تنها تفاوت در نحوه اجراست؛ برای مثال پذیرش انتقال پایتخت اسرائیل به اورشلیم ازسوی همان اتاق فکر در سال 1995 به تصویب کنگره آمریکا رسیده بود، اما ترامپ آن را اجرائی کرد. نگاهی به کتاب «کمیته 300» افشاگر حضور محفلی نامرئی و مجازی با حضور اشخاص حقیقی است که بر جهان حکمرانی دارند. نائومی کلاین، نویسنده مبارز کانادایی و نویسنده کتاب مشهور «دکترین شوک»، بسیاری از لابیهای سرمایهداری جهانی را افشا کرده و چگونگی زمینهسازی سیاستهای نابهنگام و اخبار زلزلهوار را توضیح داده است.
ایشان در همان اوایل جنگ سوریه با استناد به اسناد و مدارک اعلام کرد که دعوای سوریه جنگ بین شیعه و سنی نیست، بلکه ذخایر عظیم گاز کشفشده در سوریه چشم جنگطلبان و محافل نفتی را حریص کرده است و موضوع ایجاد خط لوله گازی ایران-عراق-سوریه-اروپا از دیگر محورهای جنگ سوریه بوده است. خانم نائومی کلاین در واقع اولین کسی بوده که بهصورت مستدل ثابت میکند قدرت چگونه از فاجعه سود میبرد.
موضوع نقشه راه جدید خاورمیانه (New Road Map) از زمان بوش پسر در حمله به عراق مطرح ولی مختصات و مؤلفههای آن افشا نشد تا اینکه باراک اوباما در مناظرات انتخاباتی دور دوم مطرح کرد که اولویت آمریکا آسیا و چین است نه خاورمیانه. بعد مشخص شد آمریکا در دوران نفت صددلاری توانسته به تکنولوژی استخراج نفت از قلوهسنگها یا هیدروکربورهای نفتی دست یابد که به نام انقلاب شیل نفتی مشهور شد. حضور راهبران صنعت نفت آمریکا در کابینه ترامپ مشخص کرده کارتلهای نفتی و بازیگران بازارهای مالی دست بالا را در سیاستهای دولت دارند.
از طرف دیگر اروپا و چین بهعنوان رقبای اصلی اقتصادی آمریکا حریص نفت ارزان هستند تا رشد اقتصادی خود را حفظ کنند اما آمریکا بهعنوان تنها قدرت جهانی دارنده نفت (به استثنای روسیه) درصدد است با اعمال سیاستهای نفتی شوکآور، اروپا و چین را به زانو درآورد؛ زیرا برای آمریکا تصورکردنی نیست که بعد از آنهمه هزینه در برپایی جنگ ستارگان و تلاش برای فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، شاهد رقبای جهانی باشد و شیرینی پیروزی بر شوروی را به تنهایی نچشد! با این توصیف به نکات افشاشده زیر توجه کنید تا دریابید خطر جنگ محتمل کجاست و چرا اروپا تلاش دارد برجام را به هر طریق ممکن حتی با تغییرات حفظ کند یا چین چرا حاضر شده در قبال تمکین ایران منابع مالی بازسازی را در اختیار ایران قرار دهد.
جورج بیکر، رئیس گروه موسوم به تولیدکنندگان براى صادرات نفت خام آمریکا، پس از تصویب لغو ممنوعیت ٤٠ساله صادرات نفت خام این کشور در دسامبر ٢٠١٥ (آذر ماه ١٣٩٤)، هدف اساسى و سیاست پشت پرده این استراتژى را آشکار کرده و گفته بود: «اکنون که ما زمین بازى را مسطح کردهایم؛ آمریکا سرانجام این فرصت را دارد که پتانسیل کامل کشور بهعنوان یک ابرقدرت انرژى را محقق کند. براى تحقق همین راهبرد است که دولت ترامپ تسلط بر بازار جهانى انرژى را در دستور کار اساسى خود قرار داد. به همین علت ترامپ در راستای برنامههای بزرگ کارتلهای نفتی براى تحقق زودهنگام این استراتژى، سیاست خروج از برجام و برپایى یک جنگ را در خاورمیانه برگزیده است. حال سؤال مهم این است که تحقق استراتژى ابرقدرت انرژى شدن آمریکا و تسلط بر بازار جهانى انرژى چه ارتباطى با لغو برجام و برپایى جنگ دارد؟ پاسخ را باید در جغرافیاى انرژى آمریکا و دیگر تولیدکنندگان و نیز مصرفکنندگان این ماده حیاتى جست.
