بر هم زدن آرامش کارکنان، عدم اعتماد و اطمینان به همکاران، عدم بهکارگیری کارشناسان خبره، سرپوش نهادن بر حقایق، رفتارهای مستبدانه، عدم پایبندی به اهداف و برنامهها، نادیده گرفتن قوانین و مقررات و وجدان اخلاقی از جمله عواملی هستند که باعث شکست مدیران میشود. در اینجا سعی شده است، عوامل شکست و تباهی یک مدیر را به پنج گروه دستهبندی کنیم.
نادیده گرفتن دانش و تجربه، یکی از عوامل پنجگانه شکست و تباهی مدیر است. مدیری که اهلیت، صلاحیت و کفایت لازم را نداشته باشد و انتصاب وی براساس تخصص(علمی و فنی)، تجربه و تعهد نباشد، عملکرد موفقی نخواهد داشت. دانش و تجربه موجب بالندگی و رشد و شکوفایی میشود. فردوسی، فیلسوف و شاعر قرن چهارم هجری قمری در شعر خود سروده است: توانا بود هرکه دانا بود. یعنی توانایی هر فرد در دانایی اوست. فرانسیس بیکن فیلسوف قرن شانزدهم میلادی(قرن دهم هجری قمری) در کتاب خود مینویسد: علم و دانش، انسان را به قدرت و توانایی میرساند. مدیری که برای تکمیل دانش و تجربه خود از افراد خبره و متخصص استفاده میکند و از معلومات، تجربیات و اندوخته دیگران بهرهمند میشود، بهتر میتواند بر مسائل و مشکلات فائق آید و به اهداف و برنامههای خود دست یابد. برعکس، مدیری که از معلومات و تجربیات دیگران استفاده نمیکند یا دانش و اطلاعات وی متناسب با تغییرات روز دنیا، بازآفرینی و بهروزرسانی نشده باشد، سرانجام با شکست مواجه میشود، زیرا با اطلاعات ناکافی یا غلط نمیتواند تحلیل درستی از وضعیت موجود و پیشبینی معقول از موقعیت آینده داشته باشد.
گستردگی و تنوع زیاد فعالیت، یکی دیگر از عوامل پنجگانه شکست و تباهی مدیر است. چنانچه حجم فعالیت و گستردگی کار مدیر زیاد، پیچیده و پرمخاطره باشد، زمینههای شکست مدیر را فراهم میسازد. بر این اساس است که در قانون تجارت، در انتصاب مدیرعامل از عبارت «اقلا یک نفر» استفاده شده است و به هیاتمدیره اجازه میدهد تا برای یک شرکت، چند مدیرعامل را منصوب کند. به عبارت دیگر، زمانی که حجم فعالیت زیاد و روابط بین اجزا پیچیده و سخت میشود، هیات مدیره میتواند بیش از یک مدیرعامل را منصوب کند. اگرچه در ایران، اداره امور و نظارت بر شرکت، با بیش از یک مدیرعامل مرسوم نیست و سازوکارهای لازم آن، هنوز فراهم نشده است. اما در برخی از شرکتهای بزرگ درکشورهایی مانند آلمان، فرانسه و آمریکا، هیاتمدیره به جای، یک مدیرعامل، چند مدیرعامل را منصوب میکنند تا با استفاده از تکنیک مدیریت گروهی و تفکیک وظایف، بر امور نظارت و کنترل دقیق و موثر داشته باشند.
خروج از حدود اختیارات، ازعوامل شکست و تباهی یک مدیراست. مدیر در حدود اختیاراتی که مقام مافوق به او تفویض میکند، از اختیار و حق امضا برخوردار است و در جایى که، امضای اسناد تعهدآور باید از طریق دو یا چند نفر صورت گیرد، چنانچه، به تنهایى از سوی یک نفر انجام شود، امضا و عمل حقوقى وی نافذ و موثر نیست و خروج از حدود اختیارات تلقی میشود. حدود اختیارات قانونی مدیرعامل را موضوع و اساسنامه شرکت، مصوبات هیاتمدیره و مجمع عمومی تعیین میکند و چنانچه، مدیرعامل خارج از موضوع و اساسنامه شرکت یا خارج از حدود اختیارات تفویضی، قراردادی با اشخاص ثالث منعقد کند و از این حیث، ضرری به غیر وارد شـود، شخص مدیرعامل در برابر قرارداد مذکور مسوول بوده و کلیه اعمال و اقدامات مدیران و مدیرعامل در مقابل اشخاص ثالث در هر صورت نافذ و معتبر است و نمی توان بهدلیل عدم اجرای تشریفات قانونی یا با خدشه وارد کردن بر انتخاب مدیرعامل، اعمال و اقدامات یا قراردادی که وی با اشخاص ثالث منعقد کرده است را غیرمعتبر یا غیرنافذ دانست. بنابراین، هر مدیر باید درحدود اختیارات و شرح وظایف سازمانی خود و در قلمرو قوانین و مقررات اقدام کند و در غیر این صورت، در مسیر شکست قدم برخواهد داشت.
