سادهترین خروجی این تصمیمات احتمال رشد قیمتها در بازار داخلی است ولی در شرایطی قرار داریم که بازار درحال فروشهای هیجانی است و زمان کافی برای اجرای این بخشنامههای قیمتی وجود ندارد.
طی هفتهجاری در جلسهای قیمت پیشنهادی یا همان قیمت پایه میلگرد ۱۱درصد بالاتر از متوسط بهای شمش در نظر گرفته شده است. همچنین در جلسه دیگری ضریب قیمت کنسانتره سنگآهن از 13/8 درصد قیمت شمش فولاد خوزستان به حداکثر ۱۶ درصد افزایش یافت که با توجه به هزینه حمل شرکتها از معادن مختلف، جزئیات آن در جلسات کارشناسی بین وزارتخانه و فولادسازان و معادن تعیین میشود. ضریب گندله هم از21.5 درصد قیمت شمش فولاد خوزستان به حداکثر ۵/ ۲۳درصد افزایش یافت. مبنای قیمت شمش فولاد خوزستان، میانگین ۳ ماهه نرخ سبد فروش داخلی و صادراتی این شرکت در کدال است. این دو خبر یکی به بازار فولاد با محوریت میلگرد باز میگردد و دیگری باز هم بازار فولاد را بهصورت غیرمستقیم دستخوش تغییر خواهد کرد و میتوان این داده را یک سیگنال افزایشی در نظر گرفت. این روند کلی به این معنی است که بازار باید این تغییرات جدید را بهصورت بنیادین بپذیرد اگرچه زمان اثرگذاری آن اغلب در میانمدت تا درازمدت خواهد بود یعنی در کوتاهمدت نباید انتظار چندانی در مورد اثرگذاری عمیق در بازار داشت ولی چرا؟
دلیل اصلی این ادعا را میتوان در واقعیتهای دیگری در بازار جستوجو کرد که اثرگذاری آنها بیش از نرخهای کشف شده در بورسکالا یا افزایش قیمت تمام شده مصنوعات فولادی است. بازار هماکنون با یک تغییر عمیق روبهروست که از مسیر تغییرات بهای ارز در بازار آزاد و سپس تغییر نرخ دلار در سامانه نیما رهگیری خواهد شد. سالهاست که بازار فولاد خود را با رشد مستمر قیمتها همراه با فرازوفرود نرخ همخوان کرده است. این یعنی روند افزایشی قیمتها در سالهای اخیر غالبا از مسیر رشد قیمت دلار محقق شده آنهم در شرایطی که حجم تقاضای موثر در بازار داخلی نه تنها تغییر چندانی نداشته بلکه اگر کسی ادعای کاهش تقاضای موثر را مطرح کند نمیتوان به وی خرده گرفت. این یعنی بازار مدتها رشد نرخ دلاری را نه تنها پذیرفته، بلکه باور کرده است اگرچه بهصورت مستقیم و به یک میزان، افزایش قیمت دلار را در نرخهای خود اعمال نکرده بود.
این روند کلی اهمیت جو روانی در بازار داخلی و انتظارات تورمی را حتی برای یک بازار مشخص هم اثبات میکند. حال در شرایطی قرار داریم که به نسبت گذشته هم حجم تولید افزایش یافته و البته ظرفیت تولید سریعتر از حجم تولید تقویت شده است. این یعنی کارخانههای بیشتری احداث شده ولی بخشی از ظرفیت نصب شده تولید آنها بهدلایل مختلف مخصوصا نبود تقاضای واقعی فعال نشده است. در این شرایط واحدهایی که هزینه تولید کمتر دارند یا از تحرک بازاریابی بالاتر برخوردار هستند موفق بوده و شاید برخی از واحدها حتی واحدهای باسابقه با عقبنشینی یا خشم بازار روبهرو شدهاند. این شرایط هنوز هم پایدار است و در روزهای آینده شاید اهمیت بیشتری پیدا کند.
در روزهای گذشته بهصورت مستمر شاهد افزایش قیمت دلار نیمایی بودیم ولی دیروز این نرخ هم وارد یک فاز کاهشی شد تا خود را با نوسان قیمت دلار آزاد هماهنگ کند. این درحالی است که احتمال تزریق بزرگتری از سمت صادرکنندگان به این سامانه را باید جدی گرفت یعنی به دلار نیمایی هم نمیتوان وابسته شد و بهتر است پتانسیل افت این نرخ را هم در نظر بگیریم. در بازارهای جهانی هم خبر مهمی از رشد قیمتها نیست و اگر این نرخ بتواند در سطوح فعلی یا کمی بالاتر از ارقام موجود خود را تثبیت کند یک موفقیت به شمار میرود. تمامی این موارد به معنی واقعی بودن روند فعلی در بازار داخلی و میل به کاهش قیمتهاست.
