من با مدیری بددهان و ایرادگیر و یک فرهنگ شرکتی که امکان این نوع سبک مدیریتی را به وجود میآورد، سروکار داشتم. در مدت زمان کوتاهی که آنجا بودم، دهها نفر شرکت را ترک کرده بودند و هزینههای بالای جابهجایی کارکنان، موقعیت آن را در بازار به خطر انداخته بود. این فرد شرکت را تا جایی برد که مجبور شد دفتر منطقهای خود را تعطیل کند، چون بیشتر کارکنان در این فضای ظالمانه یا استعفا داده بودند یا اخراج شده بودند. تعطیلی این دفتر به معنی خروج کامل از بازار بود.
جا انداختن یک کارمند جدید، به خصوص در پستهای کلیدی، کاری هزینهبر برای سازمانها است. حتی برخی تحلیلگران هزینه آن را به اندازه ۶ ماه حقوق یک فرد ارزیابی میکنند. من بعد از ۶ ماه کار کردن در آن شرکت، مجبور به ترک آن شدم. حتی بعد از آنکه چند نفر از نیروهای شرکت شکایت خود را به واحد منابع انسانی بردند و یک نفر صدای جلسهای را که در آن مورد توهین و تهدید واقع شده بود ضبط کرد، هیچ اقدام خاصی برای حل کردن مشکلات صورت نگرفت. تحقیقات و مطالعات متعدد نشان میدهد دلیل اصلی ترک شغل افراد، داشتن یک رئیس بد است. اما با وجود گذراندن این تجربه شغلی ناخوشایند، درسهای ارزشمندی در مورد اینکه در مدیریت چه کارهایی نباید انجام داد یاد گرفتم. در اینجا تعدادی از ویژگیهای مدیر سابقم را که باعث ترک کار تعداد زیادی از کارکنان و در نهایت تعطیلی دفتر منطقهای شرکت شد، عنوان میکنیم.
۱) تعیین سیاستهای نامناسب محیط کار
تاکتیک انگیزشی یک مدیر بد این است که افراد را به اخراج کردن تهدید میکند. یک رهبر سازمانی باید معلم باشد و روشهایی را برای رشد و ارتقای کارکنان خودش بیابد. مدیریت کردن با ایجاد ترس باعث میشود کارکنان از شرکتی که در آن کار میکنند متنفر شوند. در این صورت، آنها در اولین فرصتی که بتوانند فرار میکنند. مدیر سابق من، درب پشتی را قفل میکرد تا هر زمان که ما میخواستیم ساختمان را ترک کنیم، از جلوی چشم او عبور کنیم و او بتواند رفتوآمدمان را کنترل کند. این نوع رفتارهای انفعالی-تهاجمی نشاندهنده نبود اعتماد و احترام است. این مدیر کارمندان خودش را روبهروی هم قرار میداد. به یک فرد میگفت که فلان کس پشت سر او حرف زده و بعد همین حرف را به شخص دیگری میگفت. این قوانین روحیه کاری را خراب میکند و رهبران سازمانی باید کارهایی برای جلوگیری از آن انجام بدهند، نه اینکه آن را رواج دهند. نباید مثل رئیس سابق من کینهجو باشید. به ایجاد یک محیط کاری مثبت که در آن افراد هر روز با اشتیاق سر کار میآیند، کمک کنید.
۲) ایرادگیری و کنترل جزئی
هیچکس دوست ندارد روی تک تک کارهایی که انجام میدهد نظارت وجود داشته باشد. مدیری باشید که کارکنانتان شما را تحسین کنند، نه اینکه تلاش کنید آنها را در هر سطح جزئی کنترل کنید. با اخلاق کاری، یکپارچگی و رفتار محترمانه با کارکنان و مشتریان، الهامبخش باشید.
۳) دروغ گفتن به مشتری
بیش از چند بار دیدم که مدیر سابقم به مشتریان دروغ میگفت. همچنین در جلسهای که با مدیر عامل یک شرکت محلی برگزار شد، او آنقدر بیادبانه برخورد کرد که طرف مقابل در نهایت طرح پیشنهادی شرکت را روی میز پرت کرد و از ما خواست شرکتشان را ترک کنیم و گفت هیچ وقت با ما وارد کار نخواهد شد.
۴) بیان مشکلات شخصی در کار
رئیس سابقم همیشه مشاجراتی را که در خانه بین او و همسرش درمیگرفت برای ما تعریف میکرد. تصور کنید: حتی همسرش هم دوستش نداشت. این موضوع همه کارکنان را ناراحت کرده بود و باعث شده بود بیشتر در موردش قضاوت منفی کنند و به او بیاعتماد باشند.
۵) انتقاد منفی به جای راهنمایی
بارها رئیس را در حال تماشای فیلمهای متفرقه در یوتیوب در دفترش دیده بودیم. اما در جلسه با کارکنان، او از هر فرصتی برای سرکوفت زدن به همه ما استفاده میکرد تا بگوید وقت تلف میکنیم و به اندازه کافی به کارمان نمیرسیم. مدیران بد به جای اینکه مهارتهای کارکنان خود را توسعه دهند، دائما ایرادهای اینچنینی میگیرند.
۶) استفاده از سبک ارتباطی صدمهزننده
او در جلسات با پرسنل دائما به افراد حمله میکرد و در جمع به تحقیر آنها میپرداخت. هیچکس سزاوار آن نیست که در محیط کار با او بد حرف زده شود و واحد منابع انسانی باید از کارمندان در برابر این سبک مدیریت حمایت کند. به هر حال، هم در این مورد و هم در موارد دیگر، آنها چشمشان را به آنچه رخ میداد میبستند. اگر اینگونه رفتار از سوی مدیران شرکت متداول شود، باید انتظار داشته باشند نرخ جابهجایی کارکنان بالا رود.
۷) رفتار متکبرانه و بدون فروتنی
هیچکس فردی را که خود را همهچیز دان و بدون اشتباه میداند، دوست ندارد. یک مدیر خوب وقتی همه چیز بر وفق مراد است، هیچگاه همه چیز را به اسم خودش تمام نمیکند و وقتی اشکالی پیش میآید، هیچگاه همه تقصیرها را گردن دیگران نمیاندازد.
۸) ساکت کردن صدای کارکنان
هیچ چیزی به اندازه ساکت کردن صدای کارکنان و جلوگیری از توانایی آنها برای اینکه حس کنند شنیده نمیشوند، نمیتواند سرعت پایین آوردن اعتماد به نفس آنها را بالا ببرد.
۹) استخدام با پارتیبازی
وقتی مدیران آن دسته از دوستان خودشان را که نسبت به افراد داخل شرکت تواناییها و شایستگیهای کمتری دارند، از بیرون شرکت میآورند، استعدادها انگیزه خود را از دست میدهند. همه این تجربیات تاثیر بسیار بدی بر روند پیشرفت شغلی من داشت، اما سعی کردم از آن درس بگیرم و رشد کنم. امروز خودم به مدیر بهتری تبدیل شدهام، چون میدانم مدیریت ضعیف میتواند با یک شرکت چه کند.
دنیای اقتصاد