همه میخواهند رهبر بزرگی شوند و این عملی نخواهد شد مگر اینکه ابتدا پرورش روح از درون شروع شود و پس از تکامل به جهان پیرامون راه یابد. رهبران برجسته از ویژگیهای بارزی برخوردارند. آنها به قدری توانا هستند که برای دستیابی به یک هدف و مقصود مشخص قادرند زنان و مردان زیادی را گرد هم جمع کنند و بذر امید، اعتماد، اطمینان، عشق و دوستی را در دل آنها بکارند و رشد دهند. از حاشیه وجودی آنها انسانهای بزرگی نیز پا به عرصه وجود میگذارند. آنها از امر و نهی کردن در شیوه مدیریت مرسوم فاصله گرفته و با رویکردی انسانی و اخلاقی همچون بالهای شاهین ترازو، تعادل و توازن را در سیستمهای خود بهخوبی به مورد اجرا میگذارند.
چرا تعداد کثیری از مدیران پس از رسیدن به اوج قدرت و موفقیت سقوط میکنند؟ به قطع یقین آنها به اوج موفقیتهای مادی و مالی میرسند، اما بهدلیل فقدان شخصیت قوی درونی، با پنج عامل خطرناک موجب نابودی سازمان متبوع خود میشوند:
• تکبر و خود بزرگبینی
• عدم کنترل احساسات درونی
• ماجراجویی ویرانگر و رسیدن به مرحله خلأ و سقوط اخلاقی
• تحمل نکردن شنیدن صدای مخالف و رویگردانی از پیشنهادهای سازنده افراد دلسوز درون و برون سازمانی
• فراموش کردن زحمات تمام عواملی که در فرآیند توسعه سازمان، نقش مهمی را برای او و مجموعهاش ایفا کردهاند.
داستان زیبایی است در مورد پدر و دختر خردسالش که با یکدیگر به یک جشن میروند. در یک لحظه دختر خردسال به دکه ای میرود و درخواست یک اسنک میکند، درحالیکه فروشنده اسنک بزرگ را به دست او میدهد پدر از دخترش سوال میکند: آیا مطمئنی که میتوانی همه آن اسنک را بخوری؟ و دخترک جواب میدهد: پدر عزیزم نگران نباش، درون من بسیار بزرگتر از بیرون من است.
در واقع شخصیت رهبران کاریزماتیک به همین صورت است. آنها از درون انسانهای فرهیخته و بزرگی هستند و از خود مایه میگذارند. آنها خرد، عشق و همه منابع و فرصتهای استثنایی خود را با همکارانشان سهیم میشوند و با عنصر کاریزما و جذبه مثالزدنیشان، موجب جذب دیگران به سمت خود میشوند.
شما هیچگاه نمیتوانید بهراحتی مالک یا شریک مادی مردم شوید. آنها هم هیچگاه پول و سرمایهشان را به سهولت در اختیار شما قرار نخواهند داد، ولی میتوانید با جذبه و کاریزمای بالا سهم بزرگی از قلب و روح آنها را به خود اختصاص دهید و به نوعی مالک روح آنها شوید، زیاد و کمی آن هم به کیفیت شخصیت شما بستگی دارد. در مورد اینکه چه عواملی موجب میشوند یک مدیر خوب تربیت و در مرحله تکامل به یک رهبر کاریزماتیک مبدل شود، همواره در میان بزرگان علم مدیریت نقل قولهای متعددی مطرح شده است؛ عواملی چون: قضاوت خوب و انسانی آنها در راستای فعالیتهای درون و برون سازمانی، توانایی بیبدیل هنگام اتخاذ تصمیمات به موقع و صحیح در لحظات بحرانی و حساس، برخورداری از فن بیان و سخنرانی تاثیرگذار و... منش و شخصیت جزء جداییناپذیر یک رهبر است و نمیتوان این دو عامل اساسی را از اعمال و رفتارشان جدا کرد، زیرا منش، شخصیت و استعداد، امری خدادادی است نه انتخابی که باید منجر به تعهد شود. دنیا تا این لحظه رهبری که تعهد نداشته باشد را به خود ندیده است. تعهد موجب جذب اشخاص به رهبر میشود، زیرا تعهد از دل شروع میشود؛ همان جایی که خوب را از عالی جدا میکند. معیار تعهد، عامل بودن به چیزی است که اعتقاد دارید تا درهای موفقیت به رویتان گشوده شود، لذا انسانها در زمینه تعهد و پایبندی به 4 گروه تقسیم میشوند:
1- غیرمتعهد در کارها: کسانی که هدفی ندارند و هیچگاه هم متعهد به امری نیستند.
