از نظر آنها این ایده فقط یک ایده بد بود.واکر به یاد میآورد که سرمایهگذاران خطرپذیر در برنامهای که از سوی رید هافمن (یکی از موسسان لینکدین) تهیه شده بود، درحالیکه به دنبال تئوریهای غیرمعمول برای رشد کسبوکارها بودند، میگفتند «نمیدانم. موقعیت مناسبی است. اما فکر نمیکنم مقیاسپذیر باشد.» در حقیقت، حتی پس از سه دور سرمایهگذاری و افزایش بیش از 33 میلیون دلار، واکر میگوید ارائه او هنوز در 99 درصد مواقع از سوی سرمایهگذاران رد میشود. اما آنچه سرمایهگذاران بهعنوان علامت خطر میبینند، واکر بهعنوان مزیت میبیند.
در حقیقت، همینها او را به تاسیس شرکت Walker & Company ترغیب کرد؛ یک شرکت محصولات زیبایی و مراقبت از پوست که افراد رنگینپوست را هدف قرار میدهد و اولین محصول آن Bevel بوده است. واکر به یاد میآورد بن هورویتز که یک سرمایهگذار است به او گفته بود «معمولا آنچه به نظر ایده بدی میآمد، ایده خوبی است و معمولا آنچه به نظر ایده خوبی میآید، ایده بدی است. اغلب اوقات مردم ایدههای خوب را امتحان و دنبال میکنند، اما همیشه به موفقیت نمیرسند.»
هافمن بهشدت با این نظر موافق است. او در برنامه خود میگوید «من یک تئوری دارم که در آن بهترین ایدههای کسبوکار در نگاه اول مضحک به نظر میرسند.» او میافزاید «باید همیشه برای گرفتن جواب «نه» آماده باشید. اگر ایده شما با خنده سایرین مواجه شد، میتواند در واقع علامت خوبی باشد.» به نظر میرسد «ایدههای بد» واکر مثمرثمر بوده باشند. این شرکت دومین خط تولید خود را آماده میکند و با شرکت تارگت (شرکت خردهفروشی آمریکایی) قراردادی منعقد کرده است. و همه اینها پس از استمرار «عدم پذیرش» از سوی سرمایهگذاران اتفاق افتاد. این اولین باری نبود که واکر برخلاف جریان آب حرکت میکرد. در گفتوگوی او با هافمن، واکر از دفعات دیگری نام میبرد که باز هم از راه سایرین پیروی نکرد. این گفتوگو میتواند برای هر کارآفرینی آموزنده باشد. گزیدهای از گفتوگوی این دو، به علاوه دیدگاههایی از مکالمه رید با واکر را در زیر میخوانید.
1- موسسان فوقالعاده از هر جایی سر برمیآورند
واکر پیشینه معمول یک موسس شرکت را نداشت. او در محله کوئین در شهر نیویورک رشد کرد؛ جایی که خانواده او با کمکهای دولتی امورات خود را میگذراندند. تنها سه سال داشت که پدرش به ضرب گلوله کشته شد. واکر به هافمن میگوید «تنها یک هدف در زندگی داشتم. و هدفم این بود که تا جای ممکن و با حداکثر سرعت ثروتمند شوم.» او پس از بازیگری و ورزش تلاش کرد تا شانس خود را در والاستریت بیازماید و دریافت که سریعترین مسیر برای موفقیت کارآفرینی است. هافمن میگوید «تریسان شبیه آدمهای عجیب و غریب سیلیکونولی نیست. به نظر من تنها باید مانند او احساس کنجکاوی را در خود تقویت کنید.»
2- نیازی نیست پیشینه تکنولوژیک داشته باشید
گرچه پیشینه مهندسی به شدت ارزشمند است، اما واکر یک مدرک MBA داشت که برای هافمن اغلب یک علامت خطر بود. او میگوید «زمانی که در مدارس کسبوکار سخنرانی میکنم، در مورد دو عامل منفی به آنها میگویم که باید برای من توجیه شوند تا بتوانم سرمایهگذاری کنم.» او میافزاید «یکی از این عوامل پیشینه مشاوره مدیریتی است و عامل دیگر مدرک MBA.» برخلاف بسیاری از دانشجویان MBA، واکر تنها به دنبال درآمد بالاتر نبود، بلکه او امیدوار بود بتواند جهان را تغییر دهد. هافمن معتقد است که سطح اشتیاق او چیزی بود که او را به جلو سوق میداد. همانطور که هافمن توضیح میدهد کارآفرینان میتوانند هر نوع پیشینهای داشته باشند؛ تکنولوژیک، کسبوکار، فقر. آنها تنها باید ثبات، انگیزه و پشتکار داشته باشند تا چیزی را از ابتدا شروع کنند.
3- ایده موردعلاقه همه، همیشه بزرگترین هدفی نیست که شما بخواهید شروع کنید.
اغلب سرمایهگذاران دنبالهرو بقیه هستند. سرمایهگذاران خطرپذیر از ترس از دست دادن فرصتهای بزرگتر، میخواهند به سوی مخاطرات ریسکپذیر گرایش پیدا کنند به این امید که به موفقیتهای بزرگ بعدی دست یابند. واکر گمان میکرد او نیز باید این مسیر را در پیش بگیرد. ابتدا واکر تصور میکرد میخواهد همه مشکلات (از مرض چاقی تا صنعت بانکداری یا تنظیم باربری و حملونقل) را حل کند. اما او سریعا دریافت که دانش او از این صنایع بسیار پایین بود. زمانی که ایده Walker & Company متولد شد، واکر میدانست که موفق خواهد شد. واکر توصیه میکند «فروتنی خود را اندکی بالا ببرید و واقعا در مورد آنچه بهطور منحصربهفرد برای انجام آن واجد شرایط هستید فکر کنید، سپس ایدههای بد را دنبال کنید.»
4- نیاز به تاسیس یک استارتآپ تکنولوژیک ندارید
ایجاد یک محصول فیزیکی و نه یک راهحل تکنولوژیک دردسرهای بسیاری برای واکر که به دنبال سرمایهگذار بود، ایجاد کرد. واکر میگوید «یک باور اشتباهی وجود دارد که تولید محصولات فیزیکی بسیار دشوار است.» او در ادامه میگوید «بنابراین سوگیری شناختی1 و سوگیری حافظه ضمنی2 در ذهن افراد وجود دارد؛ این به معنی بد بودن ایده من نیست، بلکه تنها به این معناست که آنها هنوز این ایده را درک نکردهاند.» عدم پذیرش، همانطور که هافمن توضیح میدهد فرآیندی است که میتواند در نزدیک کردن شما به موفقیت مثمرثمر باشد. او در مورد تلاش برای گفتن ماجرای تجارت الکترونیک خود به سرمایهگذاران میگوید «یکی از بزرگترین افسوسهای من تلاش برای توجیه تکنولوژیک فعالیتهایمان است.» پس از مدتی، این تیم دریافت که آنها در واقع یک شرکت کالاهای بستهبندی شده مصرفی هستند اما شرکتی هستند که میتواند بهتر از رقبایش از تکنولوژی استفاده کند. «سه سال طول کشید تا واقعا بفهمیم که هستیم؛ چرا که در مقابل دنبال کردن مدل کسبوکار، سرمایهگذاری را دنبال میکردیم.»
دنیای اقتصاد