اخبار و مقالات

آگهی‌ها

کالاها

شرکت‌ها

استیک اسید (Acetic Acid)

خریدار: :  بامداد پترو پارسان

1   کیلوگرم 1  ریال  
پیشنهاد فروش

دی اتانول آمین (DEA)

خریدار: :  بامداد پترو پارسان

1   کیلوگرم 1  ریال  
پیشنهاد فروش

سدیم کربنات (Sodium Carbonate)

خریدار: :  بامداد پترو پارسان

1   کیلوگرم 1  ریال  
پیشنهاد فروش

اسید نیتریک (Nitric Acid)

خریدار: :  بامداد پترو پارسان

1   کیلوگرم 1  ریال  
پیشنهاد فروش

متانول (Methanol)

فروشنده: :  بامداد پترو پارسان

1   کیلوگرم تماس بگیرید   
سفارش خرید

فنول (Phenol)

فروشنده: :  مهرادکو

1   کیلوگرم تماس بگیرید   
سفارش خرید

سدیم تری پلی فسفات (Sodium Tripolyphosphate)

فروشنده: :  شیمی کارون

1   پاکت 25 کیلویی تماس بگیرید   
سفارش خرید

قیر (Bitumen)

فروشنده: :  VECTAL OIL

1   تن تماس بگیرید   
سفارش خرید

متانول (Methanol)

فروشنده: :  مهرادکو

1   کیلوگرم تماس بگیرید   
سفارش خرید

متانول (Methanol)

فروشنده: :  بامداد پترو پارسان

1   کیلوگرم تماس بگیرید   
سفارش خرید

فنول (Phenol)

فروشنده: :  مهرادکو

1   کیلوگرم تماس بگیرید   
سفارش خرید

سدیم تری پلی فسفات (Sodium Tripolyphosphate)

فروشنده: :  شیمی کارون

1   پاکت 25 کیلویی تماس بگیرید   
سفارش خرید
یک اقتصاد موفق چگونه عمل می‌کند؟

اقتصاد و جامعه در یک مسیر

اقتصاد و جامعه در یک مسیر

اقتصاد اساسا فعالیتی اجتماعی است و هیچ‌کس قادر نیست به تنهایی از پس آن برآید (مگر اینکه یک عارف عزلت‌نشین باشد). ما بر کار یکدیگر تکیه می‌کنیم و در حین کار بر یکدیگر اثر متقابل می‌گذاریم. با وجود این، از آنجا که معمولا اقتصاد با ثروت خصوصی یا فردی، سود و نفع شخصی یکی فرض می‌شود، ممکن است سخن گفتن از اقتصاد به‌عنوان فعالیتی «اجتماعی» عجیب به نظر برسد.

ثروتمندترین میلیاردر جهان بدون نقش حمایتی کارگران، حامیان و مشتریانش حتی قادر نیست یک دلار به جیب بزند. در واقع، در همان زمان که ما مشغول ایفای نقش کوچک خود در این گلیم چند میلیارد تکه هستیم، حیات اقتصادی ما به‌طور روزافزونی در یکدیگر تنیده می‌شود. به همین دلیل بیشتر ما در شهرها- جایی که ماهیت تخصصی و جمعی اقتصاد به شکل ویژه‌ای آشکار است- زندگی می‌کنیم و به همین شکل است که ما می‌توانیم با انسان‌های سایر کشورها که هزاران کیلومتر از ما دور هستند، تعامل اقتصادی داشته باشیم. موضوع اقتصاد حول محور کار می‌چرخد: سازمان‌دهی کار، انجام کار، دسته‌بندی فرآورده‌های کار و حین کار، هر یک از ما به نحوی با دیگران در حال تعامل هستیم.

اقتصاد و جامعه رابطه‌ای دوسویه با یکدیگر دارند: به عبارت دقیق‌تر، هرچند اقتصاد اساسا یک امر اجتماعی است اما از سوی دیگر، جامعه و امور اجتماعی به‌عنوان یک کل، خود، به‌شدت به وضعیت اقتصاد وابسته‌اند. به عبارت دیگر، سیاست، فرهنگ، مذهب و روابط بین‌المللی، همگی شدیدا تحت‌تاثیر وضعیت اقتصادی هستند. دولت‌ها تحت تاثیر وضعیت اقتصادی دوباره رای می‌آورند یا مجبور به ترک قدرت می‌شوند. زندگی خانواده‌ها (هم در خانه و بیرون از خانه) حول مساله میزان تقاضا برای نیروی کار سازمان‌دهی می‌شود. اینکه فرد بتواند نیازهای خود و خانواده خود را بدون دردسر تامین کند عامل اصلی و تعیین‌کننده میزان رضایت اوست.

