اما باید مراقب بود اتفاقی نظیر سقوط دات کام (.com crash) که در فاصله سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۲ در آمریکا رخ داد در سالهای آینده در ایران رخ ندهد. بهخصوص که دولتیها هم وارد این فرآیند شده و بهدنبال جذب سرمایه برای استارتآپهای ایرانی هستند.
داستان سقوط دات کام چه بود؟ در اواخر دهه ۹۰ میلادی شرکتهای فناوری رشد عجیبی داشتند. شرکتهایی نظیر گوگل، آمازون، سیسکو، مایکروسافت، اپل و... رشدهای چند صد درصدی را شاهد بودند و سرمایه زیادی به سوی هزاران شرکت فناوریمحور بهخصوص کسبوکارهای اینترنتی جریان داشت. در فاصله سالهای ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۰ شاخص بورس نزدک قریب به ۴۰۰ درصد رشد داشت که کاملا تحت تاثیر رشد شرکتهای فناوری بود. عرضه اولیه سهام (IPO) این شرکتها رشدهای ۱۰۰۰ درصدی را تجربه میکرد. تبلیغات سنگین این شرکتها باعث شده بود که بسیاری از سهامداران جزء هم مشتاق خرید سهام آنها باشند. در ژانویه ۲۰۰۰ در جریان پخش زنده مهمترین مسابقه سالانه فوتبال آمریکایی، تبلیغات تلویزیونی ۱۶ شرکت فناوری روی آنتن رفت یعنی این شرکتها که بعضا عمرشان به دو سال هم نرسیده بود به ازای هر نیمدقیقه تبلیغ حداقل ۲ میلیون دلار داده بودند.
اما این خوشی دیری نپایید. سه ماه بعد هنگامی که فدرال رزرو آمریکا تصمیم گرفت نرخ بهره را افزایش محسوسی بدهد ضربه آخر برای افتادن در سراشیبی زده شد. در عرض دو سال بسیاری از این شرکتها اعلام ورشکستگی کردند یا زیانهای هنگفت در صورتهای مالی خود نشان دادند. قیمت سهام سیسکو از ۸۰ دلار به ۱۴ دلار و سهام آمازون از۱۰۷ دلار به ۱۷ دلار کاهش یافت تازه اینها جان به دربردگان بودند. بیش از نیمی از ۱۰۰ شرکت فناوری شناختهشده در آن سالها کاملا از بین رفتند. تا پایان سال ۲۰۰۲ حدود ۵ تریلیون دلار از ارزش بازار سرمایه آمریکا کاسته شد و در اکتبر ۲۰۰۲ شاخص بورس نزدک ۷۸ درصد کمتر از حداکثر میزان خود در سال ۲۰۰۰ بود.
سقوط داتکام، ترکیدن حبابی بود که در سالهای قبل شکل گرفته بود. این حباب تا حد زیادی ناشی از ذوقزدگی سرمایهگذاران کلان و هیجان ناشی از تبلیغات و سپس رفتار گلهای (Herd Behavior) سهامداران خرد بود. عملا هر کسبوکاری که پیشوند e یا آنلاین داشت و در سرچ گوگل بالا میآمد کسبوکار موفق تلقی میشد. نوعی سرمایهگذاری روی پیشوند (Prefix Investing) رخ داده بود. به نظر میرسد شواهدی وجود دارد که حباب مشابهی در ایران در حال شکلگیری است. رشد استارتآپها بهطور بالقوه سریع و گستردهاست. یعنی محصول نوآورانه و مدل مخاطرهآمیز این کسبوکارها اگر با واکنش مثبت بازار روبهرو شود به فوریت گسترش مییابد و استارتآپ به یک کسبوکار بزرگ بدل میشود. در عین حال همان قدر که سرعت رشد استارتآپها بالاست احتمال شکستشان هم زیاد است. به همین دلیل شیوه ارزشگذاری و تزریق نقدینگی و ایفای نقش در هیاتمدیره استارتآپها بسیار متفاوت با شرکتهای دیگر است.
در سالهای اخیر منابع مالی قابل توجهی به سمت سرمایهگذاری روی استارتآپها سوق یافتهاست. بخشی از این منابع در قالب صندوقهای سرمایهگذاری جسورانه (VC) و برخی هم در قالبهای دیگر به استارتآپها تزریق شدهاند. بررسیها نشان میدهد بخش مهمی از این سرمایه هم بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم از منابع عمومی تامین میشود. اپراتورهای تلفن همراه، بانکها، هلدینگهای سرمایهگذاری وابسته به نهادها و بنیادها تامینکننده بخش مهمی از این منابع هستند.
