به عبارت دیگر سیاستگذار، برخلاف مقاطعی در گذشته که حاضر به پذیرش نرخ نبود و در مقابل انتشار قیمت ایستادگی میکرد و به اعتبار خود نزد فعالان اقتصادی ضربه میزد، واقعیت بازار را میپذیرد. دوم، در دوره فعلی سیاستگذار تلاش خود را انجام میدهد تا از فرصت آربیتراژ جلوگیری کند. از این رو، صفهای دلاری دیگر مانند گذشته پررونق نیست و هر زمان که صفها تشکیل میشود با افزایش قیمت صرافیهای بانکی، صفها متلاشی میشود. سوم، ارائه راهکاری برای شفافیت بیشتر در مداخلات ارزی از طریق تعریف بازار متشکل ارز اسکناس است که تمهیدات آن انجام شده و قرار است بهزودی آغاز به کار کند.
در کنار این اصلاحات و توجه به تحولات و اخبار روزانه، سیاستگذار آگاه است که عوامل اصلی دخیل در روندهای قیمتی بازار بدون تردید پدیدههایی صرفا اقتصادیاند. به عبارت دیگر، شاید اخبار و شایعات مختلف از طریق اثرگذاری بر انتظارات، خود را در بهای ارز بروز دهند اما نکته اینجاست که اگر عوامل شکلدهنده انتظارات، پایهای در عوامل بنیادین عرضه و تقاضا نداشته باشند، تنها موجب نوساناتی میشوند که زودگذر خواهد بود و پس از مدتی برطرف شده و اصولا سیاستگذار نیازی ندارد که به آنها واکنش نشان دهد. اما اگر انتظارات برآمده از عوامل بنیادین باشد، قطعا موجب ایجاد روندهای قیمتی خواهد شد، یا به عبارت دیگر روند قیمتی را زودتر محقق خواهد ساخت. بگذارید مثالی بزنیم: وقتی آمریکا از برجام خارج شد، هنوز تحریمهای نفتی بازنگشته بود و بنابراین جریانهای ورودی ارز، تداوم داشت اما انتظارات با محاسبه تحریم نفتی و کاهش درآمدهای ارزی آتی، موجب شد تا بهای ارز، از همان اعلام خروج، شروع به افزایش کند. از آنجا که این انتظارات ریشه در پدیدهای واقعی در طرف عرضه ارز داشت، از بهار امسال و پیش از بازگشت تحریمها بازار روند افزایشی به خود دید تا جایی که وقتی خود تحریمها اعمال شد، اثر این واقعه کاملا در قیمتها بروز یافته بود و با تحقق آن، قیمت تغییر چندانی نیافت.
از این رو، به دلیل آنکه انتظارات شکل گرفته پس از یک طرفه شدن برجام، مبتنی بر پدیده واقعی کاهش درآمد ارزی بود، موجب شکلگیری روند قیمتی شد. مثال دیگر معکوس این وضعیت است. با انتخاب آقای روحانی در خرداد ماه ۱۳۹۲ و انتظار آغاز مذاکرات، با وجودی که کشور هنوز در تحریمهای نفتی بود و درآمد ارزی افزایش نیافته بود، اما با انتظار درآمد ارزی بیشتر در آینده، بازار ارز باثبات شد و روند افزایشی خود را از دست داد.
غیر از این نوع انتظارات که مبتنی بر عوامل بنیادین هستند، اخبار و شایعات روزانه دیگر، چه مثبت و چه منفی، قدرتی برای روندسازی قیمتی ندارند و نیازی به واکنش به آنها نیست. در واقع باید تمرکز را روی متغیرهای اصلی گذاشت که شاید در اخبار روزمره بازار مورد اشاره قرار نمیگیرند اما موتور اصلی روندسازی قیمتی هستند. برای مثال تورم کنونی، خود نیرویی برای تقویت پول ملی در برابر ارزهای خارجی است اما در خبرهای روزمره بازار کمتر به آن پرداخته میشود. محدودسازی و نوع واکنش به این عوامل روندساز هر چند مشکل و بعضا خارج از اراده باشد، اما در بلندمدت میتواند ثبات بازار را تضمین کند.
دنیای اقتصاد