ایجاد کسب و کار از ذهن خیلی از مردم میگذرد اما اینکه چقدر به مرحله عمل برسد مهم است. این روزها تب داغ کار آفرینی در کشور زیاد شده و هر کدام از افرادی که علاقهمند به ایجاد کسب و کار جدید یا کار آفرینی هستند، سعی میکنند با مراجعه به متخصصان این امر یا کتابهایی که در این خصوص منتشر شده از تجربیات و نکات علمی استفاده کنند. در همین راستا، با کمال سخدری، استاد دانشگاه تهران که به تازگی از استرالیا به ایران بازگشته و در حال حاضر در دورههای تحصیلات تکمیلی دانشگاه تهران در حوزه کارآفرینی مشغول به تدریس است، به گفتوگو نشستیم.
تعریف شما از کسب و کار کوچک چیست و ضرورت وجود آنها در اقتصاد را چگونه ارزیابی میکنید؟
در این باره تعاریف زیادی وجود دارد، اما در اکثر نقاط دنیا تعریف کسب و کار کوچک بر اساس اندازه شرکت (تعداد کارکنان) است. البته با توجه به پیشرفتهای اخیر شاید تعداد کارکنان به تنهایی ملاکی برای اندازه شرکت نباشد. شرکت, تکنولوژی محور بوده و تعداد پرسنل زیادی نداشته باشد. شاخصهای درآمدی را هم باید در بحث اندازه شرکت در نظر گرفت. ولی در کشور ما بر اساس تعریف وزارت صنعت , معدن و تجارت اینگونه است که اگر تعداد کارکنان یک واحد از 1 تا 9 نفر باشد آن کسب و کار خرد محسوب میشود. و اگر این تعداد افراد بین 10 تا 50 نفر باشد آن کسب و کار کوچک است. در حالی که اگر تعداد افراد شاغل درآن واحد بین 50 تا 249 نفر، کسب و کار متوسط و در آخر اگر این افراد بیشتر از 250 نفر باشند کسب وکار بزرگ محسوب میشود.
با این حال، از نظر من، نقش اساسی کسب و کارهای کوچک از زمانی اهمیت یافت که گالبرایت با مطرح کردن بحث ایالت صنعتی جدید در 1981 عنوان کرد که در آینده نزدیک به خاطر قدرت کسب و کارهای بزرگ، کسب و کارهای کوچک و متوسط از بین میروند. (مانند: تامین منابع، سرمایهگذاری در تحقیق و توسعه و نقش در انتقال و نوآوری در صنعت) ولی در اواخر این دهه، در کتاب «کوچک زیباست» این ایده مطرح شد که نقش اساسی در اشتغال و نوآوری به روش کسب و کارهای کوچک و متوسط است. از دهه 90 میلادی از بین رفتن تعدادی زیادی از کسب و کارهای بزرگ موید همین مساله است و دنیا به این سمت حرکت کرده که بستر را برای این نوع کسب و کارها فراهم کند و دلیل دیگر این امر این است که کسب و کارهای بزرگ هم شروعی از همین نقطه داشتهاند. پس نقش اصلی آنها در اقتصاد، ایجاد اشتغال، تولید ناخالص داخلی و تولید تکنولوژی و دانش در جوامع است. یکی از مهمترین مشخصههای کسب و کارهای کوچک انعطافپذیری آنهاست که البته در کسب و کارهای بزرگ هم با بیان مطالبی نظیر رقص فیلها درباره تحول استراتژیک و انعطافپذیری در شرکتهای بزرگ مطرح میشود، تا جهتهای کاری خود را تغییر دهند.
فرصت را چگونه میتوان تعریف کرد؟
معنی تحت اللفظی فرصت، بادی است که کشتی را به سمت ساحل میبرد، یا حرکت در سمت باد موافق رو به بندر. اما در تعریف مفهومی، فرصت به شرایط با موقعیتهایی اطلاق میشود که ما میتوانیم با ترکیب منابع (ایدهها) کسب سود کنیم. و بطور خلاصه فرصت را به بروز عوامل کسب منفعت به صورت ناقص تعریف میکنیم. فرصتها همیشه با تنگناهایی نیز همراه بودهاند و گرنه فرصت محسوب نمیشوند. بنابراین، فرصت حامل ارزش کسب سود است ولی نه برای همه بلکه برای کسانی که بتوانند این عوامل ناقص را تکمیل کنند.