اما ساز وکار فنی ارزشگذاری و سرمایهگذاری روی استارتآپها هنوز در کشور بسیار نحیف است و کارشناسان و متخصصانی که در ارزشگذاری استارتآپها سابقه و تخصص داشته باشند بسیار اندک هستند. ضمن اینکه به دلایل سیاسی و قانونی هم امکان همکاری با صندوقها و سرمایهگذاران خارجی وجود ندارد و انتقال دانش و تجربه به این شیوه هم میسر نیست. همزمان رقابتی هم میان مدیران دولتی و خصولتی شکل گرفته که خود را در قامت یک مدیر نوگرا و حامی تکنولوژی نشان دهند. اخیرا برخی مدیران ارشد دولت هم وارد این فضا شدهاند و مستقیما بهدنبال جذب سرمایه برای استارتآپها افتادهاند. چنین روندی میتواند منجر به ایجاد حباب داتآیآر (.ir) شود. ارزشگذاریهایی که مبتنیبر واقعیات فنی و قضاوتهای تکنیکی نیستند و عمدتا تحت تاثیر مناسبات سیاسی و تبلیغاتی و نیز هیجان ناشی از رشد سریع برخی استارتآپهای معروف انجام میشوند.
چندی پیش یکی از معاونان رئیسجمهور هدف خود را ایجاد چند یونیکورن ایرانی عنوان کرده بود. یونیکورن به استارتآپی گفته میشود که ارزش آن از یک میلیارد دلار فراتر رفته باشد. واقعا چنین موضوعی چه ارتباطی به مدیری دارد که مسوولیتش توسعه زیرساختهای فناوری در کشور است؟ تجربیات سالهای اخیر در دنیا اثبات کرده رفتار برخی سرمایهگذاران که مدام به استارتآپها فشار میآوردند تا سریعتر بزرگ شوند (Get Big Fast) و در این راه از ارزشگذاریهای اغراقآمیز هم استفاده میکردند، روشی اشتباه بوده و حتی به ضرر خود سرمایهگذاران هم تمام شده است. حال چگونه میتوان رفتار این مدیر دولتی را که احتمالا دو، سه سالی در مسوولیت فعلی دوام خواهد داشت قضاوت کرد؛ وقتی کارنامه خود را به ارزش بازار استارتآپها گره میزند؟
مراجعه به تجربیات دولتها در کشورهای دیگر نشان میدهد دولت باید صرفا در سطح اکوسیستم مداخله کند و از هر گونه مداخله در سطح بنگاه (Firm specific intervention) اجتناب کند. دولت مسوول موفقیت یا شکست هیچ استارتآپی نیست و صرفا در سطح کلان اکوسیستم وظیفه مداخله دارد. دولت حتی مسوول تامین مالی استارتآپها نیست، بلکه متولی توسعه زیرساختهای سرمایهگذاری مناسب برای ایجاد VCها و شتابدهندهها و دیگر عناصر بازار سرمایه است. اما مداخله مستقیم در تامین مالی استارتآپها با منطق کلان این فضا مغایرت دارد. جالب اینجاست که چنین رفتاری بهرغم ظاهر خیرخواهانهای که دارد ممکن است حتی به ضرر خود استارتآپها باشد. یک مطالعه انجام شده روی ۱۱۲۵ استارتآپی که از سال ۲۰۰۰ به بعد در آمریکا ایجاد شدهاند و نتایج آن در مجله معتبر Harvard Business Review منتشر شده، نشان میدهد رابطه معناداری میان سرمایه جذبشده در مراحل اولیه و رشد و توفیق تجاری در مراحل بعد وجود ندارد.
باید توجه داشت که در فضای استارتآپی، شکست به اندازه موفقیت اهمیت دارد. در این فضا یک فرآیند آزمون و خطای دارای منطق پویا وجود دارد تا ایدههای بد شکست بخورند و ایدههای خوب تداوم پیداکنند. شکست جزئی از این بازی است و منطق رشد اکوسیستم استارتآپی منوط به همین شکستها و بازتخصیص منابعی است که پس از هر شکست در فضای اکوسیستم رها میشوند. مداخله دولت در رشد یا شکست یک استارتآپ یا برخورد تبلیغاتی با رشد سریع آنها خلاف منطق این اکوسیستم است. ای کاش دولتیها دست از سر استارتآپها بردارند و اجازه دهند سرمایه باهوش بخش خصوصی و کارآفرینان باهوش واقعی خودشان با هم کار کنند. هیچ بعید نیست دولتیها همان بلایی را که بر سر خصوصیسازی و توزیع یارانه و سرمایهگذاری خارجی و بسیاری از مفاهیم مفید دیگر آوردند و آنها را تهی از معنا کردند، بر سر استارتآپها هم بیاورند.
دنیای اقتصاد