2- محافظهکارها: کسانی که همواره در شک و تردید به سر میبرند و هیچگاه به یقین نمیرسند که آیا به هدف مورد نظرشان رسیدهاند یا خیر، لذا از تعهد دادن ترس و واهمه دارند.
3- نیمه راهیها: کسانی که هدفی برای خود ترسیم و به سمت آن حرکت میکنند، اما به محض مقابله با مشکلی از همه چیز دست میکشند.
4- متعهدهای جانفشان: کسانی که هدفی دارند و به هدف خود کاملا پایبندند و برای دستیابی به هدف حاضرند بیمحابا هر بهایی را بپردازند.
شما در کدام دسته جای میگیرید؟ آیا به هدفهای خود نائل شدهاید؟ آیا پیروانتان به شما اعتقاد دارند و از شما تحت هر شرایطی حمایت میکنند؟
اگر جواب شما به هر یک از این سوالات منفی است، ریشه آن به میزان تعهدتان بازمیگردد. داشتن تعهد و صلاحیت از حرف و کلام مهمتر است. رهبر باید بداند چه میگوید، چگونه برنامهریزی میکند و آنها را چگونه به اجرا در میآورد، به گونهای که دیگران هم به خوبی بپذیرند که با فردی لایق و کاردان همسو شدهاند و این احساس پیروی در آنها روز به روز بیشتر شود. به قول جان گاردنر: «جامعهای که مهارت لولهکشی را بهدلیل اینکه کاری پیش پا افتاده است تحقیر میکند و بعد هر سخن مبتذل فلسفی را به این دلیل که فلسفه مقام شامخ دارد میپذیرد، نه لولهکش خوبی خواهد داشت و نه فیلسوف متبحر و برجستهای. به عبارتی، چنین جامعهای نه لولههایش به درد میخورد و نه نظریههایش.» با افول دوران مدیریت و اقبال عصر رهبری در سازمانها، جهان در عرصه تجارت، اقتصاد و... با پدیدهای نوظهور روبهرو است. هرچند با تغییر رویکرد علوم مدیریتی، خیلی از نظریهپردازان معاصر هنوز برای مدیریت اعتباری خاص قائلند و معتقدند رشد و توسعه جهان کنونی، با سیستم مدیریت فعلی به این حجم از پیشرفت رسیده است، ولی نکته قابل تامل این است که در عصر پیچیدگیها، هجوم سرسامآور و انباشت انبوهی از اطلاعات در حوزه صنعت و تجارت، تجهیزات ارتباطی تعاملی، افزایش قارچگونه رقبا، اینترنت اشیا و گسترش روزافزون کسبوکارهای جدید و... تنها با ابزار موثر رهبری است که میتوان سازمانها را به درستی و به صورت علمی راهنمایی کرد و از پرتگاه شکست نجاتشان داد.
رهبران لایق همواره یک قدم از هدف نهایی جلوتر حرکت میکنند. جالب است بدانید جمله «به اندازه کافی خوب است یا بد نیست و...» برای آنها راضیکننده نیست. مردم عادی همیشه میگویند من بیشترین تلاشم را میکنم، حال هر نتیجهای که میخواهد به دست آید. اما رهبران هیچگاه اینگونه فکر نمیکنند، آنها میخواهند به هر ترتیبی شده نتیجه کارشان به نحو احسن انجام پذیرد. از دیدگاه آنان عمل کردن در سطح عالی همیشه یک انتخاب است؛ انتخاب و اقدامی از روی میل و اراده.
آنها آرزو دارند افراد و اشخاص همواره در کنارشان موفق و سربلند باشند و به سرعت اسباب رسیدن به قله موفقیت آنها را با جان و دل در اختیارشان قرار میدهند.