دور شدن از اخلاقیات، نیز یکی دیگر از عوامل شکست و تباهی مدیر است. سقراط عقیده دارد، هر فردی که وظایف خود را نسبت به دیگران بهتر انجام دهد، اخلاقی رفتار کرده است. ارسطو نیز معتقد است، هر فعالیتی که انسان را به سعادت و خیر برساند، رفتار اخلاقی است و افلاطون نیز رفتار اخلاقی را نتیجه دانایی میداند که این رفتار، انسان را به سعادت میرساند. بنابراین، از دید فیلسوفان، مدیری که رفتار خوب و شایسته انجام میدهد، عمل وی اخلاقی است و مدیری که رفتار بد و ناشایسته انجام میدهد، رفتار وی غیراخلاقی است و این رفتار، او را از سعادت دور میسازد. بهطور مثال: چنانچه، مدیران شرکت بدون اجازه هیات مدیره در معاملات شرکت بهطور مستقیم یا غیرمستقیم طرف معامله واقع یا سهیم شوند، رفتاری غیرقانونی و غیراخلاقی مرتکب شدهاند. در چنین شرایطی، مدیران ذینفع باید از هیات مدیره اجازه این مداخله را اخذ کنند و بازرس شرکت نیز مکلف است، بلافاصله مراتب را به مجمع عمومی عادی گزارش کند تا مدیران ذینفع در معامله، در جلسه هیاتمدیره و مجمع عمومی عادی، هنگام اخذ تصمیم نسبت به معامله مذکور، حق رای نداشته باشند. چنانچه، مداخله در معاملات از سوی هیات مدیره تصویب شود، ولی توسط مجمع عمومی عادی تصویب نشود، معامله در مقابل اشخاص ثالث معتبر و باقی است و در صورت ورود خسارت به شرکت، هیات مدیره یا مدیران ذینفع در معامله، متضامنا، مسوول جبران خسارت وارده به شرکت هستند، ولی چنانچه، معامله یادشده از سوی هیات مدیره و مجمع عمومی عادی (هر دو) تصویب نشود، معامله قابل ابطال است. چنانچه مدیر به جای آنکه، به عنوان نماینده یا وکیل شرکت برای منافع سهامداران تلاش کند، با سوءاستفاده از مقام و موقعیت خود یا با فرصت جدید بهدست آمده، در جهت نفع شخصی راسا با شرکت طرف معامله و قرارداد شود، این عمل وی، غیرقانونی و غیراخلاقی است.
خودشیفتگی مدیر، یکی دیگر از عوامل پنجگانه شکست و تباهی مدیر است.
مدیر خودشیفته، خود را عاقل تر، باهوشتر و توانمندتر از دیگران تصور میکند و از آنجاکه مدیر خودشیفته نظر خود را حجت میداند و به راهحلها و نظرات دیگران توجهی ندارد، بنابراین در جستوجوی افراد تملق گو و مطیع است تا بتواند هر آنچه را که از نظر او درست است را در شرکت جاری کند. هدف مدیر خودشیفته در درجه اول، حل مسائل و مشکلات شرکت نیست، بلکه به دنبال نفع شخصی خود به هر قیمتی است و در این میان فرقی نمیکند که چه مقدار خسارت به سایرین و شرکت وارد میسازد. ماهیت خودشیفتگی سبب میشود تا نتواند از اشتباهات خود پند بگیرد، زیرا اشتباهات و خطاها را نمیبیند. در چنین شرایطی، در کوتاهمدت اختلاف بین کارکنان را زیاد میکند و در میانمدت گزارشهای خلاف واقع یا غیرکارشناسی موجب شکست و تباهی مدیر میشود و در بلندمدت به شرکت آسیب میرساند.
دنیای اقتصاد