بنابراین، اقتصاد مساله‌ای مهم و شاید حتی یک نیروی غالب و مسلط در رشد و پیشرفت انسان است. البته تکیه بر اهمیت اقتصاد به این معنی نیست که زندگی را «فدای» مسائل اقتصادی کنیم، چراکه هدف کلی اقتصاد رفع نیازهای انسان است و نه برعکس. با وجود این، مسلم است که اهمیت عرصه اقتصادی به معنای آن هم نیست که باید بیش از حد به اقتصاددانان اتکا کنیم یا تحت تاثیر آنها قرار بگیریم، بلکه اهمیت اقتصاد در آن است که چنانچه دانش‌مان را در مورد آن افزایش دهیم خواهیم توانست از تاریخ، واقعیت‌های جامعه امروزی و ادامه روند تکاملی‌مان به‌عنوان یک گونه، بسیار بیشتر از امروز آگاهی پیدا کنیم.

یک اقتصاد موفق

اقتصاددان‌ها تلاش می‌‌کنند توضیح دهند که نظام اقتصادی چگونه عمل می‌کند. اما قابل درک است که اقتصاددان‌ها به همان اندازه، دغدغه‌ بهبود عملکرد اقتصاد را نیز در سر داشته باشند و این خود ایجاب می‌کند که هر اقتصاددان (و همین طور هر شهروند) در مورد اینکه چه نوع نظام اقتصادی مطلوب‌تر است ، دارای مجموعه‌ای از داوری‌های ارزشی باشد.  در حقیقت، تصمیم‌گیری در مورد اینکه چه اهداف اقتصادی‌ای باید دنبال شود منعکس‌کننده منافع و اولویت‌های افراد، گروه‌ها و طبقات اجتماعی مختلف است. عقل سلیم نیز همین را حکم می‌کند.  در ادامه، دیدگاه های مختلف درباره مهم‌ترین اهداف اقتصادی ارائه شده است. هرچه یک نظام اقتصادی بیشتر به این اهداف دست یابد موفق‌تر است:

1. رفاه: یک نظام اقتصادی باید مقدار کافی خدمات و کالا تولید کند تا بتواند از مردم حمایت کند و این امکان را فراهم آورد که مردم تا سر حد ممکن از زندگی‌شان لذت ببرند. رفاه تنها به معنای داشتن «چیزهای» بیشتر نیست. بلکه به معنای لذت بردن از یک تعادل مناسب بین مصرف شخصی، خدمات عمومی و اوقات فراغت است. (ضمنا، اوقات فراغت، یکی دیگر از چیزهای باارزشی است که درآمارهای مربوط به GDP به آن اشاره‌ای نمی‌شود.)

2. امنیت: افرادی که در یک نظام اقتصادی زندگی می‌کنند باید اطمینان یابند که شرایط اقتصادی در حد معقولی پایدار و باثبات است. آنها نباید پیوسته نگران باشند که آیا از پس معاش خود برمی‌آیند و آیا قادر به حفظ کارشان هستند یا نه. به همین شکل، آنها نباید ترس از دست دادن خانه‌شان را داشته باشند و باید بتوانند فرصت‌های اقتصادی مناسبی را به فرزندانشان انتقال دهند. ناامنی اقتصادی و فشار معیشتی که هر روزه میلیاردها نفر تجربه می‌کنند هزینه‌های واقعی‌ای را بر آنها تحمیل ‌می‌کند. حتی افرادی که ممکن است هیچ‌گاه شغل یا خانه‌شان را از دست ندهند، بخش قابل توجهی از زمان و انرژی خود را در نگرانی از احتمال وقوع این مساله از دست می‌دهند. این ترس پرهزینه‌ای است. به همین شکل، امنیت اقتصادی- اینکه بتوان هنگام شب بدون نگرانی درباره امرار معاش سر به بالین گذاشت- به خودی خود مساله‌ای پراهمیت است.

