در اوایل سال 2014 جزئیات کامل یک نظرسنجی پنج ساله از نسل Y (یعنی افرادی که حدودا بین 20 تا 35 سال سن دارند) را منتشر کردم. پاسخدهندگان این نظرسنجی از میان افرادی بودند که احتمالا در آینده پستهای مدیریتی خواهند داشت. ما مجموعه سوالاتی را مطرح کردیم تا دریابیم آیا الگوهای برجستهای در مورد کار و رهبری سازمانی وجود دارد که برای ما تصویری از پیش تعیین شده در مورد اولویتهای مدیران عامل آینده مشخص کند یا نه.
در بررسیهای قبلی ما مشخص شده بود که نسل Y چگونه زندگی میکند که بیش از 5 سال در یک شغل ثابت دوام نمیآورد و اینکه هنگام انتخاب شغل، تعادل بین کار و زندگی و فرهنگ سازمانی برای آنها مهمتر از بستههای پاداش سنتی است. در این بررسیها دریافتیم که بیش از 90درصد افراد این نسل بیش از 5 سال و حدود یک سوم آنها بیش از 24 ماه در یک شرکت دوام نمیآورند.
در این نظرسنجی، به بررسی این نکته روی پرداختیم که اگر نسل Y بخواهند مدیرعامل سازمان خود شوند، بر چه چیزی بیش از همه تمرکز میکنند. برای فهمیدن این موضوع، 5 گزینه کلی به آنها دادیم و از مشارکتکنندگان خواستیم پاسخ موردنظر خود را انتخاب کنند. این گزینهها 5 مطلب را پوشش میداد: توجه به کسبوکار اصلی، جهانی شدن، تفکر کارآفرینانه، همگام شدن با هدف و افزایش بازگشت سرمایه به سهامداران. نتایجی که از نظرسنجی به دست آوردیم، حیرتانگیز بود.
نتایج بهعنوان درصدی از کل شرکتکنندگانی که هر گزینه را انتخاب کردند عبارت است از:
• تمرکز بر نحوه تجارت کسبوکار: 11/5 درصد
• تمرکز بر اثر جهانی کسبوکار: 11/5 درصد
• تمرکز بر حفظ دیدگاه کارآفرینی (یا به عبارتی کارمندان من امروز چه عملکردی دارند): 33 درصد
• تمرکز بر نوسازی ماموریت شخصی (یا چگونه ابتدا سازمان خود، سپس دنیا را به مکانی بهتر تبدیل میکنم): 43 درصد
• تمرکز بر ارزش مالی کسبوکار: یک درصد
در دو موقعیتی که نتایج این نظرسنجی را با یک مخاطب در میان گذاشتم، همیشه به دنبال این بودم که بدانم آیا مورد آخر، یعنی یک درصد، باعث ترس آنها میشود یا نه. پاسخ 50/50 بود. من همیشه فرض را بر این قرار میدهم که اگر 50 درصد جمعیتی از یک موضوع نگران باشند، پس باید به آن توجه کرد. در هر صورت، یک درصد بهدلیل ناچیز بودن آن قابل تامل است. این نتیجه برخلاف عرفی است که تصور میکند هدف یک کسبوکار به حداکثر رسانی سود و افزایش بازگشت سرمایه سهامداران است.
آیا این به آن معنی است که مدیران عامل نسل Y علاقهای به کسب سود ندارند؟ مطمئنا اینطور نیست. بالاخره یک کسبوکار باید بقا داشته باشد و رشد کند.
این مساله را اینگونه میتوان توجیه کرد؛ بیشتر کسبوکارها (البته به جز بانکها که در اینجا استثنای قابل توجهی محسوب میشوند) کار خود را با اهداف مشخص شروع کردهاند: معرفی یک محصول شگفتانگیز به جهان، برطرف کردن یک نیاز کشفنشده در بازار، بهتر کردن جامعه و ایجاد فرصتهای اشتغال. اما بعد از مدتی عقاید تحلیلگران مالی برای سرمایهگذاران مهم میشود. این تحلیلگران از نسبتهای مختلف استفاده میکنند تا سلامت شرکت را ارزیابی کنند. به هر حال، باید به یاد داشته باشیم که این نسبتها بهعنوان راههای میانبر مفید برای تحلیل مالی ایجاد شدهاند که تصویری لحظهای در اختیار ما قرار میدهند و نمیگویند که آیا کسبوکار به هدفش نزدیک یا از آن دورتر شده است.
