مجله معتبر نشنال اینترست پیشبینی کرد که در سال 2015 آمریکا از اعراب فاصله میگیرد و به سمت ایران چرخش پیدا میکند. این مجله در ادامه گزارش خود میافزاید با وجود چرخش به سوی ایران و این نکته که توازن قدرت منطقهای در حال تغییر از قدرتهای عربی به سوی ایران است، ایالات متحده موج خصومت و دلهره را در میان متحدان کلیدی به وجود آورده است. این مجله پایان حکومت مرسی در مصر و شکست تلاشها برای رسیدن به نتیجهای مشخص در فلسطین را از شواهد دگرگونی در فضای منطقه خاورمیانه میداند.
سال گذشته سالی پرازشگفتیهای زشت بود: داعش همچون آتشفشان فوران کرد، بیماری همهگیر ابولا سراسر غرب آفریقا را در نوردید و روسیه به اوکراین حمله کرد. سال 2015 مانند سال قبل از خود خواهد بود، اما همانطور که میکوشیم بفهمیم سال جدید چه چیزی برایمان به ارمغان خواهد آورد، شایسته است که از سرتیتر خبرها گامی عقبتر بگذاریم و ببینیم که قدرتهای واقعی جهانی کدام کشورها هستند.
این امری دشوار است؛ رتبهبندی کشورها براساس قدرت سخت است. برای مثال، روسیه با اندازهگیری ظرفیتهای مخرب هستهایاش همچون شوروی سابق یک ابرقدرت است. اما آسان نیست که با این توانایی مخرب بخواهد تمام کشورهای روی زمین را به پذیرش الحاق کریمه به خود متقاعد سازد. رتبهبندی 7 کشور در زیر بسیار ذهنی است؛ هفت قدرتی که میتوانند دنیا را تکان دهند. ما آنها را بر اساس توانایی شان برای شکل دادن به محیط منطقهای و بینالمللی رتبهبندی کردیم. در میان تمام کشورهای جهان، این کشورها دارای بیشترین ظرفیت اثرگذاری بر سیاست جهانی هستند.
1) ایالات متحده آمریکا
در سال 2014، اقتصاد آمریکا سریعتر از ژاپن و اتحادیه اروپا حرکت کرد درحالیکه رونق ناشی از آن تاثیری گسترده در توازن اقتصادی و ژئوپلیتیک جهان داشت. ژاپنی که به تازگی رویکرد قاطعانه اتخاذ کرده در کنار روابط روزافزونی که با هند به وجود آورده به کنترل برتری منطقهای چین کمک کرد و کاهش قیمتهای نفت در ماههای آخر 2014 که به 2015 هم رسید اقتصادهای روسیه و برخی دیگر از کشورها تضعیف کرد. همانطور که میدانید بزرگترین شکست سیاست خارجی آمریکا در سال 2014 در خاورمیانه بود و بعید نیست که این شکست در سال 2015 هم ادامه داشته باشد. با وجود چرخش به سوی ایران و این نکته که توازن قدرت منطقهای در حال تغییر از قدرتهای سنی عرب به سوی ایران است، اما ایالات متحده موج خصومت و دلهره را در میان متحدان کلیدی به وجود آورده است. ظهور داعش، پایان حکومت مرسی در مصر و شکست تلاشهای آمریکا برای رسیدن به نتیجهای مشخص در فلسطین (عمدتا به خاطر مصر و مقاومت عربستان) شاهدی است بر دگرگونی فضای منطقه.
2) آلمان
از دهه 40 به بعد آلمان چنین نقش مهمی در سیاست جهانی ایفا نکرده بود. شکاف بین روسیه و غرب به آلمان توانایی تعیین پاسخ غرب را داده و به این کشور نقش تاثیرگذاری در شکل دادن به نظم امنیتی جدید اروپا داد. در همان زمان، آلمان از موقعیت محوری خود در درون اتحادیه اروپا نهایت بهره را برد. این کشور توازن میان شمال و جنوب و شرق و غرب اروپا را حفظ کرد و به این کشور جایگاهی در امنیت اروپایی داد که هیچ کشور دیگری نمیتواند آن را به چالش بکشد. اینکه آلمان به این موقعیت بدون سلاحهای هسته ای، بدون صرف پول زیاد در زمینههای دفاعی و بدون کمکهای مالی زیاد به همسایگانش دست یافت چیزهای زیادی در مورد توانایی این کشور برای بهره بردن از منطق حوادث و موقعیت جغرافیاییاش به ما میآموزد.
