سعید میرزامحمدی - عضو هیات علمی دانشگاه علم و صنعت ایران اظهار کرد: دولت با مطالعه لازم، منابع را به سمت صنایعی که در آنها برتری نسبی واقعی داریم سوق دهد. به اعتقاد من صنایع پایین دستی نفت دیگر مزیتی برای اقتصاد کشور ندارند؛ چرا که ارزش افزوده بخش پتروشیمی با هزینههای آن برابری میکند و صنایع پایین دستی نفت، تفاوت معناداری با خامفروشی آن ندارند.
وی افزود: بخشی که دولت باید در آن ورود کند و به دست بازار نسپارد، صنایع هایتک، تولیدات دانشبنیان، علوم و تکنولوژی است که در حال حاضر ظرفیتی مغفول مانده است. ایران ظرفیت بالای فارغالتحصیلان را دارد که در حال جذب به کشورهای توسعه یافته هستند. دولت باید بادرایت لازم، زمینهی بهکارگیری این ظرفیت انسانی را در جهت تولیدات دانشبنیان به کار بگیرد.
به گفته این اقتصاددان، ریشهی اصلی پایین بودن بهرهوری در ایران به دهه 20 و 30 شمسی و پررنگتر شدن نقش نفت در اقتصاد ایران برمیگردد، گرچه با همین منابع تنها در دهه 40 به ایجاد زیرساختهایی همچون برق، جاده، راه آهن، ارتباطات مخابراتی و نظایر آن پرداخته شد.
وی خاطرنشان کرد: اما این زیرساختارسازی دوام چندانی نیافت و بلافاصله شوک اول نفتی در دهه 50 به وجود آمد که در نتیجه آن، درآمدهای نفتی از 7 میلیارد تومان به 21 میلیارد تومان رسید. اشتباه رژیم پهلوی نیز این بود که میخواست همه این پول را به اقتصاد تزریق کند، غافل از اینکه ظرفیت جذب چنین منبعی در اقتصاد ایران وجود نداشت. لذا طبیعتا این پول به صورت درآمد به مشاغل غیرمولد رسید و این ارزش افزوده عمدتا در بخش خدمات وارد شد.
این اقتصاددان با بیان اینکه از اواسط دهه 1350 تا کنون در تولید ناخالص داخلی، همواره شاهد پایین آمدن سهم کشاورزی و صنعت نسبت به نفت بودهایم یادآور شد: معمولا افزایش قیمت نفت و مواد اولیه برای کشورهای صادرکننده در کوتاه مدت به افزایش درآمد میانجامد ولی در درازمدت به ضررشان است چرا که مواد اولیه را میفروشند و کالاهای تولید شده توسط آن مواد را چند برابر میخرند.
میزامحمدی، شوک دوم اقتصاد ایران یعنی جنگ تحمیلی و تحریمها را دومین عامل پایین آمدن بهرهوری عنوان کرد و گفت: در شوک دوم علاوه بر بیماری هلندی، تولید نفت به خاطر جنگ و تحریمها شدیدا کاهش یافت این سه عامل باعث شد تا زیرساختهای اقتصاد برای تولید ایجاد نشود و گروه خدمات بیش از اندازه بزرگ شود.
وی اظهار کرد: بعد از جنگ تحمیلی، دولتها تلاشی چندباره برای جداسازی اقتصاد ایران از نفت صورت دادند که در بخشهایی همچون بخشهای پاییندستی نفت ابتدا نسبتا موفق عمل کردند. اما همچنان نفت منبع اصلی بودجه دولتها را تامین می کرد و در سایر روش های تامین مالی بودجه نظیر مالیات، خوب عمل نشد. دلیل اصلی موفق نبودن در بخش مالیات نیز به نبود تولید برمیگردد.
این اقتصاددان، ورود نفت را تسهیلکننده ورود یک سری منابع غیرمبتنی بر ارزش افزوده خواند و گفت: به دلیل اینکه نفت دستساز انسان نیست، تزریق این منابع نوعی تنبلی در بخشهای مولد اقتصاد ایجاد میکند و درآمدهای آن طبیعتا به جای بخشهای تولیدی، به بخشهای خدماتی میرود و خدمات به یک گروه بادکرده تبدیل میشود.
میرزامحمدی با بیان اینکه تئوری اقتصاد آزاد در ایران موفق نخواهد بود گفت: تجربهی چندین ساله بعد از انقلاب نشان میدهد اقتصاد خصوصی نمیتواند در ایران کاملا موفق باشد؛ چرا که اقتصاد ایران مبتنی برنفت شده و هیچگاه بخش خصوصی انگیزهی لازم را نخواهد داشت که بر اساس توان خودش ارزش افزوده صنعتی ایجاد کند. لذا شکست میخورد.
وی دیدگاه نهادگرایی را برای اقتصاد ایران مناسبتر دانست و گفت: من به عنوان یک اقتصاددان نهادگرا اعتقاد دارم متاسفانه نهادهای لازم را برای توسعه نداریم. رویهها، قوانین و مقررات و در مجموع نهادهای قانونی فرآیند تولید طوری است که از تولید ریسکپذیر حمایت نمیکند و لذا کارآفرینان نهایتا به درآمدهای نفتی و دولت متوسل میشوند تا دستشان را بگیرد که همین عاملی برای پایین آمدن بهرهوری در ایران میشود.
ایسنا