اما صورت مساله اصلی این است که تداوم حیات این بنگاهها پس از تاسیس به چه پارامترهایی نیاز دارد، چرا که درصورت تعطیل یا نیمه تعطیل شدن بنگاههای کوچک و متوسط، بخش عمدهای از افراد به کار گرفته شده، دوباره به جمع بیکاران افزوده خواهند شد و این موضوع تبعات زیانبار بیشتری نسبت به بیکاری اولیه به بار خواهد آورد.
براساس گزارش پژوهشی «احسان جنتیفرد» که از سوی شبکه بهینه کاوی ایران منتشر شده، شروط بقای SMEها مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. ارزیابیها نشان میدهد برای بنگاههای کوچک و متوسط ضروری است باتوجه به اینکه در چه صنعتی در حال فعالیت هستند با تشخیص «اندازه بهینه تولید» در زمینه فعالیت خود و در جهت رسیدن به این اندازه تلاش کنند تا بتوانند از ویژگیهای «صرفه به مقیاس تولید» در صنعت خود بهرهمند شوند. در غیر این صورت شرکتهای بزرگتری که در این حیطه فعالیت میکنند، عرصه را بر آنها تنگ خواهند کرد و با گذشت زمان بازار به سمت انحصار بیشتر حرکت کرده و بنگاههای کوچک با تهدیدهای جدی مواجه خواهند شد. به عبارت دیگر، شرط لازم بقا و افزایش رقابتپذیری شرکتهای کوچک و متوسط، حمایت از بزرگ شدن آنها و عدم تکثرگرایی بیش از حد است. نتایج برخی بررسیها نشان میدهد در طول سه دهه گذشته با وجود تلاشهای صورتگرفته از سوی متولیان اقتصادی برای بهبود محیط کسبوکار، همچنان عوامل مهم و موثری منجر به ناپایداری برندها در ایران میشود. یکی از موانع شکلگیری و تداوم برند در کشور، «عدم توجه به ظرفیت جذب اقتصاد» و «ایجاد واحدهای صنعتی مشابه متعدد» است.
در این میان ایجاد واحدهای صنعتی مشابه متعدد بنا به دلایلی مانع بالفعل شدن الزامات شکلگیری برندها در فعالیتهای اقتصادی میشود که از جمله این دلایل میتوان به محدود بودن منابع مالی اشاره کرد. توزیع این منابع میان تعداد زیادی واحد تولیدی، رقم ناچیزی خواهد بود که مشکلی را حل نمیکند و بحران سرمایه در گردش از دیگر مصادیق آن است. تعداد واحدهای مشابه موجب ایجاد رقابت مخرب میان این واحدها و شکلگیری فساد در میان آنها میشود. در این واحدها صرف هزینه برای تحقیق، توسعه و نوآوری توجیه ندارد، زیرا نوآوری نیاز به مقیاس اقتصادی دارد. به همین دلیل در اکثر تولیدات این واحدها با وجود گذشت زمان، تغییر چشمگیری در ظاهر و کیفیت محصول ایجاد نمیشود. براساس نتایج به دست آمده، علاوه بر تعدد بنگاههای مشابه، میتوان به عوامل دیگری همچون «مداخلههای نامناسب دولت»، «ناکارآمدی نهادهای پشتیبان از جمله نهاد حقوق مالکیت و نهاد مدیریت»، «خرد شدن بیش از اندازه بنگاهها»، «عدم شکلگیری روابط در صنعت توسعهیافته بین سطوح مختلف بنگاههای کشور» و «درونزا نبودن علم و فناوری در عدم شکلگیری برند در ایران» اشاره کرد.
چرایی حذف کوچک و متوسطها
در این گزارش با استناد به دادههای مرکز آمار ایران آمده است: دادههای مرکز آمار ایران بیانگر این موضوع است که بخش عمده اشتغال (2/ 59) صنعتی کشور طی سال 1390 در بنگاههایی با کارکنان کمتر از 400 نفر متمرکز بوده است. با این حال متاسفانه در چند سال اخیر، به دلایل مختلفی، بنگاههای کوچک و متوسط به سمت تعطیلی و نیمهتعطیلی پیش رفتهاند و حداقل 60 درصد بنگاههای تولیدی که اغلب آنها هم بنگاههای کوچک و متوسط هستند، تعطیل شدهاند. آمارهای منتشر شده نشان میدهد تا اواخر فروردین سال 1395 معادل 50 درصد واحدهای مستقر در شهرکهای صنعتی با 25 درصد ظرفیت خود به فعالیت مشغول بودند و در خوشبینانهترین حالت 10 هزار واحد تولیدی کرکرهها را پایین کشیده و تعطیل شدهاند. اما وضعیت شهرکهای صنعتی نیز از این قاعده مستثنی نیست و در شرایط وخیمی به سر میبرند؛ بهگونهای که در شهرکها و نواحی صنعتی کل کشور، 34 هزار و 530 واحد تولیدی در سال گذشته به بهرهبرداری رسیده است که از این تعداد، 6هزار و 239 واحد متوقف و بسیاری از واحدهای به اصطلاح فعال، در حالت نیمهتعطیل قرار دارند.
باتوجه به جایگاه و اهمیت ویژه شرکتهای کوچک و متوسط در اقتصاد و نظر به آمار نگرانکننده که در زمینه میزان تعطیلی این واحدها یا فعالیت در شرایط رو به افول آنها وجود دارد، ضرورت بررسی دلایلی که میتوانند زمینههای حذف شرکتهای کوچک و متوسط را فراهم آورند بیش از پیش احساس میشود. براساس این گزارش، ورود بنگاههای اقتصادی به عرصه اقتصاد همواره بهعنوان معیاری اصلی برای سنجش عملکرد هر بخش یا منطقه محسوب میشود. در این میان دو دیدگاه متفاوت وجود دارد؛ یک دیدگاه ورود شرکتها در اندازه کوچک را پیشنهاد میدهد و گروه دیگر بر این باورند که شرکتهای بزرگ به دلیل استفاده از صرفههای ناشی از مقیاس بر بنگاههای کوچک ارجحیت دارند.
از نگاه تاریخی هم توجه و تاکید بر اندازه، بهعنوان معیاری برای بیان عملکرد در اقتصاد با فراز و نشیبهایی روبهرو بوده و در این میان بنگاههای کوچک، از سه دهه پیش به جای بنگاههای بزرگ مورد توجه بیشتری قرار گرفتهاند. در اقتصاد، ساختار بازار یکی از ابتداییترین مبانی است که بر مبنای آن هر بازار در طیفی بین رقابت کامل تا انحصار کامل قرار میگیرد و اندازه بهینه تولید مفهومی است که با توجه به ساختار بازاری که در آن قرار گرفته، تعیین میشود. اهمیت اندازه بهینه از آن جهت است که با مقایسه اندازه موجود در هر بنگاه با اندازه بهینه میتوان به ظرفیتهای ممکن از حیث اشتغال، تولید و ارزشافزوده دست یافت.
برای بنگاههای اقتصادی به ویژه بنگاههای کوچک و متوسط ضروری است با توجه به اینکه در چه صنعتی در حال فعالیت هستند و با تشخیص اندازه بهینه تولید در زمینه فعالیتی خود در جهت رسیدن به این اندازه تلاش کنند تا بتوانند از ویژگیهای صرفه به مقیاس تولید در صنعت خود بهرهمند شوند. در غیر این صورت شرکتهای بزرگتری که در این حیطه فعالیت دارند عرصه را بر آنها تنگ میکنند و با گذشت زمان بازار به سمت انحصار بیشتر حرکت کرده و بنگاههای کوچک با تهدیدهای جدی مواجه خواهند شد.
