بررسی تاریخ اقتصادی نشان میدهد که فقر در طول تاریخ وضعیت «طبیعی» اکثریت قریب به اتفاق افراد تشکیلدهنده جوامع بشری بوده و تنها در دوران جدید و شکلگیری دنیای مدرن از سده هجدهم میلادی به بعد، عمدتا در اروپای غربی، است که وضع بهطور محسوسی تغییر میکند. عامل اصلی این تغییر فراگیر شدن تدریجی نظام بازار آزاد و نظام سیاسی متناسب با آن است که ابتدا در هلند و انگلستان صورت میگیرد و به آنچه بعدها به آن انقلاب صنعتی اطلاق میکنند، منتهی میشود. در سایه این انقلاب است که بهرهوری تولیدات کشاورزی و صنعتی بهشدت بالا میرود و جوامع ثروتمند بهوجود میآیند؛ جوامعی که در آنها فقر عمومی رفته رفته رو به کاهش میگذارد و سطح رفاه عمومی افزایش مییابد. آدام اسمیت، بنیانگذار علم اقتصاد، نخستین توضیح درباره نقش آزادی در افزایش «ثروت ملل» را در کتاب خود با همین عنوان ارائه میدهد. استعاره معروف «دست نامرئی» بیانگر ساز و کار نظامی است که در آن اگر انسانها آزاد گذاشته شوند، جستوجوی اهداف یا منافع فردی، در چارچوب قواعد کلی (قانون)، در نهایت به منافع عمومی منتهی میشود. این پارادایم اصلی علم اقتصاد است که بهتدریج روی آن بنای باشکوهی از نظریههای به هم پیوسته ساخته میشود. اما از همان آغاز سوسیالیستها و برخی مخالفان محافظهکار دنیای مدرن با این دستاوردهای علمی و کلا نظام بازار آزاد به مخالفت برمیخیزند و آن را متهم به بیعدالتی و غیرانسانی بودن میکنند. البته، محافظهکاران طرفی از مخالفت خود برنمیبندند؛ ولی سوسیالیستها و در راس آنها کارل مارکس با طرح این ادعا که نظام بازار یا به اصطلاح «سرمایهداری» در مسیر پیشرفت تاریخی دستاوردهای مهمی داشته اما خود در نهایت به مانعی برای این پیشرفت تبدیل شده است، ایدئولوژی «ترقیخواهانهای» را بنیان میگذارد و طرفداران پرشوری در میان روشنفکران و تودههای مردم پیدا میکند.
آنچه موجب مقبولیت و محبوبیت این ایدئولوژی میشود اتفاقا ریشه در پیشرفتهای چشمگیر نظام بازار در خصوص افزایش ثروت ملل دارد که وجود فقرِ هر چند کمتر از قبل در جامعه را غیرقابل تحمل مینماید. زمانی که در گذشته نه چندان دور اکثریت قریب به اتفاق مردم در فقر بهسر میبردند و فقر وضعیتی طبیعی تلقی میشد قبح آن به چشم نمیآمد، اما وقتی بخشی از مردمان عادی توانستند از وضعیت فقر بیرون بیایند این پرسش برای روشنفکران بیخبر از علم اقتصاد و افکار عمومی پیش آمد که چرا بقیه هنوز در فقر بهسر میبرند. پروژه سوسیالیسم بیرون آوردن همه از فقر و برقراری «عدالت اجتماعی» بود و بر این تصور نادرست بنا شد که نظام بازار آزاد تنها به نفع سرمایهداران و وابستگان آنها است. از نظر آنها «سرمایهداری» نهتنها قادر به از بین بردن فقر برای اکثریت افراد جامعه نیست، بلکه موجب تشدید وضعیت نابسامان عمومی و بیعدالتی بیشتر میشود. سوسیالیسم ایدئولوژی خیالپردازانه محبوب روشنفکران ناآگاه به علم اقتصاد و تودههای عوام است و از لحاظ نظری و عملی هیچ دستاوردی نداشته است. سوسیالیسم هر گاه که درصدد اصلاح نظام بازار برآمده فقط آن را از کارآیی انداخته و هر گاه به ابزار انقلابی تبدیل شده فاجعه آفریده است. قحطیهای بزرگ سده بیستم میلادی عمدتا در اثر تعطیلی آزادیهای اقتصادی به علت جنگ، استعمار یا تلاش برای برقراری آرمان سوسیالیستی در روسیه، چین و برخی کشورهای آفریقایی رخ داده است. هندوستان پس از دست یافتن به استقلال (بعد از جنگ جهانی دوم) که تبدیل به کشوری دموکراتیک و دارای آزادیهای سیاسی و اقتصادی شد هیچگاه در تله قحطی نیفتاد، اما در همان دوران چین کمونیست با سرکوب آزادیها بهمنظور پیاده کردن سوسیالیسم، کشور را دچار قحطیای کرد که در نتیجه آن میلیونها نفر از گرسنگی تلف شدند. آمارتیا سن، اقتصاددان برنده جایزه نوبل که مطالعات مبسوطی درخصوص قحطی انجام داده است به این نتیجه رسیده که قحطی صرفا پدیدهای طبیعی ناشی از خشکسالی نیست، بلکه بیشتر محصول سیاستهای اقتصادی غلط و به محاق بردن آزادی است. این نتیجهگیری کاملا منبطق با آموزههای علم اقتصاد است. در واقع بنیاد علم اقتصاد بر اساس این کشف بزرگ نهاده شده که آزادی نوشداروی بیماری فقر است.
دنیای اقتصاد