همانطور که آنگلا مرکل تلاش میکند تا اتحادیه اروپا، اتحاد فراآتلانتیکی و چشمانداز اروپای بزرگتر (از جمله روسیه) را حفظ کند، اما یکی از سختترین پروندههای عصر ما را هم در دست دارد. اگر او پیشرفت قابلتوجهی در موضوعات مختلفی که در فهرست کارهای آینده او وجود دارد به دست آورد، از او بهعنوان صدراعظم بزرگ آلمان یاد میشود و موقعیت آلمان در مرکز نظام جهانی بسیار امنتر و- شاید- کمتر استرس آور تبدیل خواهد شد. شانس لزوما با او یار نیست؛ انتخاب آلمان هم مهم و هم دشوار است. زندگی در اتحادیههای بزرگ به همین شکل خواهد بود؛ وقتی آن را اشتباه بفهمید به شدت اهمیت مییابد. مرکل در سال 2015 باید بار مسوولیت رهبری اروپا را به دست گیرد و بزرگترین مشکل او پوتین خواهد بود که مرزهای اروپای شرقی را تهدید خواهد کرد.
3) چین
اینکه چین در رتبهبندی قدرتهای جهانی در جایگاه سوم قرار گرفته درحالیکه بسیاری از ملی گرایان چینی عاشقانه بر این باورند که باید رتبه اول را داشته باشد به منبع ناآرامیهای زیادی در پکن تبدیل شده است. با وجود دستاوردهای عظیم چین و نقاط قوت فوقالعادهاش اما این کشور محتمل است که در سال 2015 در جایگاه پایینی قرار گیرد.
سه دلیل اساسی برای این کمبود وجود دارد. اول، محیط منطقهای چین است. برخلاف ایالات متحده (که در محاصره کشورهای دوست و اقیانوسی وسیع است) یا آلمان (که هممرز با کشورهای ضعیف است)، چین در منطقهای دارای کشورهای قوی و بعضا قدرتهای جاهطلب و در حال رشد قرار دارد. درحالیکه چین خود را یک قدرت جهانی میبیند اما رقبای منطقهای مانند ژاپن، ویتنام، تایوان، استرالیا و اندونزی قصد مسدود کردن ظهور این کشور به عنوان یک قدرت منطقهای و برخورداری از حمایت آمریکا این تلاش را دارند.
مشکل دوم، ناشی از ماهیت مدل اقتصادی چین و واقعیتهای جغرافیایی است. چین بهعنوان یک قدرت تولیدکننده، متکی به دسترسی به مواد خام و بازارهای دنیا است. مهمتر اینکه، این موضوع شامل وابستگی به نفت و گاز خاورمیانه هم میشود. برای آیندهای قابل پیشبینی، چین قادر به محافظت از مسیرهای دریایی که اقتصادش متکی به آن است، نیست. اگر این کشور بخواهد ساخت ظرفیت نیروی دریایی و موشکهای دوربرد هوایی و تهاجمی لازم برای کنترل مسیرهای دریایی در سراسر اقیانوس آرام و هند اقیانوس را آغاز کند، ائتلاف آمریکا/ آسیا علیه خود را تقویت کرده و مسابقه تسلیحاتیای را دامن میزند که حتی قدرت چین هم قادر به پیروزی در آن نیست. برای آیندهای قابل پیشبینی، چین واقعا نمیتواند جریان منابع لازم را که اقتصادش بسته به آن است تضمین کند؛ این واقعیت، انعطاف پذیری و آزادی سیاستگذاران چینی را محدود میکند. علاوهبر این، موفقیت زیاد چین به عنوان یک اقتصاد صادراتمحور، بخت و اقبالش را به دسترسی به بازارها گره میزند. اگر چین نتواند به آمریکا و اروپا چیزی بفروشد، کارخانههایش قادر به پرداخت حقوق پرسنل نبوده و سیستم مالیاش فرو میریزد. قدرت و پیشرفت چین بستگی به امنیتِ نظم جهانی دارد که تا حد زیادی از سوی ایالات متحده طراحی شده و هیچ راه آسان برای احتراز از این محدودیتی که بر گزینههای سیاست خارجی چین میگذارد وجود ندارد.
