاد