چگونه رهبران از ابزارهای دیجیتال و آمارها برای تقویت رشد فروش استفاده میکنند؟ چالشهای مربوط به استعداد و مدیریت در این حوزه چگونه در حال تغییر هستند؟ و از همه مهمتر فروش در آینده به چه شکلی خواهد بود؟
براساس مباحثات صورت گرفته با بیش از ۲۰۰ مدیر ارشد از شرکتهای عظیمی همچون آدیداس، آمریکن اکسپرس و زیمنس و همچنین نتایج پژوهشهای پیشرفته و تجارب گسترده شرکت ما در حوزه فروش، درس آموختهها را در قالب تعدادی راهکار عملی و واقعی در پنج محور اصلی ارائه کردهایم که عبارتند از:
• یافتن راههای رشد قبل از آنکه رقبایتان آنها را بیابند
• فروختن به شیوهای که مشتریانتان خواستار آن هستند
• بهینهسازی عملیات و فناوری فروش
• یافتن رهبران فروش که بهطور مداوم وضعیت کنونی را به چالش میکشند و با دوراندیشی به مدیریت عملکرد میپردازند
• رهبری رشد فروش به سوی تحقق تغییرات
مصاحبهها و پژوهشهای جدید به ما این امکان را داد که بر روی تعدادی از تغییرات بزرگ موثر بر فروش متمرکز شویم و دریابیم رهبران فروش در مواجهه با این تغییرات چه میکنند. در ادامه تعدادی از نکات کاربردی پژوهشمان را آوردهایم:
به رشد فروش از طریق ابزارها و کانالهای دیجیتال قدرت ببخشید
هرچند سازمانهای فروش زمانی فناوریها و کانالهای دیجیتال را تهدیدی برای کسبوکار خود میدانستند، اما اکنون این واقعیت را دریافتهاند که میتوانند این ابزارها را به نفع خودشان بهکار بگیرند. تا سال ۲۰۱۷، تقریبا دوسوم کل فروش عمده محصولات در ایالاتمتحده آمریکا به نوعی در قالب یکی از اشکال فروش آنلاین خواهد بود. طی پنج سال اخیر سهم کل فروشهای عمده آنلاین در ایالات متحده آمریکا سالانه ۱۵ درصد افزایش داشته است و پیشبینی میشود که ارزش این فروشها هر سال ۵/ ۹ درصد افزایش یابد. افزایش رشد فروش از طریق کانالهای موبایلی از این هم بیشتر است: از سال ۲۰۱۷ افزایش ۲۵ درصدی در سال را در این حوزه شاهد خواهیم بود. انقلابی که در امکان پردازش ویژگیهای محصولات رخ داده، عملا قدرت خرید را در اختیار مشتریان امروزی قرار داده است. بیش از ۶۰ درصد آمریکاییها یک گوشی تلفن همراه هوشمند دارند و ۸۰ درصد آنها از طریق گوشی خریدهایشان را انجام میدهند. آنها هنگامی که در یک فروشگاه بهسر میبرند، از گوشیهایشان برای تحقیق راجع به محصولات و خواندن نظرات خریداران قبلی و مقایسه قیمتها استفاده میکنند.
کاربران گوشیهای هوشمند به اشکال گوناگون را میتوان نعمتی خدادادی برای فروشندگان تلقی کرد. ردپای دیجیتالی که آنها به جای میگذارند، ردیابی آنها در مسیر تصمیمگیریشان را سادهتر میکند و این دادههای اضافی دیدگاههای دقیقتری را فراهم میآورد که میتواند به فروشهای با ارزش بالاتر کمک کند. این بسترهای دیجیتال نهتنها به شرکتها کمک میکنند که ارتباطات مستحکمتری را با مشتریان خود ایجاد کنند بلکه هزینهها را نیز به میزان محسوسی کاهش میدهند. حدود ۴۰ درصد از داروخانههای زنجیرهای والگرین در آمریکا، نسخههای دارویی خود را از طریق اپلیکیشن موبایلیشان دریافت میکنند. این موجب صرفهجویی در وقت داروسازان میشود و نیاز به استخدام نیروهای کار اضافی را نیز کاهش میدهد. تلفیق کانالهای دیجیتال در ساختار کلی چندکاناله یک شرکت نیاز به اعمال تغییراتی فراتر از نیروهای فروش دارد که حوزههایی همچون توسعه محصول، بازاریابی، توزیع و خدمات مشتریان را نیز دربرمیگیرد. شرکتهایی که در دوران دیجیتال به بقای خود در بازار ادامه میدهند آنهایی هستند که راههای خلاقانهای را برای گردهمآوری بهترین منابع از نقاط مختلف سازمانشان مییابند.
