در روابط بین الملل ، هیچ کشوری به دیگری اعتماد ندارد ؛ آنچه در روابط بین المللی ، کشورها را به یکدیگر پیوند می دهد ، «اشتراکات نفع محور» است، مانند منافع مشترک یا دشمن مشترک و نظایر این. اعتماد در این میان ، جایگاهی ندارد.
این روزها ، بحث «اعتماد در سیاست خارجی» ، به ویژه با توجه به مذاکرات ایران و 1+5 و مشخصاً آمریکا ، بسیار مطرح می شود و شاه بیت همه بحث ها این است که ما به آمریکا اعتماد نداریم.
این ، البته سخن درستی است که بخشی از یک واقعیت بزرگ را نشان می دهد و آن این که "ما ، به هیچ کشوری اعتماد نداریم." ؛ همین جمله اخیر نیز بخشی از یک واقعیت بزرگ تر است: " در روابط بین الملل ، هیچ کشوری به دیگری اعتماد ندارد"؛ آنچه در روابط بین المللی ، کشورها را به یکدیگر پیوند می دهد ، «اشتراکات نفع محور» است، مانند منافع مشترک یا دشمن مشترک و نظایر این. اعتماد در این میان ، جایگاهی ندارد.
حتی کشورهای هم پیمان و نزدیک به هم نیز نه بر مبنای اعتماد که بر مبنای اشتراکات نفع محور با یکدیگر تعامل می کنند. همین چند وقت پیش بود که شنود تلفن های آنگلا مرکل ، صدر اعظم آلمان توسط آمریکایی ها افشا شد و این در حالی است که دو کشور ، عضو ناتو و هم پیمان یکدیگر هستند.
حتی بین ایران و سوریه نیز که شرکای منطقه ای یکدیگر هستند ، آنچه حکم می راند ، همین اشتراکات نفع محور است و نه اعتماد. به همین دلیل است که اگر آن اشتراکات نفع محور از بین برود ، ای بسا دو کشور آرا و تصمیماتی داشته باشند که علیه یکدیگر است. به عنوان مثال ، همین سوریه ای که هم پیمان ماست، هنگامی که روابط خوبی با کشورهای عضو اتحادیه عرب داشت و از آن اخراج نشده بود، منافعش ایجاب می کرد که در موضوع جزایر سه گانه خلیج فارس ، با کشورهای عربی علیه ایران هم آوایی کند.
از این دست مثال ها ، بسیار اندر ابسیار است که نشان می دهد کشورها نه بر مبنای اعتماد که بر اساس منافع شان تصمیم گیری می کنند.
هر گاه دولتمردان کشوری ، پنداشته اند که می توان به کشور دیگری اعتماد کرد و تصور کرده اند که این اعتماد ، لابد متقابل هم هست، ضربه اساسی خورده اند؛ نمونه اش را می توان در معمر قذافی سراغ گرفت که تصور کرد با اعتماد به غرب ، اعتماد متقابل شان را جذب می کند و برای همیشه از حمایت شان برخوردار می شود. محمد رضا پهلوی هم ، اعتماد بیش از حدی به آمریکا پیدا کرده بود ولی وقتی پایه های حکومتش سست شد ، آمریکایی ها حتی به کشور خودشان راهش ندادند و شاه ، بعد از مدت ها سرگردانی در کشورهای مختلف دنیا ،تنها زمانی که بیماری اش تشدید شده بود، توانست برای مدت کوتاهی در امریکا بستری شود. آمریکا بلافاصله بعد از سقوط پهلوی ، حکومت جمهوری اسلامی را به رسمیت شناخت زیرا روابط خارجی اش را بر مبنای منافع خود تعریف کرده بود نه بر مبنای دوستی با خاندان پهلوی و اعتماد به یک حکومت خاص.
با توجه به آنچه ذکر شد ، باید گفت که اگر مبنای روابط ، اعتماد باشد، هیچ ارتباطی بین کشورها شکل نمی گیرد ، به جز جنگ.
هنر سیاستمداران این است که در عین بی اعتماد به طرف مقابل و در حالی که می دانند طرف مقابل نیز به آنان اعتماد ندارد ، کارها را پیش ببرند و روابط را شکل دهند.
در مصداق ایران و آمریکا نیز همین است. نه ما به آمریکا اعتماد داریم و نه آمریکا به ما. اگر بنا بر این باشد که روابط را به زمان اعتماد متقابل موکول کنیم ، مصداق ضرب المثل " وقت گل نی خواهد بود" . آنچه طرفین تحت عنوان " اعتماد سازی" می گویند ، اعتماد به معنای واقعی کلمه نیست بلکه منظور حرکت اولیه به سمت امتیاز دهی برای رسیدن به نقطه و منافع مشترک است.
البته این به معنای الزام به مذاکره یا رابطه با آمریکا نیست چه آن که باید "هزینه - فایده" شود.
بنابراین ، می توان در عین باورمندی به جمله واقع بینانه " ما به امریکا اعتماد نداریم" با آمریکا -یا هر کشور دیگری- مذاکره کرد و بر مبنای منافع ملی ، رابطه هم داشت بی آن که در دام توهمی به نام اعتماد در روابط بین الملل افتاد.
جعفر محمدی
عصرایران