از بزرگمهر پرسیدند: چه کسی لایق وزارت (مدیریت) است.
پاسخ داد: کسی که دارای ویژگیهای وزارت (مدیریت) باشد.
پرسیدند: این ویژگیها کدامند؟
بزرگمهر گفت: چهار و سه و دو و یک.
گفتند: آن را بیان کن.
گفت: از چهارم یکی هوشیاری است دوم بردباری است سوم دلیری است که در کارهای بزرگ جرات کند چهار جوانمردی است که مالهای بزرگ را در نظر او خطری نباشد.
اما آن سه:
یکی آن است که چون از یاران، خدمت نیکو دید، زود پاداش رساند. دوم آنکه معتمدان و کسان را که خطا بیند مجازات کند و سوم آنکه روزگار خویش را خود بسازد.
اما آن دو آن است که در کار بیدار باشد و کار امروز را به فردا نیندازد.
و آن یکی آنکه این سخنان را به گوش هوش بپذیرد تا فواید بسیار بیند...
از بیل گیتس پرسیدند...
از بیل گیتس بنیانگذار مایکروسافت که رکوردهای باورنکردنی در صنعت و تجارت دنیا دارد نیز پرسیدند که 10 ویژگی یک مدیر خوب از نظر شما چیست؟
او پاسخ داد:
1- زمینه کاری خود را از روی فکر و دقیق انتخاب کنید.
2- با دقت استخدام کنید و از اخراج کردن نهراسید.
3- محیط کار را مولد و سودآور کنید.
4- تعریف مشخصی از موفقیت داشته باشید.
5- برای اینکه یک مدیر خوب باشید باید کارمندان خود را دوست داشته باشید و بتوانید ارتباط مناسبی با آنها برقرار کنید.
6- تواناییهای کارکنان خود را بهگونهای توسعه دهید که وظایف خود را بهتر از آنچه شما میتوانید انجام دهند.
7- دلگرمی ایجاد کنید.
8- مسوولیت پروژهها را خود برعهده بگیرید.
9- از زمان و فکر خود بهطور مناسب استفاده کنید.
10- کارمندان خود را آگاه سازید که باید رضایت مشتری را چگونه تامین کنند.
این 10 ویژگی در کنار 10 ویژگی گفته شده در گفتار بزرگمهر حکیم این پیام را دارد که پس مدیریت چیز تازهای نیست و برخلاف نظر بسیاری زاییده قرن بیستم و سالهای اخیر نیست و داشتن یا نداشتن مدرک دانشگاهی در آن تعیینکننده کیفیت کار نیست.
از پروفسور پیتر دراکر پرسیدند...
در این باره پیتر دراکر در کتاب محبوب خود با نام دراکر و شش دهه اندیشههای مدیریتی مینویسد:
آزمون نهایی مدیریت، عملکرد است.
به عبارت دیگر مدیریت یک شیوه است نه علم یا حرفه، گر چه عناصری از هر دو را در خود دارد.
او در ادامه مینویسد: هیچ آسیب و خسارتی برای اقتصاد یا جامعه بدتر از تلاش برای حرفهای کردن مدیریت مثلا با دادن مدرک به مدیران یا با محدود کردن دسترسی به پستهای مدیریتی برای افراد دارای درجه خاص دانشگاهی نیست.
آزمون خوب بودن یک مدیر این است که آیا افراد را قادر به انجام موفق کار میسازد یا نه؟
دراکر در جای دیگری از کتاب خود تاکید دارد که تحصیل در رشتههای مدیریت برای افراد فاقد چند سال تجربه مدیریتی هدر دادن وقت است.
او مینویسد: آنچه ترجیح میدهم ببینم و آنچه طی سالیان زیادتجربه خود در تدریس آزمودهام این است که آموزش افراد و دادن تکالیف در سازمانها اثربخشتر از گفتوگو پشت میز و صندلی در کلاس است؛ دیگر آنکه آموزگاران باید دارای تجربه واقعی مدیریتی و تجربه کافی در مشاوره و آگاه به چالشهای واقعی باشند و در آموزشها باید تاکید اساسی بر حوزههای غیرقابل ارزیابی کمی که چالشهای واقعی محسوب میشوند، داشته باشد (به ویژه حوزههای بیرون از سازمان) و در عین حال مهارت بسیار بیشتر برای درک محدودیتهای ارقام در دسترس و نحوه استفاده و فهم ارقام و آمار...
بنابراین: آنچه در این میان اهمیت دارد اثربخشی و مدیریت اثربخش است نه ظاهر و دستهبندی.
یک طنز مدیریتی
در این باره طنز معنیداری در کتاب خواندنی طنز مدیریتی آمده است که در پایان تقدیم میشود.
میگویند دو دوست برای تفریح و سرگرمی سوار بالن میشوند تا در آسمان گشتی بزنند.
پس از مدتی باد شدیدی شروع به وزیدن میکند؛ به طوری که آن دو نفر دیگر نمیتوانند بالن را به راحتی کنترل کنند.
بالاخره با هر زحمتی شده از برخورد بالن با کابلهای برق جلوگیری میکنند و کم کم آن را به طرف زمین میکشانند؛ ولی نمیدانند کجا هستند.
پس از طی مسافتی به بالای جادهای میرسند و مرد پیادهای را میبینند.یکی از آن دو فریاد میزند، ما گم شدهایم- میشود به ما بگویید ما کجا هستیم؟
مرد پیاده پس از کمی فکر کردن و بالا و پایین را نگاه کردن و اندکی خیره شدن به آسمان با فریاد میگوید:
شما در بالن هستید!!!
بار دیگر باد شدیدی میوزد و بالن را با خود میبرد...
پس از مدتی یکی از سرنشینان بالن میگوید:
آن مرد حتما یک مدیر بود.
نفر دوم میپرسد: از کجا فهمیدی
و او پاسخ میدهد به سه دلیل:
1- دیدی که به سرعت جواب نداد.
2- جوابش کاملا درست بود و
3- جوابش کاملا بیفایده بود.
دنیای اقتصاد