مشکل سوم، در ماهیت رشد فوقالعاده چین ریشه دارد. چین آنقدر سریع و در مقیاسی وسیع رشد کرده که بسیاری از زیرساختهای اجتماعی و اقتصادیاش زیر فشار قرار گرفته است. هزینههای گزاف زیست محیطی استراتژی «رشد به هر قیمت» از سوی چین تنها یکی از راههایی است که در آن عواقب موفقیت سریع، چین را در چنبره خود گرفته است. سیستم مالی مشکلات جدی دارد و هرگز با رکودی واقعی مورد آزمایش قرار نگرفته است. عواقب ناشی از سیاست تک فرزندی در حال حاضر به شکل نامطلوبی احساس میشود. استراتژی رشد تولید برای صادرات دیگر نمیتواند به عنوان شالودهای برای توسعه چین به خدمت گرفته شود، اما تغییر الگوی رشد دشوار است و اینکه پس از آن دقیقا چه میشود، روشن نیست. این محدودیتهای داخلی و ناآرامیهای سیاسی که رهبران چین دائما نگرانش هستند نیز محدودیتهایی بر آزادی عمل جهانی این کشور مینهد و حجم رد پای چین در سیاست بینالمللی را کاهش میدهد.سال 2015 چین باید بر سر مرزهای دریایی خود مذاکره کند؛ در غیر این صورت موانع آسیایی در پیش روی این کشور زیاد خواهد شد و مانع تداوم رشد این کشور خواهد شد.
4) ژاپن
در تفکر مرسوم، ژاپن همچنان «دست کم گرفته شدهترین» کشور است. این کشور که از لحاظ اقتصادی راکد است و «مزین» به قانون اساسی مسالمت جویانه تحمیل شده از سوی آمریکاست. در زیر سایه چینی در حال ظهور، روندی افولی دارد و مدتها به دیپلماسی حداقلی قناعت کرده و گاهی به عنوان قدرتی ناچیز و رو به محو شدن نگریسته میشود. این درک غلط است؛ ژاپن همچنان یک قدرت بزرگ بوده و به مدد یک سیاست خارجی محکمتر و هوشمندانهتر، وزنش در امور جهانی در حال رشد است. این کشور سومین اقتصاد جهان را دارد و وقتی وارد رکود اقتصادی شد، سطح پیچیدگیهای فناوری ژاپن و شبکه تجارت و تولید جهانیاش این کشور را به یک نیروی بسیار توانمند تبدیل کرد. در قرن 21، این فناوری خواهد بود که رقابتهای نظامی را تعیین خواهد کرد؛ توانایی ژاپن برای تولید، گسترش و بهکارگیری فناوریهای نظامی پیچیده و داشتن رقابت تسلیحاتی پیشرفته عصر ما به این معناست که ژاپن این پتانسیل را دارد که همچنان تا سالها یک قدرت بزرگ نظامی باقی بماند.
در سال 2014، ژاپن تلاش سختی کرد تا این مزایا را به وزنی ژئوپلیتیک تبدیل کند. این کشور برداشت از قانون اساسی خود را مورد بازتفسیر قرار داد تا بتواند به «دفاع جمعی از خود» برسد؛ یعنی تسلیح دوباره در کنار نزدیکی بیشتر به کشورهایی که دوست بوده و دارای تسلیحات نظامی هستند. ژاپن (تعجبی ندارد که) پیشرفتهترین ارتش دنیا را دارد و به دنبال پایان دادن به دههها ممنوعیت صادرات تسلیحاتی، این کشور رقابت جدی در بازار تسلیحات جهانی را آغاز کرده و بهطور مشخص سلاحهایی پیچیده زیردریایی به استرالیا میفروشد.