واقعیت آن است که نفت همچنان قدرت اول و ارزان انرژى جهان محسوب مىشود. آمریکا فقط ٤٨ میلیارد بشکه از این ذخیره حیاتى دارد. کوچکى این رقم را زمانى بهتر در مىیابیم که آن را در کنار ذخیره اثباتشده ٣٠٠ میلیارد و ٥٠٠ میلیون بشکهاى ونزوئلا و ٢٦٦ میلیارد و ٥٠٠ میلیون بشکهاى عربستان و ١٥٨ میلیارد بشکهاى نفت ایران و ١٠٩ میلیارد و ٥٠٠ میلیون بشکهاى نفت روسیه قرار دهیم. ذخیره ٤٨ میلیارد بشکهاى گویاى آن است که آمریکا فقط 2.2 درصد از کل نفت متعارف جهان را در اختیار دارد.
این در حالى است که این کشور با مصرف ١٩ میلیون بشکه در روز در رأس کشورهاى مصرفکننده جا گرفته است. اما واقعیت مهم دیگر نیز آن است که از سال ٢٠٠٨ و با دستیابى آمریکا به فناورىهاى نوین و پیشرفتهاى مانند فناورى شکست هیدرولیکى، امکان تولید و بهرهبردارى از ذخایر عظیم نفت شیل براى این کشور فراهم شد. بهرهبردارى از نفت شیل که به انقلاب نفتی مشهور شده، بنا بر گزارش مؤسسه ریستاد انرژى نروژ در سال ١٣٩٥، یکباره ذخایر نفتى آمریکا را به ٢٦٤ میلیارد بشکه افزایش داده است. افزایشى که با اکتشافات جدید میادین خشکى و فراساحلى شیل همچنان رو به صعود دارد و میتواند تولید نفت ایالات متحده را به مرز ١4 میلیون بشکه در روز برساند. براساس ارزیابی یک شرکت مطالعاتی مستقل نفت و گاز به نام ریستاد انرژی(Rystad Energy) در نروژ، ذخایر نفتِ قابل استحصالِ آمریکا درحالحاضر بیش از ذخایر روسیه و عربستان سعودی است. به استناد این گزارش تحقیقی مستند که درباره ذخایر انرژیهای فسیلی در سراسر جهان صورت گرفته، در آمریکا حدود 264 میلیارد بشکه ذخایر نفتی، در روسیه 256 میلیارد بشکه و در عربستان سعودی نیز 212 میلیارد بشکه وجود دارد.
بیش از نیمی از ذخایر نفت آمریکا نفت شِیل است؛ بهطوریکه ایالت تگزاس بهتنهایی بیش از 60 میلیارد بشکه نفت شِیل دارد. نفت شِیل نفت نامتعارفی است که از فراوری خردههای سنگ نفتزا (شِیل نفتی) به دست میآید. مواد آلی درون این سنگها در فرایندهایی به نفت و گاز مصنوعی تبدیل میشوند. آقای پِر مگنوس نیسون، تحلیلگر ارشد شرکت ریستاد انرژی با اشاره به ذخایر بالای انرژی فسیلی در آمریکا گفته «سه سال پیش ایالات متحده پس از روسیه، کانادا و عربستان سعودی قرار داشت»؛ اما حالا اوضاع تفاوت کرده است. ریستاد انرژی در این تحقیق سهساله همچنین از وجود حدود 60 هزار حوزه نفتی کشفشده در سراسر جهان خبر داد که حدود 2.1 تریلیون بشکه ذخایر دارند. این ذخایر حدود 70 برابر میزان تولید کنونی یعنی حدود 30 میلیارد بشکه نفت خام در سال است.
گزارشهای ریستاد نشان داده که کشورهای روسیه، آمریکا، چین، آرژانتین، لیبی، استرالیا، ونزوئلا، مکزیک، پاکستان و کانادا به ترتیب بالاترین میزان ذخایر گازی شیل را دارا هستند؛ اما درحالحاضر فقط آمریکا به تکنولوژی استخراج نفت- گاز شیل دست یافته است و مبالغ عظیمی در دهه قبل در این زمینه با قیمتهای نفت بالای صد دلار در بشکه در این زمینه سرمایهگذاری کرده بود. انقلاب حفارى شیل در حالى بازار جهانى انرژى را متحول کرده که بنا بر تحلیل دانیل یارگین، «اوپک به شیر پیر و موجودى بىآزار و بدون دندان تبدیل شده است».
