بدون شک، وجود یک بازار یکپارچه آنلاین برای مبادلات ارزی، امری ضروری است. جایی که هر کس نیازمند ارز است، کمترین نرخ پیشنهادی را بتواند انتخاب کند و ارز مورد نیاز خویش را تامین کند.
چنین بازاری میتواند با ایجاد شفافیت و تمرکز پیشنهادهای خرید و فروش، رقابتیترین نرخ را برای ارز استخراج کند. اما به یک دلیل ساده بهرغم تلاش بانک مرکزی، سامانه نیما یا همان نظام یکپارچه معاملات ارزی نمیتواند این نقش را ایفا کند.
سامانه نیما، آنلاین و یکپارچه است؛ اما برخلاف نظر مسوولان رقابتی نیست. بازاری رقابتی است که ورود و خروج عاملان بازار، آزاد و با کمترین هزینه باشد؛ درحالیکه معاملهگران این بازار از کانالی کاملا انحصاری وارد این بازار شده و باید از سوی مشتریانی اقدام به خرید و فروش کنند که قبلا اثبات کرده باشند، شایستگی حضور در این بازار را دارند. مسوولان این سامانه خود عنوان میکنند که هیچ درخواستی بدون مجوز و بررسیهای لازم در سیستم نیما ثبت نمیشود و این همان پاشنه آشیل نیما است که باعث میشود نهتنها بازار یکپارچه رقابتی ایجاد نشود، بلکه در آینده همین سامانه و قیمتهای آن برای بانک مرکزی دردسرساز خواهد شد؛ زیرا بازار آزاد یک نرخ خواهد داشت و نیما نرخی دیگر و فاصله این دو معنادار.
پس راه حل چیست؟ اگر بانک مرکزی بهدنبال بازار متمرکز است، باید بهدنبال ساختاری شبیه بورس اوراق بهادار باشد. در این بازار، کسی لازم نیست اثبات کند شایستگی حضور در این بازار را دارد و تنها آشنایی با چگونگی انجام معامله برایش کافی است. کسی از معاملهگر نمیپرسد با خرید فلان سهام میخواهی چه کنی؟ هر کسی میتواند به راحتی وارد این بازار شود و معامله کند. قضیه این است که آیا ما میخواهیم بازار آزاد ارز را یکپارچه کنیم تا شفافیت آن بیشتر شود، یا آنکه میخواهیم بخشی از عرضه و تقاضایی را که از نظر خودمان تامینکننده نیازهای واقعی نیست بهنوعی از انجام معامله ممنوع کنیم؟ متاسفانه کاملا مشهود است که پاسخ مورد دوم است. به همین دلیل نیز تاکنون اکثریت سامانههای تعریفشده از سوی بانک مرکزی در شوکهای ارزی ایجاد شده است تا بستری باشد برای تامین نیازهای به اصطلاح «واقعی».
اما پرسشی که باز میتوان مطرح کرد آن است که بهراستی وظیفه ذاتی بخش ارزی بانک مرکزی، ایجاد چنین سامانههایی برای تعریف متقاضیان و عرضهکنندگان واقعی در بازار ارز است؟ آیا میتوان یک و تنها یک بانک مرکزی را در دنیا سراغ آورد که به جای انجام سیاست ارزی، دست به چنین اقداماتی بزند؛ درحالیکه اگر بخواهیم به نقش اصلی سیاستگذاری ارزی، نزدیک شویم قاعده باید آن باشد که بانک مرکزی وظیفه تبدیل درآمد نفتی دولت به ریال و تخصیص ارز بهدست آمده را به خود دولت محول کند. اما بانک مرکزی نهتنها از این وظیفه دشوار که اکنون همه وظیفه بخش ارزی شده و در هیچ بانک مرکزی در دنیا نظیرش نیست خلاص نشده، بلکه به طور معکوس خود بانک بر آن است که درآمدهای ارزی غیر نفتی را هم زیر سیطره خود درآورد! در این فضا و با چنین وظایفی که بر گردن بخش ارزی بانک مرکزی گذارده شده و متاسفانه رویکرد خود بخش ارزی، آنچه واقعا گم شده است، هدف و سیاستگذاری ارزی است.
دنیای اقتصاد