ژاپن میکوشد تا خود را در مرکز مجموعهای از روابط دفاعی منطقهای با کشورهایی مانند ویتنام، استرالیا و هند قرار دهد که همگی در ظهور چین دارای نگرانی مشترک هستند. چشمانداز روابط عمیقتر با هند کاملا روشن است؛ مکملهای اقتصادی و منافع مشترک ژئوپلیتیک میگوید که رابطه توکیو- دهلی نو میتواند یکی از واقعیتهای اساسی برای شکل دادن به سیاستهای قرن 21 باشد. تا حدی بهدلیل تواناییاش برای همکاری با قدرتهای دیگر در منطقه از جمله هند، ژاپن توانست در سال 2014 چین را عقب بگذارد؛ این یک دستاورد است که قدرتهای کوچکتر میتوانند به آن غبطه بورزند. در سال 2015 احتمالا ژاپن حالت تهاجمیتری خواهد داشت؛ چرا که با بازتفسیر قانون اساسیاش اجازه خواهد یافت تا بار دیگر به نقش نظامی خود بازگردد. آسیا آبستن رقابت نظامی خواهد بود.
5) روسیه
روسیه کشوری رو به افول است؛ اما هنوز روند افول را به اتمام نرسانده است و در افق هم هیچ امیدواریای برای گریز از این وضعیت دیده نمیشود. این اوضاع را برای روسیه بینهایت خطرناک میسازد. این کشور ممکن است در برخی از مهمترین وظایف یک قدرت بزرگ کاستیهایی داشته باشد؛ اما دارای سلاح هستهای، منابع طبیعی فراوان، ظرفیت جنگ اطلاعاتی و مجازی است. این کشور اکنون به دست رئیسجمهوری (به لحاظ تاکتیکی) مکار اداره میشود که فراتر از وزن خود عمل میکند. اگر این رتبهبندیها، رتبهبندی اراده برای استفاده از قدرت باشد، روسیه در این فهرست بالاتر میآید؛ حمله به اوکراین در سال 2014 هیچ تردیدی باقی نگذاشت که آنچه ولادیمیر پوتین انجام میدهد فقط برای تقویت جایگاه روسیه در جهان و واژگونه کردن آن چیزی بوده که او آن را به عنوان بزرگترین فاجعه قرن 20 میپندارد: فروپاشی شوروی.
مساله ضعف روسیه مسالهای شناختهشده است و اغلب در غرب تکرار میشود. جمعیت روسیه در حال کاهش است؛ نتوانسته اقتصاد پسا شوروی را به نحو مطلوبی توسعه دهد. تنشهای عظیمی میان اقوام روسی و اقلیتهای مختلف مسلمان در این فدراسیون وجود دارد. به لحاظ سیاسی، روسیه همچون خانهای است که روی «شن» ساخته شده؛ پوتین قدرت مهیبی بر مردم خود- از جمله اولیگارشهای حاکم- دارد؛ اما موضع او بسیار آسیبپذیرتر از یک رئیسجمهور در یک دموکراسی مستقر یا حتی یک پادشاهی ارثی است. اکنون، سقوط قیمت نفت (که با تحریم تشدید شده) اقتصاد روسیه و وزن بینالمللی این کشور را در زمان تحریمهایی که آسیبرسانی خود را آغاز کرده تضعیف کرده است. اما روسیه از مزیتی برخوردار است که امتیازی به این کشور میدهد تا حداقل یک مدل کاغذی از شوروی ترسیم کند و آن مزیت خلقوخوی پوتین است. به استثنای جمهوریهای بالتیک و چین، روسیه در محاصره برخی از ضعیفترین و بدترین کشورها در جهان است. اوکراین برای اصلاحات میکوشد اما فساد گسترده، ضعف فرساینده دولت و بیکفایتی اقتصادی، اوکراین را به حریفی ضعیف تبدیل کرده است. اروپا و آمریکا چه مقدار پول به کشوری تزریق کنند و چه اندازه اسراف در کشوری فاسد و ضعیف انجام دهند که حتی نمیتواند برای زنده ماندن پول انرژی خود را بپردازد؟ تا کی مالیاتدهندگان غربی پول خود را به جیب اولیگارشهای اوکراینی بریزند که در پی غارت کشور خود هستند؟
سال 2015 سال سختی برای پوتین و روسیه خواهد بود: بحران اوکراین، بحران اقتصادی و تورم، تهدید داعش در چچن و... میتواند هزینههای حکومت پوتین را بالا ببرد.