او معتقد است «پیشرفتهاى فناورى در سالهاى اخیر تولید نفت شیل را براى آمریکا در قیمتهاى پایین نفت هم سودآور کرده است و جبهه اوپک و روسیه بهخوبى از این موضوع آگاهاند» و دقیقا به همین علت بود ک آقای اوباما تأکید داشت دیگر خاورمیانه اولویت اساسی آمریکا نیست! در همین راستا مدتهاست محافل نفتی و کارتلهای اسلحه در انتظارند که با خروج آمریکا از برجام و بازگشت تحریمهاى نفتى ایران، بازار فروش را براى نفت آمریکا مساعد کنند و وقوع جنگى فراگیر در منطقه قیمتهاى نفت را به ارقام نجومى ٢٠٠ تا ٣٠٠ دلار در هر بشکه افزایش دهد؛ واقعهاى که عربستان و روسیه بىصبرانه انتظار آن را مىکشند؛ اما عربستان باید اضافه دریافت را صرف تأمین مالی این جنگ کند؛ زیرا کشورهای عربی خود بهتنهایی از پس ایران برنخواهند آمد و ناتوی عربی در عمل به پادوی آمریکایی تبدیل شده است.
سیر حوادث نشان میدهد سرعت رویدادها در منطقه براى رسیدن قیمت نفت به ارقام نجومى به حدى است که دیگر نگرانىها به خروج آمریکا از برجام جاى خود را به نگرانى از وقوع جنگ در منطقه داده است. جنگى که تحلیلگران، نمایش مضحک نتانیاهو درباره سرقت اسناد هستهای ایران، مقدمه وقوع آن مىدانند و قطع بدون مقدمه روابط دیپلماتیک مراکش با ایران و حمایت زودهنگام و شتابزده کشورهاى حاشیه خلیج فارس از اقدام مراکش، نگاه تحلیلگران جهان عرب را بر این نکته معطوف داشته است که ممکن است دومینوی قطع روابط کشورها با ایران در پیش باشد.
تأکید جیمز متیس بر وقوع جنگ، تأکید بن سلمان بر اینکه اکنون مسئله فلسطین در اولویت عربستان و عربها نیست؛ بلکه مهار نفوذ منطقهاى ایران در اولویت است و سکوت معنىدار روسیه دراینمیان همه و همه نشانههایى از آن است که آمریکا درصدد برپایى یک جنگ بزرگ منطقهاى در خاورمیانه است. همگان میدانند که اسرائیل بدون جنگ امنیت ندارد و نمیتواند آمریکا را بدوشد و اساسا فلسفه وجود اسرائیل ایجاد تنش در منطقه است تا کابینههای نظامی آن بتوانند پابرجا بمانند. از طرف دیگر نگارنده از حداقل چهار سال پیش نوشتهام حتی اگر قرار باشد به ایران حملهای صورت گیرد، از سوی آمریکا و اسرائیل نخواهد بود؛ بلکه یک کشور مسلمان منطقه این وظیفه تکلیفی را برعهده خواهد گرفت که در شرایط فعلی بهترین کاندید اجماع عربی به رهبری عربستان تحت پوشش آمریکا و اسرائیل خواهد بود تا احساسات جهان اسلام نیز جریحهدار نشود!
در صورت وقوع چنین جنگی نفت ایران و حتی احتمالا عربستان از بازار حذف و نفت خلیج فارس دچار افت شدید خواهد شد تا قیمت جهانی بتواند بهبالای صد دلار برسد تا در آن شرایط دکلهاى حفارى شیل میلیونها بشکه نفت را وارد بازار کنند و هزاران شغل در آمریکا ایجاد شود. در مقابل، با افزایش سرسامآور قیمت نفت، اقتصاد چین با واردات روزانه بیش از 12 میلیون بشکه دچار ضربههاى هولناک خواهد شد و نرخ برابری دلار به یورو و دیگر ارزها بهسرعت افزایش و قدرت آمریکا را برای بازپرداخت بدهیهایش چندین برابر خواهد کرد. البته در چنین شرایطی صادرات نفت روسیه به شرایط قبل از فریز نفتى بازخواهد گشت و پوتین هم لذت فروش با قیمتهاى نجومى را دوباره تجربه خواهد کرد.