3. نوآوری: برای پیشرفت اقتصادی لازم است به‌طور دائم به این مساله بیندیشیم که چگونه می‌توان قابلیت تولید را در کارهای مختلف افزایش داد که این نیازمند نوآوری است. این نوآوری شامل تجسم کالاها و خدمات جدید (فرآورده‌ها) و راه‌های بهتر برای تولید آنها (فرآیندها) می‌شود. یک اقتصاد باید به روشی سازمان یابد که رفتارهای نوآورانه را ترویج و تسهیل کند. در غیر این صورت، اقتصاد مذکور سرانجام دچار کمبود انرژی‌های خلاق و حرکت‌های پیش‌برنده خواهد شد.

4. قدرت انتخاب: افرادی که درون یک کشور زندگی می‌کنند ترجیحات، امیدها و آرزوهای مختلفی دارند (هرچند این ترجیحات را به‌طور عمده ملاک های اجتماعی شکل می‌دهند.) آنها باید توانایی کافی برای تصمیم‌گیری اقتصادی در راستای ترجیحاتشان داشته باشند، از جمله در مورد نوع کاری که انجام می‌دهند، جایی که زندگی و آنچه مصرف می‌کنند. خدماتی که بخش عمومی ارائه می‌دهد (مدرسه، خدمات بهداشتی، خدمات فرهنگی، پارک‌ها) قابلیت توانایی‌های انتخاب افراد را به میزان قابل توجهی افزایش می‌دهد. شکی نیست که ایجاد توانایی انتخاب برای افراد، یک هدف اقتصادی پراهمیت است.

5. برابری: نابرابری، اگر به معنای محرومیت بخش زیادی از افراد جامعه از داشتن کار و امکان لذت بردن از زندگی‌شان باشد، مضر است. چراکه دستیابی به برابری بخش جدایی‌ناپذیری از هدف دستیابی به رفاه است (به شرطی که «رفاه» را مترادف با بهبود زندگی انسان‌ها در نظر بگیریم، نه مترادف با GDP). علاوه بر این، نابرابری به خودی خود نیز امری ناخوشایند است. حتی اگر آنها که در بخش‌های پایین هرم اقتصادی قرار دارند راضی به زندگی با استانداردهای آبرومندانه و حداقلی باشند، همچنان تمرکز ثروت در بخش بالای هرم منجر به زوال همبستگی اجتماعی، بهزیستی و پیشبرد دموکراسی می‌شود. برای مثال، اقتصاددانان پدیده‌ای به نام «مصرف براساس پایگاه اجتماعی» را شناسایی کرده‌اند که براساس آن سلامت عاطفی- هیجانی افراد به شکل ناخوشایندی تحت تاثیر مقایسه‌های زندگی خود با شیوه زندگی افراد پولدار و مشهور قرار دارد. هنگامی که این اتفاق می‌افتد، نابرابری‌ همراه با خود پیامدهای منفی معینی می‌آورد، پیامدهایی که به کلی از پیامدهای مربوط به فقر جدا هستند. به این ترتیب، کم کردن شکاف اقتصادی بین فقیر و غنی یک هدف اقتصادی با اهمیت است. برابری همچنین اقتضا می‌کند تا مقررات مناسبی جهت حمایت از آن دسته از اعضای جامعه که قادر به کار نیستند وضع و اجرا شود.

6. پایایی: انسان به محیط طبیعی پیرامونش وابسته است. محیط زیست مستقیما کیفیت زندگی ما را تحت تاثیر قرار می‌دهد (از طریق هوایی که تنفس می‌کنیم و فضایی که در آن سکونت داریم). همچنین مواد اولیه‌ای که برای کار در هر بخش از صنعت ضروری است به کلی از محیط زیست تامین می‌شوند. تمامی آنچه تولیدات می‌نامیم، به‌طور کلی چیزی نیست جز موادی که از طبیعت به دست آمده و با کار انسانی به ارزش‌شان افزوده شده است. حفظ محیط زیست به خودی خود مساله‌ای مهم است (و اگر بپذیریم که انسان در قبال سایر گونه‌های ساکن در کره زمین نیز مسوول است، اهمیت این مساله فزونی می‌یابد). این مساله از دید صرفا اقتصادی نیز مهم است چراکه توانایی ما برای ادامه تولید کالاها و خدمات در آینده، کاملا به این بستگی دارد که شیوه‌های پایایی برای برداشت مواد اولیه از طبیعت به‌کارگیریم. (و نه همچون امروز از طریق تهی یا آلوده کردن بی‌وقفه محیط زیست)