با این تفاسیر به نظر شما فرصتها کشف میشوند یا خلق؟
هر دو , بعضی فرصتها کشف میشوند، بعضی خلق. برخی فرصتها حاوی موقعیتهای کار به صورت ناقص را دارند. حالت کامل شاید یک کسب و کار تقلیدی باشد یا یک کسب و کار فرانشیر باشد یا آربیتراژ باشد یعنی سود بردن از تفاوت قیمت در بازارهای مختلف. به اینگونه فرصتها، فرصتهای کشف میگویند. بطور کلی میتوان گفت که در کشف میزان تاثیر محیط بالاتر است. اما زمانی که میگوییم خلق، شرایطی است که خود عامل در ایجاد شرایط مطلوب و امکان پذیر نقش ایفا میکند. یعنی فرد آن فرصت و عوامل محیطی را ایجاد کرده است و معمولاً این حالت در شرایط ایده بازار جدید و بازارسازی روی میدهد. چون در بازار جدید ممکن است هنوز ترجیحات مشتری شکل نگرفته باشد. ممکن است یک تنگنای تکنولوژیک اساسی وجود داشته باشد. پس آن عامل (فرد) است که برای خود فرصتسازی میکند درست مانند مهاجم فوتبالی که برای خود فرصتسازی میکند. پس به میزانی که به سوی نوآوری رادیکال و اساسی میرویم، امکان خلق فرصتهای بیشتر میسر میشود.
در کسب و کارهای کوچک و متوسط از کشف استفاده میکنیم یا خلق؟
هم از کشف و هم از خلق. خلق شرکت بسیار پیچیده است. ممکن است در محیط عدم اطمینان باشیم که به خلق نزدیک است و ممکن است در محیط ریسکی باشد که به محیط کشف نزدیک است. در مورد کسب و کارهای کوچک قانون کلی نمیتوان صادر کرد، یعنی ممکن است خیلی از کسب و کارهای کوچک مانند گوگل یا فیس بوک نوعی خلق فرصت باشد. یعنی نقش عامل در شرایط مطلوب و امکانپذیر خیلی موثر و بالا بوده باشد.
به میزانی که به سمت خلق میرویم بیشتر به کارآفرینی سازمانی نزدیک میشویم زیرا بازارسازی مبتنی بر سرمایهگذاری زیاد در حوزه تحقیق و توسعه است که بر تولید دانش تاکید دارد و این تنها شرکتهای بزرگ هستند که توانایی چنین سرمایهگذاری را دارند. برای این کار نیازمند بسترسازی قانونی هستیم. از جمله دیگر متغیرهای موثر، میتوان به کشور و نوع صنعت هم اشاره کرد. مثلاً اگر محیط نهادی یک کشور زمینه را برای بازار محوری مالکیت فراهم کند، خلق بهتر است. نمونه اصلی آن حقوق مالکیت معنوی است. اگر ورودی نوآوری را دانش جدید گوییم، در جایی که بستر تولید دانش فراهم است و از نظر قانونی از آن حمایت میشود، بیشتر به خلق نزدیک هستیم. اما در جاهایی که محیط نهادی ضعیفتر است بیشتر به سمت کشف میرویم. نمونه آن الگوبرداری از وبسایتهای خارجی و بومیسازی آن در کشورمان است. در کشور ما بیشتر به سمت کشف فرصت میرویم.
درآخر راهکارهای تقویت توانایی شناسایی فرصت برای کسانی که میخواهند کسب و کار کوچک راه بیاندازند چیست؟
یکی از مهمترین راههای تقویت شناسایی فرصت این است که افراد و شرکتها بتوانند قابلیتسازی کنند تا در شرایط مختلف قادر به شناسایی و تشخیص فرصتها باشند. از سوی دیگر، باید ایدهها را با نیازها مبتنی کنیم و سعی کنیم براساس نیازها ایده ایجاد کنیم. در همین حال، عدهیی هستند که فرصت را بهتر شناسایی میکنند , چون دسترسی آنها به اطلاعات و سطح تحلیل مسائل متفاوت است. عواملی مانند تجربه و موقعیت شغلی بر این توانایی موثر است. با این حال باید این موضوع را در نظر داشت که در کشف و خلق فرصتها، جستارگری و شبکهسازی فرد نیز دارای اهمیت است. بطور مثال شاید استفاده از اینترنت برای یک کشاورز سنتی فرقی ایجاد نکند. اما این مساله برای یک شرکت پیشرو کشاورزی چه در پیش بینی آب و هوا و چه در انجام کسب و کار الکترونیکی موثر خواهد بود. بنابراین این موضوع ناشی از توانمندی افراد در استفاده از شرایط موجود است. در عین حال باید به این مساله توجه داشت که در سطح فردی سرمایههای انسانی نظیر دانش، تجربه و آموزش و ازسوی دیگر سرمایههای اجتماعی مانند مجموعه ارتباطات فرد، افراد را به سمت ایجاد یک کسب و کار موفق و شناسایی دقیق فرصتها سوق میدهد.
تعادل