بعد از اجرای این قانون، شاهد دو دسته تحلیل بودهایم که بهدنبال اجرای محدود این قانون هستند: یک دسته آنان که استفاده از انباشت اطلاعات و تجربه مدیران بازنشسته را برای کشور مفید میدانند و دسته دیگر آنان که نیروهای جوان و تحصیلکرده را فاقد تجربه لازم در اداره امور کشور میدانند.
اگرچه این تحلیلها ظاهری جذاب و خیرخواهانه دارند، اما در باطن خالی از منطق هستند و تنها برای تداوم مسیر گذشته اقامه میشوند.
شکی نیست که مدیران بازنشسته انباشتی از اطلاعات و تجربه را در اختیار داشته باشند، اما راهحل استفاده از تجربه این مدیران نه تداوم همکاری آنها بلکه ایجاد راهکارهایی برای انتقال این اطلاعات به نسلهای بعدی است. اگر مدیری بداند که بهواسطه در اختیار داشتن اطلاعات ممکن است سالهای بیشتری را از مزایای مدیریت استفاده کند، ممکن است برای ایجاد انحصار در مدیریت، جریانهای اطلاعاتی را مختل کند و به سدی در برابر پرورش نیروهای جوان مبدل شود. نظریات اقتصادی به روشنی بیان میکنند که روش انحصارگران برای بالابردن قیمت، کاستن از مقدار تولید است. بنابراین این مدیران برای ماندن در پستهای کلیدی و بهره بردن از مزایای آن انگیزهای برای پرورش مدیران جوانتر نخواهند داشت؛ بنابراین وجود احتمال ادامه فعالیت بعد از بازنشستگی در صورت داشتن برتری اطلاعاتی، باعث ایجاد مخاطرات اخلاقی در رفتار مدیران میشود و به این صورت جامعه از جریان آزاد اطلاعات و تربیت مدیران جوانتر محروم میشود.
برای استفاده از اطلاعات و تجربه مدیران باید راهکارهای دیگر را در پیش گرفت. شاید سادهترین راه برای رسیدن به این هدف انتشار تجربه آنها در قالب کتاب و مقاله باشد. مدیران باید انگیزه داشته باشند تا بعد از دورهای مشخص (که وابستگی مستقیم به اهمیت شغل آنها دارد) کلیه خاطرات خود را منتشر کنند و به این صورت کل جامعه را در محیطی رقابتی از تجربیات خود بهرهمند سازند. برای دستیابی به این هدف نیز مجلس باید قانون انتشار آزاد اطلاعات را با مشخص کردن ترتیبات مربوط به نحوه فعالیت بازنشستگان تکمیل کند. از طرف دیگر، بیتجربه دانستن نیروهای جوان و تحصیلکرده مغلطهای بیش نیست. در دنیای مدرن، تحصیل همان تجربهآموزی است؛ نهاد آموزش ایجاد شده است تا انتقال تجربه بشری موثرتر انجام شود. به عبارت دیگر، علم چیزی جز تجربه منسجم بشری نیست که بهصورت نظاممند مرتب شده و در اختیار علاقهمندان قرار داده شده است؛ بنابراین اگر جوانی ایرانی تحصیل کرده است، پس انباشت تجربیات جهانی را در اختیار دارد و اگر در مورد مباحث ایران کمتجربه است، این بهدلیل کمکاری انحصارگران در انتقال تجربه و نشانه ضعف نهادهای آموزشی در نظم دادن به این تجربیات است.
تمایز قائل شدن میان علم و تجربه مدتهاست به ابزاری برای حفظ موقعیت انحصاری مدیران تبدیل شده است. آنها تلاش میکنند با القای این تفکر که تجربهشان برای مدیریت اقتصادی برتر از علم عالمان است، مشاغل خود را در حصارهای امن محافظت کنند. اگر مدیری گامی حتی کوچک در مسیر اصلاحات اساسی برنمیدارد، تنها برای حفظ موقعیت شغلی خود است. همانطور که سالها در مقابل اندرزهای عالمان برای تعدیل نرخ ارز مقاومت کردند و آن را مخالف تجربیاتشان دانستند و بعد با اولین شوک خارجی بالاترین نوسانات ارزی را پذیرفتند. در حالی که اگر تجربه آنها نبود اقتصاد میتوانست با هزینههای کمتری تعدیلهای لازم را انجام دهد. امروز هم این مدیران در مقابل اصلاح قیمت حاملهای انرژی، حذف رانتها و امضاهای طلایی و تعطیلی نهادهای ناکارآ موضعگیری میکنند و هزینه این رفتارشان عقبماندگی اقتصاد خواهد بود. وظیفه مدیر آن نیست که به خواسته مافوقش لباس عمل بپوشاند، بلکه باید بهدنبال اجرای دستاوردهای علمی باشد تا بتواند رفاه جامعه را تضمین کند. چشمپوشی آنها از اجرای دستاوردهای علمی با هر توجیهی که انجام شود تنها برای ماندن در پستهای مدیریتی است. انباشت چالشها، ناکارآمدی تجربیات آنها در حل مشکلات را به روشنی نشان میدهد. بعد از اجرای قانون منع بهکارگیری مدیران بازنشسته نباید دوباره به موضوعات گذشته بازگشت. دیگر زمان طرح ادعاهای سطحی برای بازگرداندن آنها به جایگاه قبلی، گذشته است.
دنیای اقتصاد