از بازاریابی بیشترین بهره را ببرید
فروش و بازاریابی همواره هماهنگ با یکدیگر پیش نرفتهاند، هر چند فرصتهایی توسط کلاندادهها (Big Data) در این زمینه فراهم شده است. پیچیدگیهای مربوط به ارتباط با مشتریان نیاز به مدلهایی یکپارچه و مشارکتی دارد تا بتواند بازاریابی و فروش را با یکدیگر یکپارچه سازد.
بهطور متوسط، یک مشتری B2B (منظور از B2B کسبوکارهایی هست که به کسبوکارهای دیگر محصول یا خدمات ارائه میدهند) از 6 کانال تعاملی مختلف در طول فرآیند خرید استفاده میکند و دوسوم این مشتریان بهدلیل تجارب ناخوشایند، سرخورده و ناراحت از فرآیند خرید بازمیگردند. ایده سفر تصمیم مشتری (CDJ) که به تعامل دوجانبه بازاریابی و فروش کمک میکند، در بسیاری از سازمانهای فروش پیشرو بهکار گرفته میشود، اما این سفر بسته به بخشهای مختلف مشتریان متفاوت است، ضمن اینکه نیازها و انتظارات مشتریان نیز در مراحل مختلف امری متغیر است. تحقیقات بازاریابی و آمارهای پیشرفته میتواند به بخش بازاریابی کمک کند تا بخشبندی مشتریان را با دقت بیشتری انجام دهند، هر چند اگر بخش فروش با پیشنهادهای درست سراغ افراد درست نرفته باشد این کار صرفا اتلاف وقت خواهد بود. بدیهی است که تمام بار فروش روی دوش بخش بازاریابی نیست. هر دو بخش فروش و بازاریابی حجم عظیمی از دادههای ارزشمند را راجع به بخشهای مشتریان و ترجیحات تولید میکنند، ولی در شرکتهای متمایز، خط مقدم (که همان فروش است) به بخشهای پشتیبانی گزارش میدهد تا بخش بازاریابی بتواند ارزشهای پیشنهادی به مشتریان را مورد بازبینی قرار بدهد.
در همین حال که دادهها سادهتر از گذشته در دسترس قرار میگیرند و راحتتر پردازش میشوند، شرکتها نیز میتوانند از مدلسازیهای پیشگویانه کلی به رویکردهای شخصیسازی شدهتر روی بیاورند. اطلاعات مربوط به تعاملات قبلی با یک کاربر یا اطلاعات مستخرج از منابع موجود میتواند مورد استفاده قرار گیرد تا تجربه خریدار بهطور آنی شخصیسازی شود. در این زمینه به یاد سپردن ترجیحات مشتری تنها گام اول است و شخصیسازی حقیقی سفر مشتری موج بعدی این جریان خواهد بود که میتواند به افزایش وفاداری مشتریان کمک کند.
به مراحل پیش از فروش توجه کنید
برای فروشهای B2B، «شخصیسازی» در فراهم آوردن راه حلهای دنبالهدار خلاصه میشود. برای محقق ساختن این امر، سازمانهای فروش به درک بسیار روشنی از نیازهای مشتری نیاز دارند و این مستلزم آن است که متخصصان فنی در مراحل آغازین سفر مشتری با او در تعامل باشند. حضور این متخصصان پیش از فروش بسیار مهم هستند، به طوری که یکی از مدیران ارشد در یک شرکت فناوری جهانی در این رابطه به ما گفته است: «هر رهبر فروشی احتمالا خواهد گفت که نمیتواند یک کسبوکار را بدون متخصصان سر پا نگه دارد. در این زمینه فضا به قدری رقابتی است که اگر کارشناس درجه یک خودتان را پای کار نیاورید، در مسابقه پیروز نخواهید شد.»