نتیجه این جنگ براى خاورمیانه هرچه باشد، رؤیاى اَبَرقدرت انرژىشدن را براى آمریکا فراهم میکند. بررسی تاریخ جنگهای جهانی اول و دوم نشان میدهد نقطه شروع جنگ همیشه در اروپا بوده است؛ درحالیکه به نظر میرسد ترامپیسم درصدد است کانون جنگ فعلی را که ناچاریم آن را جنگ سوم بنامیم، خاورمیانه کند. مطالعه تاریخ آمریکا نشان میدهد که در آمریکا جنگ با تداوم فعالیت باندهای قدرت گره خورده؛ بهطوریکه در صد سال اخیر آمریکا در بیش از 50 جنگ شرکت کرده است؛ بنابراین جنگ همیشه بهعنوان یک راهنما در دستور روز رهبران آن بوده، با این تفاوت که در شرایط فعلی قدرت نظامی آمریکا برخلاف دهههای 80 میلادی و با حدود 603 میلیارد دلار هزینه نظامی، بلامنازع است.
آقای گورباچف رهبر معزول اسبق شوروی اخیرا مدعی شده که هفت تریلیون دلار اسلحه در انبار خاورمیانه هست که در جنگ نهایی در این منطقه باید مصرف شود. مضافا بازسازی ۱۵ تریلیون دلار هزینه دارد. ضمنا دوباره باید این زرادخانه هفتتریلیوندلاری برای نابودی عربستان تجهیز شود تا بازسازی عربستان ۲۰ تریلیون دلار هزینه برای عربستان و درآمد برای شرکتهای بزرگ نفتی و پیمانکاری بینالمللی به همراه آورد. اینها تنها بخشی از سیاستهای جمهوریخواهان و کارتلهای بزرگ اسلحه برای منطقه خاورمیانه و فروش اسلحه است. کارتلهای بزرگ اسلحه، چهار منطقه مشابه خاورمیانه طراحی کردهاند که حداقل تا 20 الی 30 سال آینده بازار فروش تسلیحات نظامی خود را تضمین کنند اما روی دیگر سکه یا چشم اسفندیار همه این تحلیلها عملکرد دولتها و ملتهای منطقه است که میتواند چنانچه هوشمندانه صورت گیرد، شبح جنگ را به کارناوالی علیه نئولیبرالهای جهانی تبدیل کند.
واقعیت آن است که پروژه مشترک ریگان – تاچر در جهان غرب یک هدف اساسی بیشتر نداشت و آنهم جنگ علیه فعالیتهای جمعی مردم، درهمشکستن سندیکاها و اتحادیههای کارگری و مردمی که دیگر کسی یارای مقابله با برنامههای فاشیستی و ضد انسانی هیئت حاکمه را نداشته باشد، اما حقیقت آن است که در میان جامعه مهارشده آمریکا توانمندیهای مردمی و رسانهای هنوز وجود دارد که میتواند با ایجاد چالشهای جدی ترامپ و باندهای قدرت را هراسان کند. شاید این تصور که بازرس مولر پرونده ترامپ را به جایی کشانیده که وکیل راستگرای ترامپ آقای جولیاتی (شهردار اسبق نیویورک) هم قانع شده که ترامپ مقصر است و افشاگریهای اخیر روزنامه نیویورکتایمز چنانچه با عکسالعمل مناسب مردمی در آمریکا مواجه شود.
در این میان نقش رسانههای اجتماعی و تکنولوژی و تکنیکهایی که به واسطه رسانههای اجتماعی وجود دارند، فرصت بیان پیام صلح و آشتی را به سراسر دنیا فراهم میکنند؛ فرصتی که تا پیش از این هرگز در کار نبود و این فرصت بسیار مهم و تأثیرگذار خواهد بود و میتواند اجرای برنامههای جنگی نئوفاشیستها را به تعویق اندازد کمااینکه بهنظر میرسد کشورهای اروپایی که آمادگی حضور در سناریوی اخیر آمریکا را ندارند، بههمراهی چین درصدد مقابله با برنامه ترامپ (و نه دفاع از ایران) هستند. برای بازخوانی و بازیابی حقوق عمومی مردم منطقه راهکاری جز اتحاد بین فعالان ضد جنگ و حامیان آزادی و دموکراسیخواهی وجود ندارد. در این میان درسگیری از جنگ عراق با ایران، عراق با کویت، فروپاشی عراق و لیبی و سوریه و انتخابات اخیر عراق و تمایلات روسها مبنی بر خروج همه نیروهای بیگانه از سوریه (ازجمله ایران)، میتواند دولتمردان کشور را به این نتیجه برساند که هرگونه اشتباه استراتژیک کشور و منطقه را دچار آسیب کند و آرزوی دیرین دشمنان ایرانزمین و کشورهای عرب منطقه در آسیبرسانی به ایران محقق خواهد شد. اگر چه نگارنده اعتقاد دارد تکلیف جنگ را همیشه جنگافزار تعیین نمیکند.
شرق