به علاوه، این یک بازی کوتاهمدت است و ممکن است هدف کسبوکار ناخودآگاه به استقبال از این تحلیلگران تبدیل شود و تصمیمگیری در مورد اهداف بلندمدت اولویت خود را از دست بدهد. در چنین شرایطی سازمان با ریسک منحرف شدن از هدفش مواجه میشود و این موضوع در بلندمدت میتواند رسیدن به موفقیت را سختتر کند.
اقدام شرکت کالاهای مصرفی یونیلور در این باره معروف است. این شرکت با مطلع کردن جامعه سرمایهگذاران مبنی بر اینکه دیگر پیشبینیهای مالی فصلی منتشر نخواهد کرد، تلاش کرد چنین دینامیکی را از بین ببرد. این کار به پائول پلمن، مدیرعامل این شرکت آزادی کامل داد تا پایداری اجتماعی و زیستمحیطی را یک اولویت بلندمدتتر در نظر بگیرد. پلمن در سال 2012 اعلام کرد «قرار نیست وارد یک مسابقه سرعت سه ماهه شویم. ما برای سهامداران کار نمیکنیم، بلکه برای مشتریانمان کار میکنیم.»
به نظرسنجی نسل Y برگردیم. اگر بخواهیم دو پاسخ آخر را که نشان میدهد 43 درصد افراد میخواهند بر ماموریت سازمان متمرکز باشند و یک درصد به ارزش مالی فکر میکنند، با هم مقایسه کنیم، به این نتیجه میرسیم که مدیران عامل آینده بیشتر به رفتاری مشابه پلمن روی خواهند آورد. اما آیا جامعه سرمایهگذاران چنین رفتاری را تحمل خواهد کرد؟ مطمئنا تنشهای اجتنابناپذیری پیش خواهد آمد.
نمونه مناسب یک شرکت هدفمحور که هوش تجاری بالایی دارد، شرکت فیسبوک است. برای درک بهتر این موضوع نامه زوکربرگ را که نمونهای از یک مدیرعامل نسل Y است به سرمایهگذاران بالقوه فیسبوک هنگام عرضه عمومی اولیه این شرکت در بورس (به ارزش 5 میلیارد دلار) مرور میکنیم: «فیسبوک از ابتدا قرار نبود یک شرکت باشد؛ بلکه ایجاد شده بود تا یک ماموریت اجتماعی را محقق کند؛ تا دنیا را آشکارتر و مرتبطتر سازد. ما فکر میکنیم این مهم است همه افرادی که در فیسبوک سرمایهگذاری میکنند بدانند این ماموریت برای ما چه معنایی دارد، چگونه تصمیم میگیریم و چرا این کارها را انجام میدهیم.» در نهایت، نه تنها هدف فیسبوک برای جذب سرمایهگذار محقق شد، بلکه سهامداری که دو سال قبل سرمایهگذاری کرده بود، امروز با رشد سالانه تقریبا 100 درصدی سرمایه خود مواجه است.
شاید آخرین سوال این باشد: آیا «ماموریت» سازمان و «بازدهی مالی» اساسا یکدیگر را نقض میکنند؟ تحقیقات نشان میدهد لزوما این گونه نیست و بیشتر شرکتهای موفق، چه از نظر سودآوری و چه از نظر دوام، شرکتهایی هستند که لزوم کسب سود و نیز داشتن هدفی فراتر از ثروت سهامداران را درک میکنند.
نویسنده: Adam Kingl / مترجم: مریم رضایی / منبع: London Business School
دنیای اقتصاد