توجه به فعالیتهای پیش از فروش، همچنین میتواند نقش مهمی در ایجاد مشتریان بالقوه باکیفیت ایجاد کند. شبکههای اجتماعی، بازاریابی دیجیتال، آمارهای پیشرفته و استفاده روزافزون از فروشهای داخلی بهطور فزایندهای تعداد معاملاتی که یک سازمان میتواند ردیابی کند را افزایش داده است. اما زیاد شدن بیش از حد معاملات بالقوه میتواند از طریق به هم زدن تمرکز و فشار بر منابع، اثراتی منفی بر سازمان داشته باشد. بسیار کارآمدتر و اثربخشتر است اگر با بکارگیری دادهها و ابزارهای آماری، مشتریان بالقوه رتبهبندی شوند تا فقط جذابترین آنها به سوی قسمتهای انتهایی قیف فروش هدایت شوند.
باوجود اهمیت آن، فعالیتهای پیش از فروش اغلب دست کم گرفته شده و مورد غفلت قرار میگیرند. در یک سازمان فروش با عملکرد بالا، بهتر است حداقل دو سوم از اعضای تیم پیش از فروش، به فعالیتهای فنی (مانند ایجاد راه حلهایی برای رفع مشکلات مشتریان) و مابقی آنها به فعالیتهای تجاری(مدیریت معاملات، قیمتگذاری و مزایده) بپردازند. برای دستیابی به حداکثر بهرهوری، حدود ۴۰ تا ۵۰ درصد کارکنان تجاری باید در بخشهای پیش از فروش درگیر باشند. شرکتهای B2B که توانمندیهای بالایی در بخش پیش از فروش دارند بهطور مداوم به نرخ موفقیت بیش از ۴۰ درصد در کسب وکارهای جدید دست مییابند که ۱۰ تا ۱۵ درصد بیش از مقداری است که معمولا مشاهده میکنیم.
اگرچه این پشتیبانی فنی فروش اغلب راجع به فروشهای B2B موضوعیت پیدا میکند، اما میتوان آن را برای سازمانهای B2C (منظور سازمانهایی است که مشتری آنها، مصرفکننده نهایی است) نیز پیاده کرد. بهترین مثال در این زمینه شرکت اپل است، هرچند برخی فروشندگان خودرو نیز، متخصصان محصول خود (و نه فروشندگان) را هنگام تست شدن خودرو توسط مشتری به محل اعزام میکنند تا پاسخگوی سوالات مشتری باشد.
رشد فروش را مجددا تصور کنید
با تمرکز بر اینکه چگونه فناوریهای دیجیتال، دادهها و آمارها در حال تغییر دادن ماهیت فروش هستند، طبیعی است که کتاب ما «رشد فروش» در انتهای کار باید با ایدههایی راجع به اینکه سازمانهای فروش در آینده کجا خواهند بود، جمعبندی شود. با خودکارسازی رو به رشد فرآیندهای پشتیبانی و برونسپاری کامل عملیات فروش که از طریق تحولات صورت گرفته در حوزه فناوری ممکن شده است، چارچوبهای مدیریت فروش نیز دچار دگرگونی شدهاند.
یادگیری ماشین (Machine Learning) و خودکارسازی هوشمند در حال تغییر طیف گستردهای از صنایع و عملیاتها است. تا سال ۲۰۲۰، مشتریان ۸۵ درصد از ارتباطاتشان با یک بنگاه تجاری را بدون دخالت یک انسان انجام خواهند داد و ۴۰ درصد از فرآیند فروش با استفاده از فناوریهایی که قبلا ایجاد شده است قابل انجام خواهد بود. «کارکنان شناختی» (شخصیتهای کامپیوتری هوشمند) مانند آملیا (Amelia) که توسط آیپی سافت (IPsoft) ساخته شدهاند میتوانند صحبتهای مشتریان را درک کنند، با آنها تعامل داشته باشند و یاد بگیرند که چگونه مشکلات مشتریان را در صنایعی از خدمات مالی گرفته تا ارتباطات تصویری حل کنند. آنها قادر به فهم زبان طبیعی هستند و بهطور مستقل میتوانند تشخیص دهند چه پرسشهایی باید پرسیده شود تا نیاز واقعی مشتری شناسایی شده و اقدام متناسب با آن انجام شود. این گامی کوچک از کمک به مشتریان است که میتواند بسیاری از فرآیندهای ابتدایی فروش را تسهیل کند.