از سوی دیگر اعمال تخفیف در بازار آزاد به قدری گسترده شده که به قول معاملهگران در بازار سرمایه به چیزی همچون رِنج منفی شبیه شده است یعنی برخی از معاملهگران تنها قصد فروش دارند و قیمت دیگر برایشان اهمیت قبلی را ندارد. رنج منفی همیشه نگرانکننده است، زیرا نشان میدهد حرفهایگری از بازار رخت بربسته یا برعکس برخی از حرفهایهای بازار قصد دارند که از بازار خارج شوند یا کالاهایی بسیار ارزانتر از قیمتهای فعلی را در روزهای آینده خریداری کرده و حتی نرخهای پیشنهادی خود را بالاتر از قیمتهای آینده بهشمار میآورند. حال فرض کنیم بازار دلار را پایینتر از ارقام فعلی نرخگذاری کرده یا نگران است که محمولههای صادراتی دیگر قدرت رقابت با سایر کشورها را از دست بدهد، بنابراین یا حجم عرضه در بازار داخلی تقویت شده یا خریداران به جای عقبنشینی، فرسنگها دورتر از بازار ایستاده و تنها نظارهگر افت قیمتها هستند. این درحالی است که موتور محرک بازار فولاد یا همان سفتهبازی یا ورود و خروج سرمایه هم بیش از همه نگران اوضاع شده و با خروج سریع از بازار، گویی موتور محرکه بازار را به سمت عقب هدایت کردهاند. این شرایط اگرچه کاملا از التهاب معکوس در بازار حکایت دارد ولی چیزی که به وضوح مشاهده شده احتمال حمایت دادههای بنیادین از کاهش قیمتهاست یعنی جو روانی کاهش نرخ را مورد حمایت قرار میدهد.
در برابر این شرایط شاهد سیگنالهایی مبنی بر رشد نرخ در بورسکالا هستیم آنهم در شرایطی که بعضا قیمت شمش و میلگرد بهشدت به هم نزدیک شدهاند یعنی خرید شمش از بورسکالا و فروش آنهم در همان بازار با شرایطی مشابه نهتنها سودآور نیست، بلکه با احتساب هزینه حمل یک زیان جدی را به همراه دارد. این وضعیت را باید جدی گرفت، زیرا از لحاظ روانی نگرانیهای جدیدی را به همراه خواهد داشت. البته باید به این نکته نیز اشاره کرد که قیمتهای پایه در بورسکالا فقط برای آغاز معاملات است و عرضهکننده با آزادی عمل کامل میتواند قیمتهایی کمتر از نرخهای پایه را در بورس پذیرفته و حتی کمتر از بهای شمش به معامله بپردازد. این درحالی است که بخش مهمی از شمشهای عرضهشده در بورسکالا که البته با کیفیت بالایی هم تولید و عرضه میشود غالبا به منظور صادرات بهکار رفته و میلگرد تولیدشده از این شمش چندان هم در بازار داخلی عرضه نمیشود، بنابراین از پتانسیل رقابت و پذیرش نرخهای بالاتر از بازار داخلی برخوردار است. حال سوال اینجاست که شمشی که برای میلگردهای صادراتی بهکار میرود، چرا باید ملاکی برای نرخگذاری میلگردی باشد که قطعا در بازار داخلی معامله و مصرف میشود.
شاید اینبار هم قرار باشد بورسکالا چشمبسته تنها بخشنامهها را اجرا کند اما خروجی آن در نهایت کاهش محسوس حجم معاملات مقاطع فولادی در بورسکالا خواهد بود. آینده درستی یا نادرستی این ادعا را ثابت خواهد کرد ولی کاهش حجم معاملات بیش از همه به زیان بورسکالا خواهد بود و در گام دوم کل بازار و حتی عرضهکنندگان در بورسکالا را تحت تاثیر قرار میدهد آن هم در شرایطی که با این بخشنامهنویسیها هزینه تولید در بخش فولاد خام افزایش مییابد. البته ممکن است عرضهکنندگان اصلی به سادگی قیمتهای پایه بخشنامهای را رها کنند، زیرا تولیدکنندگان برجسته اصلا نیازی به خرید شمش از بورس ندارند و محصولات خود را بهصورت مستقیم از سنگآهن تولید میکنند که قیمت تمام شده کمتری دارند ولی سرنوشت نوردیها چه خواهد شد را فقط خدا میداند.
دنیای اقتصاد