رهبران واقعی از سه خصیصه بزرگ برخوردارند:
• با دیدگاه قوی خود میتوانند فرآیند کار را به درستی پیشبینی کنند.
• با اراده خود قادرند هر رویدادی را به نحو مطلوب و عالی تحقق بخشند.
• با همه تواناییهای خود در مسیر رویدادهای مهم و با نفوذ خود برای پیشبرد امور، نهایت کمک و همکاری به دیگران را مبذول میدارند.
یعنی توامان اهل تفکر، اهل عمل و اهل نفوذ در دیگران هستند.
به راستی آخرین باری که کار بسیار مهم و عالی را انجام دادید و در رویدادی قابل توجه مشارکت کردهاید به یاد میآورید؟
وجه اشتراک رهبران در یک چیز خلاصه میشود: «شجاعت» به عنوان عامل اساسی در پیشرویهای عالی. دیدن شجاعت در قهرمانان جنگها شاید امری بدیهی باشد، اما دیدن عنصر شجاعت در رهبران بزرگ دنیای تجارت، اقتصاد و... بسیار هیجانانگیز به نظر میرسد، زیرا هر زمان پیشرفت قابل ملاحظهای در یک بنگاه اقتصادی مشاهده میکنید، پی میبرید که رهبر شجاعی در پس آن موفقیت نقش داشته است. بنابراین این موقعیت رهبر سازمان نیست که به او جسارت میدهد، بلکه این شجاعت اوست که او را به مقام والای رهبری سازمان رسانده است. شجاعت یک رهبر سازمانی، الهامبخش تعهد در پیکر سازمان و همه افراد است. همانطور که زندگی هر فردی به نسبت شجاعتی که در طول زندگی از خود بروز داده سنجیده میشود، آیا شما هم هرگاه در فرآیند زندگی و چالشهای پیش رو در برابر ترس میایستید به شجاعت و اعتماد به نفس میرسید؟
به گواه تاریخ اقدامات شجاعانه علاوهبر اینکه نتایج مثبت فراوانی با خود به همراه داشته، رهبران بزرگی را به دنیا ارزانی داشته است. رشد و توسعه جامعه بشری در تمام سطوح زندگی و علوم مختلف مدیون شجاعت مردان و زنان بزرگی است که ترس را به زانو درآورده و مقتدرانه در راه رسیدن به اهداف سخت به ظاهر غیرممکن، با شجاعت و پشت سر گذاشتن شکستهای متوالی به پیروزیهای بزرگی دست یافتهاند و در عصر حاضر جامعه بشری، زندگی همراه با آرامش و آسایش خود را مدیون تکتک این ابرانسانهای شجاع بوده است.
یک رهبر منطقی به راحتی سازمان خود را به یک سازمان متمرکز، متعامل و منعطف تبدیل میکند، چرا که به این اصل اعتقاد دارد که همه افراد سازمان دوست دارند:
• احساس خاص بودن کنند. بنابراین صمیمانه از آنها تعریف و تمجید میکند.
• فردای بهتری میخواهند. بنابراین به آنها امید میدهد.
• نیازمند راهنمایی هستند. لذا این را به آنها ارزانی میکند.
• خودخواه هستند. از این رو ابتدا به نیازهای آنها توجه میکند.
• به لحاظ عاطفی نیازمند توجه هستند. بنابراین نیازهای عاطفی آنها را شناسایی و در جهت رفع آن به بهترین شکل تلاش میکند.
• خواهان پیشرفت و موفقیت هستند. بنابراین به آنها کمک میکند تا پیروز شوند.
آنها همکاران خود را بیش از سمت و مقام خود دوست دارند. در نظر داشته باشید که شجاعت یک رهبر سازمانی بزرگ برای تحقق بخشیدن به آرمانهایش ناشی از اشتیاق اوست و نه موقعیتی که دارد. تبدیل شدن به یک رهبر خوب سازمانی از دل شروع میشود. اگر دلتان از درون مهیا شد بیرونتان هم مهیا میشود و اینگونه است که افراد از شما تبعیت میکنند و وقتی این اتفاق بیفتد میتوانید در این جهان هر کاری را به نحو احسن انجام دهید و در حوزه تخصصی خود بینظیر جلوه کنید.
دنیای اقتصاد