این فناوریها و روندها به معنای مُهر پایانی بر پرونده فروش از طریق نیروی انسانی نیستند. هر چند بخشی از فعالیتهای قبل از فروش از طریق فناوری انجام خواهد شد، اما کماکان بسیاری از فروشها به حضور نیروهایی نیاز دارند تا نهایی شوند. خوشبختانه آمارهای عملکردی میتوانند کمک کنند که فروشنده مناسب در مکان مناسب قرار گیرد. برقراری ارتباط بین فروشنده با مشتری بالقوه و مجهز کردن فروشنده با حداکثر اطلاعات مفید برای نهایی کردن فروش توصیفی از محیط جدید فروش خواهد بود. هوش مصنوعی (AI) میتواند بسیار فراتر از پاسخ به سوالات ابتدایی مورد استفاده قرار گیرد. امروزه حتی با وجود سیستمهای ارتباط با مشتریان (CRM) مدرن، تنها با یک چهارم از مشتریان بالقوه تماس گرفته میشود.
درحالیکه یک ربات میتواند مشابه یک انسان با ۱۰۰ درصد مشتریان بالقوه تماس بگیرد و هیچکدام از افراد حاضر در لیست را از قلم نیندازد. شرکتهایی که در زمینه بهکارگیری هوش مصنوعی در فروش پیشگام محسوب میشوند، راجع به اثرات شگرف آن غوغایی به راه انداختهاند به گونهای که مدعی هستند این راهبرد موجب افزایش بیش از ۵۰ درصدی مشتریان بالقوه، کاهش ۴۰ الی ۶۰ درصدی هزینهها و کاهش ۶۰ الی ۷۰ درصدی زمان تماس شده است. مشتریان نیز این رویکرد را دوست دارند و این شرکتها شاهد افزایش رضایت مشتریان بودهاند، زیرا مشتری سریعتر به آنچه میخواسته رسیده است.
تیمهای فروش نیاز دارند که به استفاده از الگوریتمها عادت کنند و قادر باشند با محققان داده و متخصصان فناوریهای بازاریابی همکاری کنند تا راهحلهای موثرتری را طراحی کنند. در همین حال رهبران فروش به پروتکلهایی نیاز دارند تا در مواقع بروز بحران یا مسائل پیشبینی نشده بتوانند به مدیریت اوضاع بپردازند. هر چقدر ماشینها هوشمندتر میشوند، نقش انسانها نیز در موفقیت سازمانهای فروش حساستر میشود. مدیران ارشد باید سوالات درست را بپرسند و هوشمندانه به حوزههایی مانند ابهام و درگیری عاطفی بپردازند که هوش مصنوعی همواره با آن چالش خواهد داشت.
با تبدیل هر چه بیشتر سازمانهای فروش به سازمانهای مبتنی بر فناوری، به نظر میرسد دیر یا زود است که کل عملیات فروش برونسپاری شود. برونسپاری آن بخشی از کسبوکار که به فروش مرتبط میشود در ابتدا کاری پرخطر بهنظر میرسد، اما برای شرکتهای پیشگام این مساله که فروشنده مستقیما برای شرکت کار نمیکند دیگر مهم نیست و حتی مهم نیست که او محصولات شرکتهای دیگری که در همان رده قابل طبقهبندی هستند را نیز میفروشد. آن چیزی که برای تولیدکننده اهمیت دارد آن است که فردی آن بیرون وجود دارد که مسیر را میپیماید، تماسها را برقرار میکند و پلتفرمهای دیجیتال را بهکار میگیرد تا محصول ارزانتر و کارآتر از حالتی که شرکت خودش کارها را انجام میداد به دست مشتری برسد. مدیران عامل تردیدهای درستی راجع به برونسپاری فرآیند فروش دارند، هر چند همواره شرکتهایی وجود دارند که نشان دهند چگونه میتوانند با عهدهدار شدن این فرآیند به میزان قابل توجهی از هزینهها بکاهند و عملکرد را بهبود ببخشند. برونسپاران در استانداردسازی متخصص هستند و از طریق مستندسازی اجزا فعالیتهای فروش عملکرد متوسط را تا بالاترین سطوح ارتقا میدهند.
دنیای اقتصاد