6) هند
آنچه باعث شده هند، امروز یک قدرت بزرگ باشد بیشتر به جایگاه استراتژیک این کشور در توازن قدرت آسیای رو به ظهور مربوط است تا ظرفیت آیندهاش. چهار قدرت بزرگ (ایالات متحده آمریکا، چین، ژاپن و هند) به دنبال ایفای نقشی عمده در منطقهاند و هند- منعطفترین کشور در میان این 4 کشور- قادر بوده تا خود را به عنوان «رأی دهندهای نخودی» مطرح کند. ایالات متحده و ژاپن هر دو خواهان ایجاد روابطی استراتژیک و بلندمدت با هند به عنوان بخشی از یک معماری جدید آسیایی هستند که باعث توازن در برابر چین در حال ظهور خواهد بود. هند هم نگران چین است؛ اما درک میکند که از حفظ فاصله خود با واشنگتن و توکیو بهره میبرد. چین، ژاپن و ایالات متحده برای دوستی با هند در حال رقابت هستند (و کشورهای اتحادیه اروپا و روسیه نیز مشتاق افزایش تجارت هستند) اما هند توانسته از مزیتهای این دوستیها بدون ایجاد تعهد برای خود بهرهبرداری کند. اگر قدرت به معنای آزادی برای انجام کاری است که میخواهید درحالیکه دیگران به ساز شما برقصند، هند به دنیا نشان میدهد که این بازی و رقصیدن با این ساز چگونه است. سال 2015 نشان خواهد داد که هند متواضعانه و آرام به پیش خواهد رفت و این دیگران هستند که به دنبال این کشور میدوند و سعی دارند دوستی هندیها را بخرند.
7) عربستان سعودی
به لحاظ منطقهای و جهانی، عربستان سعودی بیش از هر قدرت بزرگی در حال نفع بردن در منطقه خود است. این کشور با احساس خطر از تهدیدات پیرامون، ائتلافی قدرتمند تشکیل داده که شامل کشورهایی مانند مصر و امارات متحده عربی و احتمالا اسرائیل میشود. سعودیها همچنان به قطر فشار وارد میکنند تا پشتیبانی خود از اخوانالمسلمین را قطع کنند و به ائتلاف سعودی بپیوندد؛ ظاهرا این تلاش در حال ثمر دادن است. حمایت سعودیها به مصر و اسرائیل (همراه با فشار ترکیه و قطر) کمک کرد که حماس بیشترین آسیب را متحمل شود.
سعودیها برای دفاع از پادشاهی خود باید بتوانند ائتلافی متشکل از اهل سنت تشکیل دهند که از خلیجفارس تا قاهره گسترده است. نیروی هوایی اسرائیل هم ممکن است در حمایت از سعودیها وارد شود. به عنوان آخرین چاره، رابطه عربستان با پاکستان (رابطهای که بهطور پیوسته بیش از رابطه سعودیها با آمریکا در حال رشد است و بیش از آمریکا به پاکستان اعتماد دارند) تضمین میکند که این ائتلاف ممکن است در برابر ایرانی که میکوشد به عنوان قدرتی منطقهای ظهور کند گردن فرازی کند.
اما شاید اوضاع اینگونه هم نشود. در پایان سال 2014، عربستان سعودی، جهان را مات و مبهوت کرد: این کشور از قدرت اقتصادی و وزن سیاسی خود استفاده کرد تا «بازهای» اوپک را وادارد تا سقوط قیمتهای جهانی نفت را بپذیرند. بله، این بر شرکتهای آمریکایی هم تاثیرگذار بود. عربستان با ذخایر فراوانی از پول و نفت میتواند این خسارتها را تا مدتی جبران کند. این کشور برای ضربه به تهران از هیچ اقدامی فروگذار نمیکند. مرگ ملک عبدالله اگرچه میتواند اندکی بر قیمت نفت تاثیر بگذارد؛ اما بحران جانشینی در عربستان چالشی جدی برای رهبران این کشور خواهد بود. مناطق شرقی و شیعهنشین را که با مرگ عبدالله رها میشوند هم نباید فراموش کرد.
منبع: مجله منافع ملی