در شرایطی که غرب لبریز از خوشیهای ناشی از استقرار بیکموکاست سرمایهداری بود، شرق جهان، برای آغاز این مسیر موانع متعددی پیشرو داشت. یکی از این موانع، ساختارها و شیوههای تولید در کشاورزی بود که در چارچوب نظام واقعا موجود فئودالیسم [ارباب- رعیتی و...] به طور دیرهنگام در این کشورها جا خوش کرده بود. فروپاشی فئودالیسم و استقرار نظام سرمایهداری در غرب، نه خلقالساعه بلکه با تلفات عظیم انسانی در اشکال انقلاب، شورش و جنگهای دهقانی در چندین قرن حاصل شده بود.
شرق جهان اما آبستن حوادثی بود که اروپا از سر گذرانده بود. بلندپروازیهای رژیم پیشین با پشتوانه درآمدهای عظیم نفتی به علاوه نگرانیهای ناشی از پیشروی کمونیسم، ایران را به عنوان یکی از دولتهای پیشرو در این زمینه قرار داد. بنابراین از طریق یک سلسله تغییرات اقتصادی و اجتماعی تحت عنوان «انقلاب سفید» به جراحی خود پرداخت. اولین اصل انقلاب سفید، اصلاحات ارضی و الغای رژیم ارباب -رعیتی بود که از جنبه نظری، شاهکلید مسئله بود. اما ظاهرا صرف اصلاحات ارضی برای گسترش و تکمیل مناسبات سرمایهداری کافی نبود، بنابراین گسترش بازارهای داخلی از طریق نهادهایی مانند سازمان مرکزی تعاون روستایی ضرورت یافت. ایران، نسبت به تعاونیها نگاه حداقلی داشت و از آن صرفا به عنوان ابزاری برای بهدرکردن ارباب- رعیتی، تکمیل فرایند اصلاحات ارضی و بسط مناسبات سرمایهداری بهره جست.
با گذشت حدود ٥٠ سال از تشکیل سازمان مرکزی تعاون روستایی، عملکرد آن، با وجود پوشش گسترده در روستاهای ایران، بنا بر اجماع کلی کارشناسان و برنامهریزان رضایتبخش نیست. این سازمان پس از انجام یک وظیفه تاریخی گذرا و اولیه تحت عنوان گسترش بازارهای داخلی موردنیاز سرمایهداری، در تداوم وظیفه خود [تأمین شرایط برای توسعه روستاها] ناقص عمل کرده است. بداقبالی تاریخی ناشی از پیچیدگیها و غلظت شیوه تولید، دهقانی، جایگاه سست قالب تعاونی در توسعه کشاورزی، خاتمه مأموریت سازمان درخصوص اصلاحات ارضی و گشایش مقدماتی بازار داخلی، سیاستگذاریهای ناکارآمد در بعد از انقلاب و وجود دستگاههای موازی را میتوان در عملکرد ضعیف سازمان دخیل دانست.
وضعیت خاص ایران بعد از اصلاحات ارضی بهطور اجتنابناپذیری کشاورزی را با تعاونیها پیوند زد. دورهای که توسعه کشاورزی به دلیل پیچیدگیهای عمدتا ناشناخته و مزمن شیوه تولید دهقانی پیچیدهتر شد. مؤلفه اصلی این پیچیدگی، ساختار و عناصر کلی نظام دهقانی بود که نهتنها از درون فاقد نیروی لازم برای دگرگونی بود بلکه بر لبه پرتگاه تاریخی نیز قرار داشت.
بنابراین نیاز به محافظ و محرک بیرونی داشت. آیا این محافظ میتوانست تعاونیها باشند؟ جواب برنامهریزان به این پرسش بهگونهای اجتنابناپذیر! همواره مثبت بوده است. اقتصاد دهقانی در آستانه سقوط قرار داشت و سدی در برابر مناسبات جدید توسعه کشاورزی بود. نه راه میرفت و نه راه میداد! سقوط دهقانها بهویژه بعد از انقلاب به دلیل عدم آمادگی برای تبعات آن در مناطق شهری، پذیرفتنی نبود. بنابراین بار خطیر و دوگانه پیشبرد توسعه کشاورزی ضمن حفظ موجودیت دهقانی برعهده تعاونیها گذاشته شد. باری که یک بار با انقلاب در سال ٥٧ بر زمین گذاشته شد و پس از آن نیز هرگز به مقصد نرسید. کشاورزی لرزان ایران به جریانی لرزانتر از خود تکیه زد. صابون ز جامه کاست و جامه ز صابون!
درحالحاضر کارایی ضعیف سازمان مرکزی تعاون روستایی بر کسی پوشیده نیست. اصلاح اساسنامه و تعیین وظایف جدید منطبق با نیازهای روز بخش کشاورزی، فروش بقیه سهام سازمان به اتحادیهها و تشکلها، انحلال، ادغام و... سناریوهای پیشرو هستند. تغییرات جدید در مدیریت سازمان مرکزی تعاون روستایی فرصت مناسبی است تا درخصوص راه گمشده این سازمان چارهاندیشی شود.
شرق