تعیین اندازه بهینه تولید
براساس این گزارش در ادبیات اقتصادی تعاریف متعددی برای صرفههای ناشی از مقیاس، اندازه بهینه یا حداقل اندازه کارآ ارائه شده است. نظریه «صرفههای ناشی از مقیاس» معتقد است با افزایش مقیاس تولید، هزینههای متوسط تا سطحی از تولید که به سطح بهینه موسوم است، کاهش مییابد که در این میان عواملی نظیر «میزان سرمایه» و «اندازه بازار» تاثیر موثر و مثبتی بر صرفههای مقیاس دارند. در این گزارش بهطور نمونه صنعت محصولات لبنی بررسی شده و برای تعیین میزان اندازه تولید بهینه در صنعت محصولات لبنی از روش «کومانور-ویلسون» استفاده شده است و به منظور بررسی میزان آسیب یا تهدیدی که برای شرکتهای کوچک و متوسط در این صنعت وجود دارد میزان سهم بازار این شرکتها طی سالهای 94-90 مورد بررسی قرار گرفته است.
صنعت محصولات لبنی به دلیل شرایط آب و هوایی ایران بهعنوان یکی از مزیتهای نسبی ورود به عرصههای تجارت بینالملل محسوب میشود. اما این صنعت نتوانسته است متناسب با این مزیت جایگاه خود را در بین کشورها کسب کند. «تولید در اندازههایی کمتر از اندازه بهینه» از اصلیترین دلایل این موضوع به شمار میرود. براین اساس موضوع اندازه بهینه تولید در این صنعت، خصوصا برای بنگاههای کوچک و متوسط از مهمترین موضوعهایی است که در این بررسی، مطالعه شده است. به این منظور تعداد 21 شرکت در گروه محصولات لبنی برای مطالعه طی سالهای 94 – 90 انتخاب شدهاند. نتایج این بررسی نشان میدهد دو شرکت برتر در حال تصاحب نسبی بازار هستند، به گونهای که هر سال مقدار ارزشافزوده بیشتری نسبت به حداقل اندازه کارآ تولید میکنند و اندازه شرکت آنها در حال رشد است. در این میان سایر برندها مغفول مانده و روبهروز عرصه تولید بر آنان تنگتر میشود.
بُرد بنگاههای کارآ
ارزیابیها نشان میدهد، بنگاههایی که عموما از حداقل اندازه کارآ برخوردار بودهاند درصد سهم بازار آنها نیز در حال افزایش است.
البته شاخص «درصد سهم بازار» بهعنوان یکی از شاخصهای امید به تداوم فعالیت بنگاه و توان رقابت با سایر شرکتهای همگروه درنظر گرفته شده و لزوما بنگاههایی که درصد سهم بازار آنها در حال کاهش است، به معنای کاهش توان رقابتپذیری آنها نیست. بنابراین در ارتباط با موضوع شرکتهای کوچک و متوسط یکی از مهمترین نکاتی که باید به آن پرداخته شود، تداوم فعالیتهای آنها در صنعت مربوطه است. یکی از مباحثی که در ارتباط با شرکتهای کوچک و متوسط بیشتر مطرح میشود تاسیس و راهاندازی و تکثرگرایی بیش از حد شرکتهای کوچک و متوسط در صنایع مختلف به منظور اشتغالزایی و کاهش نرخ بیکاری در شهرهای مختلف است.
اما نکته مهمی که باید به آن توجه کرد، تداوم حیات این شرکتها پس از تاسیس است، چرا که اگر پس از مدتی فعالیت به حالت تعطیل یا نیمه تعطیل درآیند بخش عمدهای از نفرات به کار گرفته شده به جمع بیکاران آن منطقه افزوده خواهند شد. این موضوع تبعات بیشماری به همراه خواهد داشت، چراکه اشخاص تازه بیکار شده برای زندگی شخصی خود و باتوجه به فعالیت در واحد تولیدی که اکنون با وضعیت ورشکستگی روبه ور شده، برنامهریزی انجام دادهاند. تبعات این موضوع حتی از بیکاری اولیه بیشتر خواهد بود؛ بنابراین ضروری است بنگاههای اقتصادی، همچنین سیاستگذاران نسبت به موضوع بزرگ شدن یک شرکت که حتی در اندازه کوچک و متوسط نباشد اما هنوز در اندازه حداقل کارآ فعالیت میکند، توجه بیشتری کنند.
دنیای اقتصاد