7. دموکراسی و مسوولیت‌پذیری: دیدیم که اقتصاد مقوله‌ای ذاتا اجتماعی است. افراد مختلف کارهای متفاوتی انجام می‌دهند. برخی افراد و سازمان‌ها از توان تصمیم‌گیری بالایی برخوردارند، در حالی که برخی دیگر دارای چنین قدرتی نیستند. چگونه می‌توان مطمئن بود که تصمیم‌ها و مسیر کلی نظام اقتصادی، در راستای ترجیحات و تمایلات جمعی همه ما خواهد بود؟ به‌طور مشابه، چگونه می‌توان مطمئن بود و نظارت کرد تا مردم و نهادها مشغول انجام کاری باشند که موظف به انجامش بوده‌اند؟ حال با توجه به مواردی که گفته شد چطور می‌توان به این شاخص‌ها دست یافت؟

بازارهای فعلی آن هم به‌صورت شبکه‌های گسترده با استفاده از پول در دسترس همگان قرار دارند. هر فردی در زمینه تولید یک کالا متخصص و بهترین است و به راحتی می‌تواند کالای خود را در سرتاسر جهان به فروش برساند و این همان سیستم بازار آزاد است که این امر را امکان‌پذیر می‌سازد. بازار آزاد همچنین به کارفرمایان اجازه می‌دهد تا ریسک کنند و سرمایه خود را به منظور کسب منفعت در سراسر جهان به کار بیندازند، وارد تجارت آزاد شوند و از این طریق پس‌انداز کنند . پس‌انداز و سرمایه‌گذاری آنها باعث توسعه کالاهای سرمایه‌ای شده و بهره‌وری و دستمزد کارگران را افزایش می ‌دهد، بنابراین استاندارد زندگی کارگران نیز بالا می‌رود. این بازار آزاد رقابتی، نوآوری‌های تکنولوژیک را نیز تحریک می‌کند که این امر به نوآوران اجازه می‌دهد تا با استفاده از روش‌های جدید، رضایت خاطر مصرف‌کنندگان را افزایش دهند.  نظام بازار آزاد باعث افزایش تولید می‌شود و استثمار در بازار آزاد اتفاق نمی‌افتد. بازار آزاد زمینه لازم را برای حضور کارآفرینان فراهم می‌کند و هیچ مبادله‌ای به‌صورت اجباری صورت نخواهد گرفت.

در این حال نه تنها سرمایه‌گذاری افزایش می‌یابد بلکه سیستم قیمت‌ها، انگیزه‌های بازاری برای کسب سود و زیان و تولید نیز در مسیرهای مناسبی قرار می‌گیرند. این شبکه پیچیده می‌تواند همه بازارهای جهان را به هم مرتبط سازد. اما اقتصاددان مکتب اتریشی (در شماره‌های آینده به‌طور جداگانه این مکاتب را به‌طور کامل توضیح خواهیم داد) می‌گوید: «مبادلات لزوما به‌صورت آزادانه انجام نمی‌شوند. بسیاری از آنها نه تنها اختیاری و داوطلبانه نبوده بلکه اجباری هستند. اگر یک دزد شما را مجبور به دادن پول کند، پولی که شما به وی می‌دهید، گویای یک مبادله اجباری است و نه داوطلبانه، بنابراین او به هزینه شما سود خواهد کرد و این دزدی است، نه فرآیندی در بازار آزاد؛ یعنی و در واقع همان چیزی که مرکانتیلیست‌ها می‌گویند. حال فرض کنید همانگونه که داگلاس نورث می‌گوید اگر چارچوب نهادی حاکم بر جامعه به دزدی پاداش دهد، در این صورت هیچ کس به دنبال ایجاد سازمان‌ها‌ی مجاز برای انجام فعالیت‌های خود آن‌هم از طریق بازار نخواهد بود و در مقابل اگر چارچوب نهادی به فعالیت‌های تجاری پاداش دهد، سازمان‌ها‌یی به وجود خواهند آمد که فعالیت‌های مولد را به کار خواهند گرفت». در این صورت هرگز نهادهای لازم برای بازار به‌وجود نخواهد آمد.

دنیای اقتصاد

نظرات (0) کاربر عضو:  کاربر مهمان: 
اولین نظر را شما ارسال کنید.
ارسال نظر
حداقل 3 کاراکتر وارد نمایید.
ایمیل صحیح نیست.
لطفاً پیوند مرتبط را کامل و با http:// وارد کنید
متن نظر خالی است.

wait...